کور سرخی

کور سرخی

کور سرخی

4.1
81 نفر |
43 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

144

خواهم خواند

61

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب می‌باشد.

کورسرخی، روایتی از جان و جنگ، نه جستار تکان‌دهنده است از تجربه‌های تلخ و گزندهٔ نویسنده از جنگ؛ از مرزنشینی؛ از خون‌هایی که شوروی در افغانستان ریخت تا زن‌ها و مردهایی که طالبان بی‌جان‌شان کردند. عطایی مشاهداتش را گره می‌زند با روزگاری که انگار نمی‌خواهد و البته نمی‌تواند سپری شود. کورسرخی تجربهٔ چندین سال تلاش نویسنده است در فرم جستار و انتخاب این نه روایت از میان صدها داستان دیگری که او به شخصه شاهد، ناظر یا شنونده‌شان بوده است. نویسنده پیش از این با رمان «کافورپوش» و مجموعه داستان «چشم سگ» گام بلندی در این عرصه برداشت.

لیست‌های مرتبط به کور سرخی

یادداشت‌های مرتبط به کور سرخی

سارا

1402/9/5

          بزرگ‌ترین مشکل من با کتاب این است که ادعا می‌کند جستار است… در حالی که نیست!

نمی‌دانم چه اصراری است که نویسنده‌ها قبل از شناخت کافی این قالب ادبی، اسم هر چیزی که صرفاً واقعیت است و “داستان” نیست را بگذارند جستار؛ در حالی که این کتاب همان‌طور که روی جلدش هم نوشته شده فقط “روایت”هایی است از جان و جنگ.

در جستار موقعیت‌ها و روایت‌ها وجود دارند اما به عنوان چیزی جلوبرنده برای مسئله اصلی جستار، اما در این کتاب نه تنها معلوم و واضح نیست که مسئله‌ی نویسنده چیست، بلکه ما شخص نویسنده و تحلیل‌های او را جز در چند مورد و آن هم به صورت آبکی نداریم.

اما اگر این ادعا را کنار بگذاریم و از جنبه‌ی صرفاً روایت به متن‌ها نگاه کنیم، چیزهای نسبتاً قابل قبولی‌اند. مخصوصا که ما آثاری این‌چنین مستند از افغانستان و مهاجرین و… زیاد نداریم و خود موضوع به خودی خود مرا جذب خودش کرد.

در این کتاب با روایت‌هایی روبه‌روییم که بعضی‌هایشان بخاطر ورود بیش از اندازه‌ی احساس نویسنده، کمی توی ذوق می‌زنند و بیشتر به سمت دل‌نوشته شدن پیش می‌روند
اما در برخی از آن‌ها هم شاهد درگیری خیلی سبک نویسنده با خودش و طرح سوال‌هایی از خودش هستیم که این روایت‌ها به نظرم ساختار محکم‌تر و بهتری داشتند. 

در کل قطعا خواندن همچین کتابی می‌تواند “جالب” باشد ولی مسلماً از آن دست کتاب‌هایی نیست که آدم فکر کند دوباره به سراغش برود یا تاثیر عمیقش بعد از کتاب هم با آدم بماند.
        

1

          «مانده بودم در ایران و از روی کوه‌ها به مرز نگاه می‌کردم. خاک را مشت می‌کردم و مشتم را به زمین می‌کوبیدم و برای تن معشوق جوانم ضجه می‌زدم... لرزش دست‌هام از همان جا شروع شد.»

«کورسرخی» روایتی از جان و جنگ است، پیرامون مرز. روایتی ژرف از خشونت و آسیب، از آنچه آن سو و این سوی مرز، و درست روی مرز، بر آدمیان رفته و می‌رود: از جوانی افغان که با شنیدن خبر مرگ پدر، خود را به ایران رسانده تا دست کم پدری مرده داشته باشد، از معشوقی که با بودای بامیان از دست رفته، از عبور پنهانی از مرز و دست‌خالی رها شدن در خاکی که نمی‌شناسی و از امید به بازسازی میهنِ جنگ‌زده؛ و کجاست این میهن؟ انگار وطن برای «مهاجر» و «مرزنشین» فرمی دارد بدون محتوا و از این روست که مدام گرفتار تولید محتوا می‌شود. 

کتاب با زبانی شفاف (و گاه کلماتی تازه و دلنشین) در فصل‌هایی کوتاه، مجموعه‌ای از تصاویری به یادماندنی پیش روی مخاطب می‌گذارد از آسیب‌های جنگ بر کسانی که سرباز هم نیستند. البته که در فصل‌های نخست با تصاویری دهشتناک و گاه آزارنده مخاطب را میخکوب می‌کند: دختری که دستش میان دندان‌های مصنوعی پدر به خون افتاده یا مادری بی‌سر که برای درخواست کمک به حیاط دویده… اما هر چه پیشتر می‌رویم، تصاویر اگرچه مهربان‌تر اما ژرف‌تر می‌شود: انسان در بزنگاه پرسش‌های هستی‌برانداز.

گرچه، هر جا زندگی هست تصاویر شیرین و دلچسبی هم هست؛ مثلاً کودکانی که بر گنبدی بازی می‌کنند: تخمینِ چشمیِ فاصله با پایتخت دیگر کشورها از روی بام، کشف لانه‌ی مورچه‌ها، شمارش عنکبوت‌های روی گنبد، دنبال کردن رد مارهای کویر تا زیر بوته‌های زرشک، و البته… شکار عقرب.

راوی، چون «مرزنشین» است، افغان‌ها را از فاصله می‌بیند و ایرانی‌ها را هم. اما گاه  چونان به درون هر دو نقب می‌زند که گویی از خودت به تو نزدیک‌تر است: «دوربین روی چشم‌هام زوم کرده بود و مردمک‌هایم دودو می‌زد. با چشم‌های هراسان به جای دوری خیره بودم و انگار چیزی را جست‌وجو می کردم. مستأصل و بلاتکلیف و متناقض، تمام تلاشم را برای بازی ٬من ایرانی‌ام٬ کرده بودم اما در شکار دوربین لو رفته بودم، بیشتر از آنچه حتی خودم از خودم می‌فهمیدم.»

و بدین‌سان کتابی که ممکن بود تنها روایت خشونت و آسیب در زندگی مرزنشینان باشد، نه تنها تو را با وجهی از گذشته و امروز  ایران و افغانستان، که با حفره‌هایی از درون خودت رو به رو می‌کند، که فکر می‌کردی می‌شناسی و نمی‌شناختی. سفری فراموش‌نشدنی که در آن عالیه عطایی دستت را می‌گیرد و به عمق خراسان می‌برد، با ۹ بازدید: ۹ روایت کوتاه که در کتاب «کورسرخی» گرد هم آمده و نشر چشمه آن را در ۱۳۱ صفحه روانه بازار کرده است.
        

1