در ماجرایِ عاشورا فقط دو جبهه حسینی و یزیدی نبودند بلکه جبهه سومی هم بود؛ زخمی که آن‌ها وارد کردند چه بسا کاری‌تر بود. آن‌ها، اهالی تپه‌ی ندبه بودند..
شرحِ ماجرایشان خواندنی‌ست و صد البته عبرت‌گرفتنی!
      

        برای زنانی که به دنبال گنجینه‌ی هنر ِزن بودن هستند. #پیشنهاد_ویژه🪴
      

        مطالب تاریخی جدید و کمتر بیان شده، تحلیل‌های عمیق و همه جانبه.👌🏻
در ذهنم، مسائل مرتبط با کنش‌های سیاسی اجتماعی چند تن از  ائمه، مانند: ـ صلح امام حسن، قیام امام حسین، امام صادق و مسئله خلافت و ولایتعهدی امام رضا ـ قشنگ  جا افتاد؛ خدا بیامرزد تو را آقای مطهری .
      

        پایانِ یک ماجراجویی هیجان‌انگیز و پر رمز و راز.
چه سیر کارآگاهی جذابی! چه نویسنده‌ی حاذقی که تونسته به خوبی پاره جورچین‌های فراوونی در داستان برای رسیدن به مقصود به‌هم جُفت و جور و جاسازی کند.
      

        روند نگارش نویسنده جالب بود و پرکشش؛ قشنگ تونسته بود روایت اتفاقاتِ گذشته رو به حال گره بزنه. 
بیشتر از قصهٔ زندگی ارغوانِ رمان، از جمع دوستانه با روابط چُفت‌ و از هم‌ناگسیختنیِ فردی و خانوادگی گروه ستاد بحران و پسرانشون که گروه دالتون‌ها به حساب می‌آیند خوشم اومد. 
الهی که رفاقت‌هایمان چنین گرم باٰد.🌱
      

        " دو جان " کتاب خوشخوانی که هر روایتِ آن دنیایی‌ست از زنان متفاوت با بیست فرایند انسانی!
      

        چه قصه‌ی گیرایی و چه قلم گیراتری.
مملوء از عناصری هم‌چو عشق، ایمان، غمِ سازنده، توکل، وفاداری، تعهد و مهم‌تر؛ ایستادگی و پاپس نکشیدن از همهٔ این‌ها...
پ.ن: روایتش به دلم نشست و از خوندنش عشق کردم و درس‌ها گرفتم.
      

        زمانی که اوایلِ سن نوجوونی بودم در خوندن اول وقت نمازم کاهلی می‌کردم مامانم این کتاب رو گرفت بهم داد تا بخونم و سر به راه بشم؛ اون روزها فقط چند صفحه‌اش رو خوندم شاید به این دلیل بود که با چنین کتاب‌های تربیتی حال نمی‌کردم.
گذشت و گذشت تا دیروز عصر که غم رو قلبم سنگینی می‌کرد و دوست داشتم کتابی مرتبط با حال و هوای این روزها بخونم سراغِ قفسه کتاب‌ها رفتم اول کتابی رو از حاج قاسم برداشتم تا شاید اندکی آروم بگیرم ولی نتونستم بخونم و سرِ جاش برگردونم؛ نگاهم رو از قفسه کتاب‌های دوست داشتی‌ام گرفتم و به قفسه پایین‌تر بردم، چشمم به این کتاب افتاد و جملهٔ مامانم توی ذهنم تداعی شد: (شهید) رئیسی به اینجا که رسید به خاطر نماز شبش بود...
‌
این‌ها رو نوشتم برای اینکه بگم من این کتاب رو یک رزقِ معنوی از طرف آقا سید می‌دونم شاید تا سال‌ها قرار نبود سراغش را بگیرم .. خدا رحمتت کنه ای مرد که حتی بعد از شهادتت هم به فکر مایی!
‌
در یک جمله شاید بشه ارزشمندی کتاب رو عیان کرد؛
+ گوشِ شیطون کر خوندنِ این کتاب، حرارتی رو قلبم ایجاد کرده به طوری که برای نماز مؤدبانه بعد اشتیاق دارم. باشد که این اشتیاق‌ها درونمان منجر به عمل و به اشتیاقی عاشقانه ختم شود، ان شاءالله..
#پیشنهاد_بارها_وَ_بارها_خواندن🌱
      

