معرفی کتاب دوجان: خرده روایت های بارداری اثر زهرا قدیانی

دوجان: خرده روایت های بارداری

دوجان: خرده روایت های بارداری

3.9
41 نفر |
21 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

3

خوانده‌ام

79

خواهم خواند

29

شابک
9786005662986
تعداد صفحات
208
تاریخ انتشار
1400/1/2

توضیحات

کتاب دوجان: خرده روایت های بارداری، نویسنده زهرا قدیانی.

لیست‌های مرتبط به دوجان: خرده روایت های بارداری

نمایش همه

یادداشت‌ها

          دوجان بیست روایت از بارداری یا انتظار برای باردارشدنه. روایت‌هایی که اونقدر تنوع موضوعی و شرایطی دارن که آدم رو از حبابی که توش نشسته (و منحصر به تجربیات خودشه و اطرافیانشه) میکشه بیرون. یه جاهایی شیرین و ذوق‌ناک میشه و یه‌جاهایی تلخ و اشک‌آلود‌. احتمالا هرکسی هم خودشو یه جا لای سطرهای یکی از این روایت‌ها پیدا می‌کنه و انگار با عوض کردن اسم آدمهای اون روایت، قصه زندگی خودش پیش روشه‌.

با همه این‌ها من #کتاب رو کم دوست داشتم. با اینکه واقعا مجموعه روایت، گونه ادبی مورد علاقه‌مه ولی عریان‌نویسی‌های محتوایی روایت‌ها برام اذیت‌کننده بود.مخصوصا توی روایت‌هایی که قهرمان قصه نابارور بود یا شرایط سختی داشت برای بارداری. به عنوان آدمی با اندک ذوق ادبی فکر میکنم میشد کمی پرده‌پوشانه‌تر از روند منجر به تجربه بارداری نوشت‌. هرچند شاید همین نقطه تمایز و قوت کتاب باشه از نگاه دیگه‌ای. نوشتن بی‌پرده از فکرهایی که توی سر یه زن می‌گذره، وقتی قلبا مایله که مادر بشه. استرس‌هاش و نگرانی‌هاش و حساب‌کتاب‌هاش و هزارتا چیز دیگه که نه فقط یه زن، بلکه فقط زنی تو شرایط خاص و سخت ممکنه درباره‌شون بدونه.
        

2

          دوجان را برای حلقه ی کتابخوانی سفارش داده بودم اما خیلی دیر به دستم رسید تقریبا وقتی که همه ی اعضای حلقه ی کتابخوانی مان کتاب را خوانده بودند.

اما نام کتاب آنقدر برایم جذاب بود که بدون هیچ معطلی، بعد از اینکه کتاب را از پستچی گرفتم، خواندنش را آغاز کردم.

مترو، کتاب و من، تقریبا بهم گره خورده ایم. ترکیب مورد علاقه ام شده است این ترکیب. 
منی که قبلا از مترو فراری بودم به خاطر ازدحام و وقت تلف شده اش، حالا مشتاقانه به سمت واگن ها میدوم و کتابم را از توی کیف درآورده و شروع به خواندن میکنم.
حتی گاهی اوقات دعا دعا میکنم مترو کمی آرامتر حرکت کند تا صفحه ی نیمه خوانده ام را به اتمام برسانم.
یکی از همین روزها موقع برگشت از سر کار میرزا قاسمی ناهار آن روز را هم توی همان پلاستیکی گذاشتم که دوجان هم همانجا بود.
ایستگاه طالقانی آنچنان شلوغ بود که مجبور شدم کمی پلاستیک را مایل در دستم بگیرم. اما آنقدر از ظرف میرزاقاسمی مطمئن بودم که لحظه ای شک نسبت به سرازیر شدن روغن آن نکردم.
بعد از اینکه در ایستگاه دروازه دولت کمی از ازدحام جمعیت کم شد، توانستم کتابم را از توی پلاستیک دربیاورم. همین که کتاب را بیرون آوردم چشمم به پایین کتابم افتاد که حالا رنگ خاکستری جلدش به رنگ نارنجی تبدیل شده بود.
میرزا قاسمی پایین دوجان را بغل کرده بود و کمی از عطرش را به آن بخشیده بود.
از آن روز هرچه میگذرد بوی میرزا قاسمیِ دوجان کم و کمتر میشود اما حالا هروقت نام این کتاب می آید، قبل از هرچیزی به یاد میرزا قاسمی می افتم. مادر بودن و غذا درست کردن دو جز جدانشدنی از یکدیگر هستند و حالا بر روی کتاب دو جانِ من هم این پیوند، نقش بسته است. دوجان و میرزا قاسمی…

