محمد حکم آبادی

محمد حکم آبادی

پدیدآور
@m_hakim.s

257 دنبال شده

110 دنبال کننده

            کفش جفت‌کن هیات امام حسین 
منتخب جایزه ادبی جلال  آل احمد و کتاب سال جمهوری اسلامی 
برگزیده کتاب سال دانشجویی و جوانان  
نویسنده «عملیات احیا» و «ممنوع الخروج» و «از دامن مادر»
          

یادداشت‌ها

نمایش همه
        📌 * حالا که صحبت از سعید جلیلی و شهید سلیمانی داغ شده: *

🔹 آن روزی که ما رفتیم، از اول تا بعد گیتِ دوم خیابان پاستور، فقط یک عکس سردار سلیمانی دیدیم، آن هم بزرگ، چسبیده به در ورودی دفتر آقای جلیلی. دلیلش را نفهمیدم؛ فکر نمی‌کردم دلیل خاصی داشته باشد؛ گفتم مثل بقیه جاها که عکس می‌زنند، این بنر هم از قدیم مانده. 
رفتیم داخل دفتر آقای جلیلی. ما سر ساعت رسیده بودیم، سر ساعت هم رفتیم داخل.بی معطلی. گپ و گفت‌مان تا اذان ظهر طول کشید. رفتیم وضو بگیریم. دستشویی توی حیاط بود، ولی آقای جلیلی اشاره کرد: «این طرف هم سرویس هست.» و ما رفتیم سرویس وی‌آی‌پی. البته شیر آب دستشور از آن آهنی‌های چرخان‌ِ قدیمی بود، می‌گویم وی‌آی‌پی صرفا چون مثل حمام‌های امروزی‌، به اصطلاح مَستر بود. قبل از اتاقک سرویس، یک اتاق خواب دو‌ونیم، سه‌ونیم داشت با یک تخت. روی تخت که پتویی شبیه به پتوی سربازی داشت، نشستم تا آقای رستمی و جمشیدی تجدید وضو کنند. یکی دو دقیقه بعد، سعید آقا آمد سمت ما. میخواست ببیند ما سرویس را پیدا کردیم؟ مرا که دید، گفت: «این تختی که شما نشستی، تخت حاج قاسمه! این اتاق حاج‌قاسم بوده.» 
با خودم گفتم: «ها!؟ چی شد؟ چه خبره!!» همراه‌های ما، ماجرای این تخت و این اتاق را پرسیدند. سعید آقا نیم خطی جواب داد. «این‌جا دفتر حاج‌قاسم بوده» و فرصت فضولی بیشتر را به من نداد. تازه فلسفه عکس حاج‌قاسم بالای در اتاق خواب و آن بنر جلوی در را فهمیدم. این سوال برایم ماند که: «دفتر حاج‌قاسم چرا حالا باید دفتر آقای جلیلی باشد!؟ یعنی ارتباطی داشتند یا صرفا یک اتفاق تصادفی بوده؟» باید جواب‌ش را می‌گرفتم. 

🔹جوابش 26 تیر 1402 بهم رسید. آقای جلیلی برای رونمایی کتاب عملیات احیا آمده بود سبزوار. اصلا بهانه آشنایی و دیدارمان همین کتاب بود. وقتی هنوز دو ماه هم از انتشار کتاب نمی‌گذشت،  آقای جلیلی زنگ زد و کلی از کتاب تشکر کرد. انتظار داشتم مثل هر مدیرکل دیگری، ابتدا مسئول دفتر صحبت کند، ولی تماس مستقیم ما با همان سلام‌علیکم مشهدی آقای جلیلی شروع شد. من تا دو دقیقه فکر میکردم یکی از رفقای مشهدی است که سرکارم گذاشته. هنوز دو ماه از انتشار کتاب نگذشته بود و چطور می‌شد که آقای جلیلی کتاب را خوانده باشد؟ هنوز رفقای خودم‌هم نخوانده بودند!! هنوز خبری از جایزه جلال و نظر‌های کارشناسی نبود.
بلاخره از صدای آقای جلیلی شناختم‌شان و شرمنده شدم. اقای جلیلی گفت: «وقتی شروع کردم به خوندن، دیگه کتاب رو نبستم و تا صبح تمام‌ش کردم.»
بعد از تماس با من، به مهندس رستمی هم زنگ زدند برای تشکر. در آن تماس قرار ملاقات در دفترشان را گذاشته بودند...

