کور سرخی

کور سرخی

کور سرخی

4.1
85 نفر |
44 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

151

خواهم خواند

62

ناشر
چشمه
شابک
۹۷۸۶۲۲۰۱۰۷۶۹۹
تعداد صفحات
131
تاریخ انتشار
_

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        کورسرخی، روایتی از جان و جنگ، نه جستار تکان‌دهنده است از تجربه‌های تلخ و گزندهٔ نویسنده از جنگ؛ از مرزنشینی؛ از خون‌هایی که شوروی در افغانستان ریخت تا زن‌ها و مردهایی که طالبان بی‌جان‌شان کردند. عطایی مشاهداتش را گره می‌زند با روزگاری که انگار نمی‌خواهد و البته نمی‌تواند سپری شود. کورسرخی تجربهٔ چندین سال تلاش نویسنده است در فرم جستار و انتخاب این نه روایت از میان صدها داستان دیگری که او به شخصه شاهد، ناظر یا شنونده‌شان بوده است. نویسنده پیش از این با رمان «کافورپوش» و مجموعه داستان «چشم سگ» گام بلندی در این عرصه برداشت.
      

لیست‌های مرتبط به کور سرخی

یادداشت ها

          افغانستان را با جانستان کابلستان شروع کردم و آن‌قدر قلم امیرخانی گرفت من را که از محتوا دور شدم. بعد رسیدم به «در پایتخت فراموش» محمدحسین جعفریان که احمدشاه مسعود را در ذهن من شاهنشاه افغانستان کرد. وقتی وطن‌دار، روایت‌های افغانستانی‌هایِ مهاجرِ اهل علم و هنر، به ایران را خواندم، نوشتم که نباید از این نوشته‌ها مهاجرین افغان را قضاوت کرد. چون همه‌ی آن‌هایی که قلم زده‌اند آدم‌حسابی‌اند. و سؤال اینجاست که آیا همه‌ی مهاجرین افغانی آدم حسابی هستند؟
تا رسیدم به کورسرخی؛ آمدم یک روایتش را بخوانم و بروم به کاری برسم. وقتی به روایت ششم رسیدم تازه توانستم کتاب را زمین بگذارم. چون این حجم از زخم را منِ خواننده نمی‌توانستم با هم هضم کنم. و همین الآن هم سختم است بنویسم از آنچه خوانده‌ام. هنوز که چهارپنج‌ ساعت از مطالعه روایت‌ها گذشته، تصویرهای پدردختری روایت اولِ کتاب هنوز جلوی چشم‌هایم است.
نویسنده زنِ افغان، دقیقا از «جان» و «جنگ» روایت می‌کند. گزنده و تلخ و خونین و گاه زنانه؛ زنانه‌ای که هیچ خبری از لطافت نیست.

اگر از تاریخ کشور همسایه‌ام اطلاعات بیشتری داشتم، و اگر جا داشت، حتماً بیشتر از پنج ستاره می‌دادم به کتاب. متاسفانه از تاریخ کمونیست و طالبان و تکفیری‌ها و احمدشاه مسعود و غیره اطلاع چندانی ندارم. امیرسودبخش در پادکست رخ، اپیزود افغانستان دارد. باید در اولین فرصت بشنوم.
        

33

سارا

1402/9/5

          بزرگ‌ترین مشکل من با کتاب این است که ادعا می‌کند جستار است… در حالی که نیست!

نمی‌دانم چه اصراری است که نویسنده‌ها قبل از شناخت کافی این قالب ادبی، اسم هر چیزی که صرفاً واقعیت است و “داستان” نیست را بگذارند جستار؛ در حالی که این کتاب همان‌طور که روی جلدش هم نوشته شده فقط “روایت”هایی است از جان و جنگ.

در جستار موقعیت‌ها و روایت‌ها وجود دارند اما به عنوان چیزی جلوبرنده برای مسئله اصلی جستار، اما در این کتاب نه تنها معلوم و واضح نیست که مسئله‌ی نویسنده چیست، بلکه ما شخص نویسنده و تحلیل‌های او را جز در چند مورد و آن هم به صورت آبکی نداریم.

اما اگر این ادعا را کنار بگذاریم و از جنبه‌ی صرفاً روایت به متن‌ها نگاه کنیم، چیزهای نسبتاً قابل قبولی‌اند. مخصوصا که ما آثاری این‌چنین مستند از افغانستان و مهاجرین و… زیاد نداریم و خود موضوع به خودی خود مرا جذب خودش کرد.

در این کتاب با روایت‌هایی روبه‌روییم که بعضی‌هایشان بخاطر ورود بیش از اندازه‌ی احساس نویسنده، کمی توی ذوق می‌زنند و بیشتر به سمت دل‌نوشته شدن پیش می‌روند
اما در برخی از آن‌ها هم شاهد درگیری خیلی سبک نویسنده با خودش و طرح سوال‌هایی از خودش هستیم که این روایت‌ها به نظرم ساختار محکم‌تر و بهتری داشتند. 

در کل قطعا خواندن همچین کتابی می‌تواند “جالب” باشد ولی مسلماً از آن دست کتاب‌هایی نیست که آدم فکر کند دوباره به سراغش برود یا تاثیر عمیقش بعد از کتاب هم با آدم بماند.
        

1