علی عموکاظمی

علی عموکاظمی

@alikazemi7

31 دنبال شده

30 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        
 آیا با پاشیدن ایدئولوژی خود روی صورت مخاطبینت و نام گذاری کاراکترهای کتابت با خر و اسب و خوک می‌توان داستان گفت؟ بله اورول با نوشتن مزرعه حیوانات ثابت کرد می‌توان گفت! 
فرض کنید هم ارز با این داستان، نویسنده‌ای توانمند در انتقاد به آمریکا و رفتار استکبار‌آمیزش همچین چیزی را سرهم کند: خوکها قوانینی تصویب میکنند و می‌گویند همه مزرعه‌ها باید طبق قوانین ما رفتار کنند وگرنه حقوق حیوانات نقض می‌شود و ما دهان آن مزرعه‌ها را سرویس می‌کنیم. یا مثلا خوکها ادعا می‌کنند که در یکی از مزرعه‌های دوردست سلاح مخوف کشتار حیوانات پنهان شده و به این بهانه به آن مزرعه حمله میکنند و منابعش را غارت می‌کنند. یا مثلا سگهای هارِ خود را به مزرعه‌های دوردست می‌فرستند و زمین مزرعه را غصب می‌کنند و هر حیوانی در آنجا اعتراض کند، سگها او را می‌درند. تازه خوکها برای سگها استخوان می‌فرستند تا در آن مزرعه‌های دوردست دوام بیاورند و به غصب خودشان ادامه بدهند. اگر یک نویسنده توانمند همچین چیزی را به عنوان داستان بنویسد، به نظرم نتوانسته انتقاداتش به آمریکا و اسرائیل و وحشی‌گری‌هایشان در خاورمیانه را در قالب داستان تعریف کند و صرفا با نوشتن چنین تمثیلی بیشتر خودش را خالی کرده.
برای همین معتقدم مزرعه حیوانات قابل مقایسه با ۱۹۸۴ نیست. در ۱۹۸۴ اورول با تعریف کردن داستان، حرف و مضمون مدنظرش را ارائه کرده اما اینجا یک سخنرانی داستان‌گونه در انتقاد به شوروی و حکومتهای شبیه به آن کرده است.

      

5

0

        بخشهایی از کتاب:

- خیلی ها، حتی خیلی از اعضای حزب الله هم شک داشتند که آیا اصلا شخصی به نام عماد مغنیه در حزب الله وجود دارد یا نه. نمیدانستند حاج رضوان که گاه و بی گاه به پایگاه های حزب الله سر میزند و در بعضی مراسم داخلی حزب الله شرکت میکند، هماد عماد مغنیه معروف است.

- شاید آخرین روزهای جنگ 33 روزه بود که عماد و سیدحسن، ناشناس و با لباس مبدل، چند ساعتی رفته بودند داخل بیروت و قدم زده بودند. انگار نه انگار که هواپیماهای صهیونیستی داشتند کل لبنان را برای پیدا کردنشان شخم میزدند. بعدتر، سیدحسن در یکی از مصاحبه هایش گفته بود که در آن چند ساعت، از مغازه های بیروت ساندویچ و بستنی خریده و خورده بودند!

- با موسیقیهای که تم عرفانی داشتند میانه خوبی داشت؛ چه عربی و چه فارسی. میگفتند چند ساعت قبل از ترور هم قطعه ای از محمد اصفهانی را گوش میداده؛ "غوغای ستارگان": امشب در سر شوری دارم ...

- در همان روزهای جنگ 33 روزه، فرصتی برایش فراهم شده بود و آمده بود به من سر بزند. (...) از بیرون غذا گرفتم، مرغ بریان و خوراکی شبیه کباب که ما به آن میگوییم شیش طاووق. سفره مفصلی شده بود. لب به هیچ کدام از غذاها نزد. گفت: "بچه ها در جنوب چنین چیزهایی ندارند." یک کنسرو ماهی باز کرد و شروع کرد به خوردن

      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.