        تجربهٔ خوندن این سفرنامه چندکشوری برای من سفر دوست وسوسه‌انگیز بود و جالب، یه سری نکات خوبی رو در برداشت برای اینکه اگه روزی گذارتون به یکی از این کشورها افتاد تا حدودی آشنایی داشته باشین ولی باید بگم که جامعِ جامع هم نیست و این می‌تونه به دلیل فضای محدود و #گوناگونی کشورهای سفرنامه باشه که هر کدوم قصه حسین کُرد شبستری‌ها رو دارد و نیازِ به یه کتاب مجزا!
      

        #کودکان
تصویرسازی‌های کتاب برای یک کودک به‌جا بود، مشخصه که طراح به خوبی می‌دونسته که با چه طیف سنی طرفه و چه ابعاد تصویری براشون مناسبه.
امّا محتوا، بر اساس جلد پشت و روی کتاب و چند صفحهٔ اولش فکر می‌کردم کتابی هست که به بچه‌ها کمک می‌کنه با ترس‌هاشون روبه رو بشن و باهاشون غلبه کنند؛ البته اوایل کتاب اینجوری بود و موفق عمل کرده بود. اما .. آخرای داستان رو با کمی دست بردن در قصه، برای داداشم خوندمش؛ چون می‌دونستم اگه بدونه سکانس‌ پایانی داستان چه اتفاقی افتاده یک ترس به مجموعهٔ ترس‌هایش اضافه می‌شه.
در کل کتاب خوبی بود.
      

        زنِ تراز انقلاب اسلامی!
به خانوم سادات غبطه‌ها خوردم، ای کاش منم بتوانم دِینم رو ادا کنم ای کاش..
      

        از اسم کتاب و نوشته‌ی پشت جلد کتاب توقع داشتم خاطرات حولِ حال و هوای فضای دهه شصت باشد ولی جز تعدادی از داستان‌ها مابقی خاطرات روزمره‌ای از دختران " دهه شصت " که شاید برای دهه هفتاد و هشتاد و حتی نود هم رخ داده، بود نه فضایِ حاکم بر زندگی دختران در دهه شصت! 
خلاصه که باید بگم توقع بی‌جایی داشتم.😅
نحوهٔ روایت داستا‌ن‌ها هم به نوع خودش جالب بود، ابتدا گریزی به گذشته زده بود و خاطره رو بیان کرده بود و بعد هم از آینده، تعمیم و یادآوری به گذشته کرده بود، امّا قلم نویسنده بد نبود ولی باید بگم چندان باب میلم هم نبود.
      

        شاید واقعیت نداشته باشد، ولی حقیقت دارد!
      

        حتی در یك حرف "کاف" قرآن هم حکمت وجود دارد:
(اعمالهم #ک‌سراب... ) سوره نور / آیه ۳۹
پیامی که برداشت می‌شه این هست که در تعلیم و تربیت، استفاده از مثال و تشبیه مؤثر است.
‌
امیدوارم بیشتر به این کتاب ارزشمند، اهمیّت بدیم و حرف‌های خدا رو در بطن زندگی‌هامون به کار ببریم ان شاءالله.🌱
      

        چشم‌ها را باید شست، جور دیگر باید دید ..
این کتاب و کتاب ملکه‌ٔ بامیان که داستانِ زندگی یک دختر افغانِ شیعه هست تا حد زیادی نگاهم را به افغانی و افغانستان جور دیگه‌ای کرد؛ به من فهماند که چه اشتراکات فرهنگی فراوونی داریم که می‌تواند زمینهٔ پیوند دوستی دو ملت با یکدیگر به جای برخی احساسات اشتباه و بچه‌گانه‌ای که در ضمیر خودآگاه و یا ناخودآگاه‌مان ثبت شده، باشد. 
می‌توانم راجع‌به مردم کشور همسایه فقط این حرف نویسنده را تکرار کنم: 
#جوان‌مرد مردمانی هستند مردم این دیار!✨