معرفی کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم اثر معصومه امیرزاده

 مثل نهنگ نفس تازه می کنم

مثل نهنگ نفس تازه می کنم

4.3
162 نفر |
87 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

15

خوانده‌ام

298

خواهم خواند

119

شابک
9786227808391
تعداد صفحات
484
تاریخ انتشار
1400/11/30

توضیحات

کتاب مثل نهنگ نفس تازه می کنم، نویسنده معصومه امیرزاده.

لیست‌های مرتبط به مثل نهنگ نفس تازه می کنم

نمایش همه
 مثل نهنگ نفس تازه می کنمزن و خانوادهزن و بازیابی هویت حقیقی: گزیده بیانات حضرت آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی

اگه طرفدار حقوق زنانی این لیست برای توئه!

10 کتاب

(بیشتر از یه هفته‌اس که می‌خوام این لیست رو بنویسم و ذهنم مشغوله) نوجوون که بودم راجع به حقوق زنان خیلی سوال داشتم؛ کسی هم جواب درست و حسابی به من نمی‌داد، یه تصویر مات یادمه از خلاصه نظام حقوق زن در اسلام که خوندم. بحث حقوق زن بحث امروز و دیروز نیست؛ یه خلاء و ظلم تاریخیه که چند وقته بیشتر خودش رو نشون داده. خیلی از ما خانم‌ها حقوق خودمون رو نمی‌دونیم، جایگاه‌مون رو هم؛ گاهی داریم بین نگاه سنتی جامعه و نگاه مدرن غربی دست و پا می‌زنیم اما نمی‌تونیم تعارض های فکری و عملی‌مون رو حل کنیم. راه حل چیه؟ اول آگاهی بخشی و بعد تغییر عملکرد. این لیست لیست کتاب هایی که خوندم یا با سیر محتوایی شون آشنام اگه اهل رمانی اید توصیه ام کتاب مثل نهنگه و اگه کتاب جامع می‌خواین کتاب الگوی سوم؛ به نظرم همه باید بدون قضاوت این کتاب‌ها رو بخونن تا بتونیم جایگاه واقعی خانم‌ها رو برای همه جامعه تبیین کنیم. روز زن و تولد حضرت زهرا مبارک(: پ‌ن: راستی اگه کتابی جا انداختم شما اضافه کنید.

9

یادداشت‌ها

          هنوز کتاب نصف نشده بود که برای معرفیش له له میزدم.

هر روز فکر میکردم چی بگم که حق مطلب ادا بشه.

مثل نهنگ داستان زندگی است…

داستان رنج ها ، چالش ها ، رشد ها و انتخاب های خود خود ماست.

گمان نمیکنم مادری باشد که این کتاب را بخواند و با گوشه ای از اتفاقات آن همزاد پنداری نکند…

از اول کتاب خودم را همراه مستوره حس میکردم …

با دردهایش گریه کردم.

بهش حق دادم…

توبیخش کردم…

من ۴۰۰ صفحه با مستوره زندگی کردم. 

زندگی کردم و بزرگ شدم.

قدم به قدم همراه مستوره راه زندگی را پیدا کردم. و حتی نکاتی که بلد بودم را دوباره آموختم.

کتابم پرشده از هایلایت ها و خط هایی که کشیده ام. 

قسمت هایی که دوست دارم بارها و بارها برگردم و مرور کنم.


راستی به نظرم مثل نهنگ ، تلاش ناموفق سرکارعلیه در معرفی الگوی سوم زن مسلمان را سرانجام بخشید.

دلم میخواست میتونستم این کتاب رو به تک تک دوستام هدیه بدم. به همه ی اون هایی که تلاش میکنند کنار مادر بودن رشد کنند و قدمی هم برای جامعه بردارند…


و در نهايت چقدر به قلم نویسنده غبطه خوردم.

به شخصیت پردازی ها ، توصیف ها ، بالا و پایین ها ، زمان بندی گره ها و حتی گشودن ها…

انگار همه چیز به جا و به اندازه بود… مثل آب گوارایی که در برهوت نصیبت شود.
        