🔹داشتم می‌گفتم؛ حضورشان در سبزوار و جوین، با بازدید از کشت و صنعت جوین شروع شد. بازدید شرکت جمکو، آن‌قدر مفصل شد که انرژی فیلم بردارها و همراه‌های آقای جلیلی به ته رسید و جز چند نفر محدود، کسی توان همراهی دکتر را نداشت. یکی از فیلم‌بردارهای دفتر آقای جلیلی، که اسم‌ش حسن بود، یک گوشه نشست تا سعید جلیلی برگردد. گره‌های پیشانی‌اش خستگی داشت. گفت: «خوبه پاش جانبازه!» 
سر صحبت باز شد و من رفتم سر اصل مطلب خودم. «چرا دفتر حاج‌قاسم، حالا دست سعید آقای جلیلیه؟» حسن گفت: «اون‌جا کلا دفتر سردار سلیمانی بود که هم به بیت رهبری نزدیک بود و هم به ریاست جمهوری. خیلی از جلسات حاج قاسم اون‌جا برگزار می‌شد. خیلی از شب‌ها حاج قاسم اون‌جا می‌خوابید تا توی کارهاش تاخیری وارد نشه. سال 92 که آقای جلیلی دنبال دفتر می‌گشت، سردار، دفتر رو به سعید آقا میده و میگه دو تا اتاقش برای من کافیه. اون جا میشه دفتر آقای جلیلی و دفتر سردار سلیمانی در خیابان پاستور.»

🔸این ماجرا را نقل نکرده بودم تا حالا که هشتک ذوالنور_جلیلی و آن صوت، که اصل‌ش محل سوال است، قصد تخریب رابطه شهید سلیمانی و سعید جلیلی را در اذهان دارد. رابطه‌ای که البته عمیق‌تر از این حرف‌های ماست ولی آقای جلیلی قصد گفتن‌ش را ندارد. 

رفتیم نمازخانه. با خودم گفتم: «صد رحمت به همان اتاق آقای جلیلی، یک کولر آبی داشت.» بعد از اینکه نماز را کنار آقای جلیلی به امامت یکی از جوان‌های دفتر در نمازخانه‌ خواندیم، توی حیاط ایستادیم برای عکس یادگاری. توی همین دیدار از آقای جلیلی قول گرفتیم برای رونمایی به سبزوار بیان‌. تا اینکه چند وقت بعد از دفتر زنگ زدند و گفتند: «آقای جلیلی سه روز دیگر سبزوار است.»


📌راستی؛ پیش از نشر متن، صحت و سقم ماجرای آن دفتر را جویا شدم. 
🖊محمد حکم آبادی؛ نویسنده و پژوهشگر
      

