معرفی کتاب پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی اثر گلستان جعفریان

با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید.
در حال خواندن
22
خواندهام
377
خواهم خواند
128
توضیحات
شهدا را همیشه کلیشهای معرفی کردهاند و هروقت حرف از خاطرات زندگی آنها میشود توقع میرود یک موجود خیالی، دستنیافتنی و ازآسمانآمده معرفی شود که انگار هیچوقت زندگی عادی و روزمره نداشته است، برای همین تصور جامعه از شهید یک شخص معصوم عاری از هر گناه و اشتباه است، درحالیکه چنین نیست و شهدا هم مثل سایر آدمهای شهر زندگی عادی داشته و در روزمرگی کاملاً معمولی به سر میبردند، شاید خیلیهایشان حتی اهل نماز شب یا مستحبات نبودند و در همین کوچهوبازار زندگی میکردند، آرزوهایی داشتهو اشخاصی بریده از دنیا و مادیات نبودهاند. در کتاب «پاییز آمد» به زندگی خصوصی خانم موسوی و شهید یوسفی، آشنایی و عشق آنها پرداخته میشود، اتفاقی که در کتابهای مشابه کمتر رخ میدهد. در شانزدهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت از تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر کتاب «پاییز آمد» رونمایی شد. متن تقریظ رهبر انقلاب اسلامی بر این کتاب به شرح زیر است: «بسمهتعالی عشقی آتشین، عزمی پولادین، و ایمانی راستین چهرهنگار زندگی این دو جوان است که با نگارشی زیبا و رسا در این کتاب تصویر شده است. این نیز از همان روایات صادقانه است که شنیدن و خواندن آن امثال این حقیر را خجالتزده میکند و فاصلهی نجومیشان با این مجاهدان واقعی را آشکار میسازد.»
بریدۀ کتابهای مرتبط به پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی
نمایش همه1403/9/19
1403/10/30
1403/8/29
دورههای مطالعاتی مرتبط
1403/7/30
تعداد صفحه
13 صفحه در روز
باشگاه کتاب خوانی ادبیات پایداری
1403/4/21
تعداد صفحه
10 صفحه در روز
لیستهای مرتبط به پاییز آمد؛ خاطرات فخرالسادات موسوی همسر شهید احمد یوسفی
نمایش همهیادداشتها
1403/7/29
1402/9/4
1404/4/21
1403/10/5
1403/8/30
1403/12/9
فخرالسادات موسوی را برادرش علا ه راه میاندازد. دختر مادری بسیار حساس خانهدار و اهل زندگی. مادری که به گفته فخرالسادات شبی او را بدون لباس خواب ندیده که بخوابد و حتی در حال خواب هم آداب زن بودن .زیبا بودن را تمام و کمال انجام میداده. دست زمانه فخرالسادات را به سمت ورههای آموزشی نظامی یکشاند تا جایی که یکی از فرماندهان نظامی آموزشی فخرالسادات گمان میکرده متاهل بوده از او توسط یکی از دوستان همسرش خواستگاری میکند فخرالسادات احمد را مردی با ابهت املاً نظامی و مقتدر میدیده همان اول به او میگوید که پدرم راضی به ازدواج دخترش با یک نظامی نخواهد شد اما احمد او میخواهد تا کار را شروع کند تا هرچه که خدا میخواهد پیش بیاورد خرالسادات دو بار با احمد در خانه دوستش گفتگو میکند بار دوم ر جلسه به احمد تذکر میدهد که تا حالا اینطور واضح و و مستقیم او نگاه نکرده احمد سرش را پایین میاندازد و جلسه را تمام میکند اما فخرالسادات مصمم میشود تا این راه را تا آخر برود ر جلسه خواستگاری پدر مخالفت میکند اما علا برادر فخرالسادات له امام را باز میکند چند دقیقهای نگاه به آن میاندازد و بعد احمد را راهی میکند تا تاریخ عقد کارهایش را انجام بدهد گرچه به درد در آن جلسه به احترام اعلا چیزی نمیگوید اما بعد از رفتن خواستگار راحتی در خانهشان درست میشود با این حال احمد و فخرالسادات تنها با یک ماشین راهی تهران میشوند تا خطبه عقد خوانده شود شهید دانش یل میشود و آقای رفسنجانی خطبه عقد آن دو را میخواند. در این داستان فخرالسادات از زیباییها و ظرافتهای روحی احمد میگوید از لباس شستنهای سه ساعتهاش از غذا درست کردنهایش از دست کشیدن روی موهای زیبا و بلند فخرالسادات. اولین فرزندشان پسر دومی هاجر ه البته بعد از مدتی از دنیا میرود و سومی هم پسر میشود. گلستان جعفری زیبا و جذاب این داستان را پرورده و بزرگ کرده به رشد رسانده و قلم او را دوست دارم لحظات نابی را با این کتاب سپری کردم
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1403/10/24
1403/8/1