41

          این کتاب رو یک نفس خوندم.
کتاب قطوریه
تقریبن دو روز طول کشید.
برای من که بعد زنانه ی وجودم رو تو جامعه کمتر زندگی می‌کنم مثل یه لیوان آب خنک بود بعد از یه عالمه تشنگی.

نگرانی های یک زن در جامعه ی مردانه، در ارتباطش با مادر، پدر، همسر، فرزند و ... 

من همسر و فرزند ندارم. اما نگرانی های مربوط بهش رو دارم‌. با قسمت‌هاییش که زندگی کرده بودم اشک ریختم. با ماجرای مستوره با پدرش، با دلتنگی برای مادرش و آرامش اسطوره ای که ازش می گیره.
سعی کردم مادر آرامش بخش درونم رو بیدار کنم.
با فهم پدرش و اینکه رمز آشتی باهاش رو توی تواضع پیدا کرد. سعی کردم خودم رو جای پدرم بذارم و از دید اون به ارتباطمون فکر کنم.
 اینکه چطور تونست حرف بزنه و خودش رو و انتظاراتش رو شرح بده و اونا رو محقق کنه. سعی کردم تلاش کنم به شرح دادن خودم حداقل برای خودم.
این کتاب انگار یه بار نگرانی بزرگی رو از دوشم برداشت. با چالش هام مواجه شدم. اعتماد به نفس گرفتم.

جمله جمله ی کتاب فکر شده و حساب شده بود. حس نمی کردم هیچ جمله‌ای الکیه و میشه حذف بشه.

و اینکه می خوام اعتراف کنم که زن ها بُعد زنانه ی خودشون، دغدغه ها و رویکرد های خودشون رو سانسور می کنند. یا لااقل من اینطوری ام. این کتاب و حس هایی که در حینش تجربه می کردم رو هم دوست داشتم برای خودم نگه دارم و حتا خجالت می کشیدم از نوشتن همین یادداشت. 
به دلیل همین میل به سانسور هر گونه حس زنانه، همین یادداشت رو هم دارم با دو ماه تاخیر می نویسم. 

 کتاب بسیار تاثیر گذاری بود برای من.
مثل چند سال زندگی کردن با کسی که انگار خود من باشه بود.
        

34

          دیگه یه کتاب چی  میتونه کم داشته باشه؟
اگر برای خوندن کتاب ها به دلیل نیاز داریم این یه کتابیه که نخوندنش دلیل میخواد.
بگم عالی؟ بگم کافی؟
خانوم امیرزاده من حقیقتا نمیدونم چطور باید این کتاب رو توصیف کنم. ازتون ممنونم. نمیدونم این کتاب حاصل تجربه شخصی بود یا چیز دیگه. اما بلند شدن و افتادن های مستوره نمیتونه تخیل باشه.
یک روایت زنانه. که اول تنهایی های این زن آدم رو غمگین می کنه. اما در نهایت این تنهایی قدرتی میشه برای با غیر بودن و به غیر وابسته نبودن.این ترکیب، عجیب خوب در اومده تو این کتاب.
دوست دارم درباره خیلی چیزهای دیگه بگم. اما طولانی میشه و فقط به یه چیز دیگه اکتفا میکنم.
نظرات رو که می خوندم بعضی ها گفته بودن که پایان کتاب سریع بود و معلوم نبود مستوره چطور از پس مسائلش بر اومد. اتفاقا از نظر من این پررنگ ترین ویژگی کتاب بود که بزرگ شدن تدریجی مستوره به خوبی در اومده بود. دنیا دنیای تدریجه. قرار نیست اتفاق یهویی بیفته. قرار نیست مستوره دیگه ناراحت نشه یا همیشه حالش خوب باشه. اما با این حال میتونه شرایط رو کنترل کنه.
عنوان کتاب هم عالی
خانوم امیرزاده از قلم و احساس و دغدغه مندی شما بی نهایت ممنونم


        