9

        برای کتاب اقتصاد مقاومتی آمریکا: 
انگلیس، روباه پیر امروز و بریتانیا‌ی کبیر دیروز، برای استعمار و استمثار مستعمره هایش مثل آمریکا، اقتصاد آنها را فلج می‌کرد. بریتانیا پایش را روی گردن اقتصادی آمریکا گذاشت و مردم آن را محتاج خودش کرد. از کنترل مبادی ورودی و خروجی آمریکا در بنادرش مثل بندر بوستون بگیر تا بررسی محموله‌های کشتی‌های ورودی و خروجی به آمریکا در انگلیس. استعمار پیر برای هرچه وابسته‌تر کردن اقتصاد آمریکا به خودش حتی اجازه راه اندازی آهنگری را در آمریکا نمی‌داد. انگلیس مواد خام آمریکا را به مفت می‌خرید و کالاهای خودش را که هیچ رقیبی نداشت در بازار آمریکا به هر قیمتی می‌فروخت. استعمار پیر با ارسال چای، قشر زیادی از مردم آمریکا را وابسته این محصول وارداتی کرد. از طرفی با ارسال البسه‌های انگلیسی و لوازم تجملی به آمریکا تاثیر زیادی روی فرهنگ مصرف این ملت داشت. لباس آمریکایی نوعی تفاخر بین مردم آمریکا شده بود و مدارس انگلیسی مایه عزت. بریتانیا بیش از پیش کنترل مستعمره‌اش را دست گرفت و به عبارتی می‌چاپید و غارت می‌کرد. قارتی که از سال 1607 میلادی آغاز شد.
بعد 170 سال اندیشمندان و دانشمندان آمریکایی با خون دل‌هایی که خوردند مردم آمریکا را تا حد زیادی از این قارت و استعمار آگاه کردند. این آگاهی و از طرف فشار تعرفه‌ای بریتانیا بر مردم آمریکا روز به روز بیشتر می‌شد و به مثابه بیدار شدن مردم آمریکا بود. اولین جرقه اعترضات را می‌توان اعتراض به چای انگلیسی دانست. مردم مدتی چای انگلیسی را تحریم کردند. عده‌ای دیگر لباس انگلیسی نمی‌پوشیدند و در بندر بوستون جعبه‌های چای‌ وارداتی انگلیس را از کشتی به دریا انداختند. عکس این حرکت روی جلد کتاب چاپ شده. سال 1776 میلادی در حالی که با سربازان انگلیسی در حال جنگ بود اعلام استقلال کرد و از سلطه امپراتوری بریتانیای کبیر خارج شد. مهم ترین اقدامی که سیاست مداران و مردم آمریکا انجام دادند مقاومت اقتصادی بود. دولت و مردم یک دله از تولید ملی‌شان حمایت می‌کردند. زنان آمریکایی جنبش بافت وتنی را رقم زدند. کلیساها یکی از جاهایی بود که به سنگر مقاومت اقتصادی تبدیل شد: «کلیسا میزبان نود و دو نفر از زنان برای نخ‌ریسی در مقاومت اقتصادی بود.» الکساندر همیلتون یکی از افرادی است که نقش بسزایی در حمایت تولید داخلی آمریکا داشت. عکس او اینک روی اسکناس های ده دلاری آمریکا دیده می‌شود. بزودی آمریکا به یک قدرت اقتصادی هم رده بریتانیا در جهان تبدیل شد. مهم ترین دلیل این پیشترفت تغییر نگرش مردم آمریکا بود که آنرا «انقلاب مصرف» می‌نامند. ترامپ؛ رویس جمهور فعلی آمریکا که داعیه دار تجارت آزاد است، یک ماه را به «ماه حمایت از تولید داخلی» نامگذاری کرده. اما آمریکا رو به اُفول است. سیاست های غلط اقتصادی، رنگ عوض کردن فرهنگ مصرف، نظام سرمایه داری حاکم بر امروز آمریکا و تجمل گرایی از عوامل اُفول اقتصاد آمریکا است.
کتاب «اقتصاد مقاومتی آمریکا» نوشته «اکبرابدالی محمدی» از آن کتاب‌هایی است که خواندنش برای جامعه ما یک نیاز اساسی است. پژوهش این کتاب از بین 65 کتاب ترجمه نشده کار طاقت فرسایی است. ابدالی محمدی با قلم روانش، خوب از پس کتاب برآمده. جامعه‌ما امروز نیاز به «انقلاب مصرف» دارد. داستان‌های این کتاب می‌تواند به روحیه و فرهنگ اقتصاد مقاومتی کمک زیادی کند. در فصل آخر این کتاب به سقوط اقتصادی ده ساله آمریکا می‌پردازد. کاش می‌شد این کتاب در دانشگاه‌های ما تدریس و مطالعه می‌شد.

«دلیل پیشرفت های علمی و صنعتی آمریکا در یکصد و پنجاه سال گذشته به کارگیری اقتصاد مقاومتی بوده.» رهبر انقلاب، 95/10/13
      

1

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها