معرفی کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم اثر معصومه امیرزاده

 مثل نهنگ نفس تازه می کنم

مثل نهنگ نفس تازه می کنم

4.4
153 نفر |
78 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

272

خواهم خواند

106

شابک
9786227808391
تعداد صفحات
484
تاریخ انتشار
1400/11/30

توضیحات

کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم، نویسنده معصومه امیرزاده.

لیست‌های مرتبط به مثل نهنگ نفس تازه می کنم

نمایش همه

یادداشت‌ها

          هنوز کتاب نصف نشده بود که برای معرفیش له له میزدم.

هر روز فکر میکردم چی بگم که حق مطلب ادا بشه.

مثل نهنگ داستان زندگی است…

داستان رنج ها ، چالش ها ، رشد ها و انتخاب های خود خود ماست.

گمان نمیکنم مادری باشد که این کتاب را بخواند و با گوشه ای از اتفاقات آن همزاد پنداری نکند…

از اول کتاب خودم را همراه مستوره حس میکردم …

با دردهایش گریه کردم.

بهش حق دادم…

توبیخش کردم…

من ۴۰۰ صفحه با مستوره زندگی کردم. 

زندگی کردم و بزرگ شدم.

قدم به قدم همراه مستوره راه زندگی را پیدا کردم. و حتی نکاتی که بلد بودم را دوباره آموختم.

کتابم پرشده از هایلایت ها و خط هایی که کشیده ام. 

قسمت هایی که دوست دارم بارها و بارها برگردم و مرور کنم.


راستی به نظرم مثل نهنگ ، تلاش ناموفق سرکارعلیه در معرفی الگوی سوم زن مسلمان را سرانجام بخشید.

دلم میخواست میتونستم این کتاب رو به تک تک دوستام هدیه بدم. به همه ی اون هایی که تلاش میکنند کنار مادر بودن رشد کنند و قدمی هم برای جامعه بردارند…


و در نهايت چقدر به قلم نویسنده غبطه خوردم.

به شخصیت پردازی ها ، توصیف ها ، بالا و پایین ها ، زمان بندی گره ها و حتی گشودن ها…

انگار همه چیز به جا و به اندازه بود… مثل آب گوارایی که در برهوت نصیبت شود.
        

40

          این کتاب رو یک نفس خوندم.
کتاب قطوریه
تقریبن دو روز طول کشید.
برای من که بعد زنانه ی وجودم رو تو جامعه کمتر زندگی می‌کنم مثل یه لیوان آب خنک بود بعد از یه عالمه تشنگی.

نگرانی های یک زن در جامعه ی مردانه، در ارتباطش با مادر، پدر، همسر، فرزند و ... 

من همسر و فرزند ندارم. اما نگرانی های مربوط بهش رو دارم‌. با قسمت‌هاییش که زندگی کرده بودم اشک ریختم. با ماجرای مستوره با پدرش، با دلتنگی برای مادرش و آرامش اسطوره ای که ازش می گیره.
سعی کردم مادر آرامش بخش درونم رو بیدار کنم.
با فهم پدرش و اینکه رمز آشتی باهاش رو توی تواضع پیدا کرد. سعی کردم خودم رو جای پدرم بذارم و از دید اون به ارتباطمون فکر کنم.
 اینکه چطور تونست حرف بزنه و خودش رو و انتظاراتش رو شرح بده و اونا رو محقق کنه. سعی کردم تلاش کنم به شرح دادن خودم حداقل برای خودم.
این کتاب انگار یه بار نگرانی بزرگی رو از دوشم برداشت. با چالش هام مواجه شدم. اعتماد به نفس گرفتم.

جمله جمله ی کتاب فکر شده و حساب شده بود. حس نمی کردم هیچ جمله‌ای الکیه و میشه حذف بشه.

و اینکه می خوام اعتراف کنم که زن ها بُعد زنانه ی خودشون، دغدغه ها و رویکرد های خودشون رو سانسور می کنند. یا لااقل من اینطوری ام. این کتاب و حس هایی که در حینش تجربه می کردم رو هم دوست داشتم برای خودم نگه دارم و حتا خجالت می کشیدم از نوشتن همین یادداشت. 
به دلیل همین میل به سانسور هر گونه حس زنانه، همین یادداشت رو هم دارم با دو ماه تاخیر می نویسم. 