2

          اول‌: نویسنده قلم روان و گیرایی دارد. تا انتهای داستان را میتوانی یک نفس بخوانی
دوم:مرد داستان، به خوبی نماینده مردانی‌ست که با رفتار و تربیت غلطشان، همسر و خانواده‌شان را دچار مشکل میکنند بخصوص از نظر روحی.
امااااا
پر از ایرادات محتوایی دیگر است؛

مثلا: سر تاته کتاب پر است از یک رقابت بی معنا بر سر تساوی و یک‌شکل بودن مرد و زن داستان.
مثل آنجا که می‌گوید ...امیریل(شوهرِ شخصیت اصلی) جوری پیش‌تر از من ایستاده و می‌گوید دربست که انگار من خودم چلاقم و نمی‌توانم ماشین بگیرم...
این یک نمونه کوچک از کل داستان است، چه فرقی میکند چه کسی تاکسی بگیرد؟ مثلا هرکی زودتر گرفت براربر تر است یا انسان تر؟

یا در کل کتاب این حس به مخاطب القا می‌شود که خانه‌داری، همسری و بچه‌داری عقب‌ماندگی‌ست و مانع پیشرفت انسان و هرچه با مردانِ بیشتری رقابت کنی زن تری.
اسلاید هارو ورق بزنید،
کتاب پر از تحقیر و سرزنش خانه‌داری و مادری است، درواقع زنی که خانه‌دار و مدیر یک خانواده و چندین انسان است، زنی بدبخت، عقب افتاده و احتمالا سیاه است و بوی نا میدهد.
مادری و بخصوص همسری در این کتاب فرقی با سرطان یا ایدز ندارد، شاید حتی بدتر.
مصداق زنان علیه زنان همین است، که فعالین حقوق زن ما شده‌اند چماقِ توی سر زن خانه‌دار، چماقِ توی سر نیمی از جامعه زنان ایرانی.
 تا انتهای کتاب به هر بدبختی ای که هست زن با مادری‌اش کنار می‌آید اما خانه‌داری و همسری همان سرطانی که بود هست.

پ.ن:یک طنز دیگر و سوگیری دیگر کتاب این بود که مادرشوهر، خواهرشوهر و جاری در کتاب دیوهایی بودند که پری قصه (مستوره) و خانواده‌اش را اسیر کرده بودند. و مستوره خالی از هر عیب و نقصی بود.
        

5

          بسم الله الرحمن الرحیم 
کتابی که بعد از مدت ها، بعد از مدت ها و مدت ها، شوق در دل موجود کتابخوان درونم روشن کرد. چقدر خوشحال شدم که قهرمانی در رمانی با قلمی قوی و روایتی قوی و تصویرهایی زنده، زندگی می کند که دلم میخواهد شبیهش بشوم. که با وجود دخترک کوچکم، ۲۴ ساعت تمام بیدار بمانم و هر وقت فرصت کنم ناخنکی به کتاب بیندازم. اشک ها ریختم پای کتاب، از سر دلتنگی، از سر احساس. نمی‌دانم خانم امیرزاده این کتاب را چطور نوشته است اما حتم دارم یک سر کار را دل او گرفته که این چنین به دل می نشیند. کتاب را نسخه ی الکترونیک خواندم اما جای جایش را رنگی کردم تا وقتی دلم می گیرد مرورش کنم. حتما نسخه ی چاپی آن را تهیه خواهر کرد تا هر از گاهی که حس میکنم نفسم در لابلای روزمرگی ها و فراموش کردن آرمان هایم، بالا نمی آید و موجی بی رحم می خواهد شناگری خلاف جهت را با خود ببرد و غرق کند، کتاب را برادارم، مثل نهنگ، نفس تازه کنم و دوباره چشم هایم ببارد و دوباره کلمات در سرم جان بگیرند و خواب را از چشمم بدزدند....

چقدر بگويم؟ ذوق شیرین دلم از خواندن این کتاب و تمام احساس خوبی که در وجودم ریخت، به این سادگی در کلمات جا نمی شوند.
        

2