کتاب دوجان کتابی است مادرانه برای همه ی زنانی که مادری را به نحوی تجربه کرده اند حتی با بچه ی نداشته شان. خواندنش فقط به خانم ها منحصر نمی شود. مردها هم میتوانند بخوانند و حتی با آن همدردی کنند. کتاب را با تمام وجودم خواندم و از خواندنش لذت بردم. اگر چه برخی از روایت ها میتوانست بهتر نوشته شود اما در کل کتاب خوبی بود و من اکثر روایت ها را دوست داشتم. با بعضی از روایت ها خندیدم و با بعضی از آن ها اشک ریختم. امیدوارم نور مادرشدن به هر کسی که آرزویش را دارد بتابد.
        

9

        روایت هایی از دوران بارداری 
که سعی شده بود از هر طیف‌و سبکی روایتی آورده شود 
بعضی روایت های جالب و متفاوت و بعضی هم تهش خیلی یهویی تموم میشد که جالب نبود 
روایت اول هم روایت یک خانوم نابارور بود که برای اولین روایت تلخ بود و برای خانوم باردار که کتاب میخونه جالب نیست 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4

          «دو‌جان»ی که همه باید بخوانند

قدیانی سوژه‌ای را برای روایت‌نویسی گذاشته وسط که خودش در حال تجربه‌اش بوده: «بارداری». و همین است که یک حسی از لابه‌لای خطوط روایت‌ دهانش را باز می‌کند و فریاد می‌زند: «دو جان» از جان برآمده.
«خرده‌روایت‌های بارداری» که زیرنویسِ عنوان کتاب آمده غلط‌انداز است و انگاری درِ گوشی به کسی که کتاب را می‌بیند می‌گوید: «این کتاب زنونه‌س.» اما سهم مردانه‌ی کتاب کم نیست. و اصلا مگر می‌شود تفکیکش کرد؟ 
نمی‌خواهم اینجا بنویسم کِه‌ها بخوانند کِه‌ها نه؛ اما اگر تازه ازدواج کرده‌اید، بخوانید. اگر یک‌بچه دارید، دو بچه دارید یا بیشتر هم از کتاب نگذرید. هنوز ازدواج نکرده‌اید هم این کتاب بخوانیدش بُرد کرده‌اید. اگر از بچه متنفرید بخوانید. دل‌تان برای بچه غنج می‌رود بخوانید. فقط اگر از سن باروری رد شده‌اید، شاید با خواندنش کمی حسرت هم بخورید که «کاش...». و آنقدر روایت‌های متنوع توی این ۲۰ روایت است که هر خواننده‌ی زنی، با یک روایت بگوید «این خودِ منم» و قلقلکش بیاید. و هر خواننده مردی از روایتِ زنِ باردارِ کتاب از حال‌وروزِ شوهرش، سر از روی خطوط کتاب بردارد و بگوید: «نگاه نگاه... مثل من!»
و الآن که رسیده‌ام پایان یادداشتم و می‌خواهم بگویم حتی آن‌ها که سن باروری را هم رد کرده‌اند بخوانند. حیف است... گاهی حسرت خوردن‌ها آدم را بزرگ می‌کند.
        

15