 کتاب بسیار تاثیر گذاری بود برای من.
مثل چند سال زندگی کردن با کسی که انگار خود من باشه بود.
        

31

          اول‌: نویسنده قلم روان و گیرایی دارد. تا انتهای داستان را میتوانی یک نفس بخوانی
دوم:مرد داستان، به خوبی نماینده مردانی‌ست که با رفتار و تربیت غلطشان، همسر و خانواده‌شان را دچار مشکل میکنند بخصوص از نظر روحی.
امااااا
پر از ایرادات محتوایی دیگر است؛

مثلا: سر تاته کتاب پر است از یک رقابت بی معنا بر سر تساوی و یک‌شکل بودن مرد و زن داستان.
مثل آنجا که می‌گوید ...امیریل(شوهرِ شخصیت اصلی) جوری پیش‌تر از من ایستاده و می‌گوید دربست که انگار من خودم چلاقم و نمی‌توانم ماشین بگیرم...
این یک نمونه کوچک از کل داستان است، چه فرقی میکند چه کسی تاکسی بگیرد؟ مثلا هرکی زودتر گرفت براربر تر است یا انسان تر؟

یا در کل کتاب این حس به مخاطب القا می‌شود که خانه‌داری، همسری و بچه‌داری عقب‌ماندگی‌ست و مانع پیشرفت انسان و هرچه با مردانِ بیشتری رقابت کنی زن تری.
اسلاید هارو ورق بزنید،
کتاب پر از تحقیر و سرزنش خانه‌داری و مادری است، درواقع زنی که خانه‌دار و مدیر یک خانواده و چندین انسان است، زنی بدبخت، عقب افتاده و احتمالا سیاه است و بوی نا میدهد.
مادری و بخصوص همسری در این کتاب فرقی با سرطان یا ایدز ندارد، شاید حتی بدتر.
مصداق زنان علیه زنان همین است، که فعالین حقوق زن ما شده‌اند چماقِ توی سر زن خانه‌دار، چماقِ توی سر نیمی از جامعه زنان ایرانی.
 تا انتهای کتاب به هر بدبختی ای که هست زن با مادری‌اش کنار می‌آید اما خانه‌داری و همسری همان سرطانی که بود هست.

پ.ن:یک طنز دیگر و سوگیری دیگر کتاب این بود که مادرشوهر، خواهرشوهر و جاری در کتاب دیوهایی بودند که پری قصه (مستوره) و خانواده‌اش را اسیر کرده بودند. و مستوره خالی از هر عیب و نقصی بود.
        

5

          خوانده شد
عالی بود
بی نظیر بود
از نظر فرم و تکنیک های داستانی خیلی خوب و پرکشش بود
از نظر محتوا بسیار عالی،کاربردی و امروزی بود

ماجرای دختری را روایت می‌کند که فعالیت های اجتماعی زیادی داشت و بعد از ازدواج و بچه دار شدن دچار تعارضات فکری و روحی شدیدی شده و بین نقش همسری،مادری و نقش اجتماعی خود مستاصل میشود.
 
نویسنده با پیش بردن داستان زندگی شخصیت اصلی، روند بزرگ شدن، پخته شدن و تکامل روحی یک زن در مسیر مادری را به خوبی نشان میدهد

به نظر می رسد این رمان کار بسیاری از دوره های آموزش همسرداری و تربیت فرزند را با بیان روش استفاده کاربردی آیات و روایات در زندگی و همچنین پرداختن به بعد روانشناختی مسائل،به سبک داستانی و بسیار قوی انجام داده است.

مخاطبین؛
گروه سنی بزرگسال
متاهلین
مادران شاغل یا مشغول به تحصیل
زنان در شرف بچه دار شدن
زنان فعالی که با بچه داری خانه نشین شده اند
در دسته کتابهای تبلیغ و تبین لزوم فرزندآوری هم قرار میگیرد
        

4