معرفی کتاب خوبی خدا اثر الکساندر همن مترجم امیرمهدی حقیقت

خوبی خدا

خوبی خدا

الکساندر همن و 5 نفر دیگر
3.8
85 نفر |
25 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

133

خواهم خواند

62

ناشر
ماهی
شابک
9789649971018
تعداد صفحات
208
تاریخ انتشار
1398/11/26

توضیحات

        
می گویند اگر رمان را به فیلم بلند تشبیه کنیم،داستان کوتاه عکسی از یک لحظه زندگی است.با این تعبیر،می توان گفت مجموعه حاضر آلبومی است از 9 قطعه عکس،9 تصویر از زندگی،که در شش سال گذشته،از نشریات ادبی  آمریکا برگزیده شده اند.فضای آنها با هم متفاوت است اما همگی یک وجه مشترک دارند:ساده اند.غالب نویسندگان این مجموعه،با وجود تفاوت‌های آشکاری که در سبک و فرم داستان گویی با یکدیگر دارند،از چهره های شاخص ادبیات امروز آمریکا هستند.
خوبی خدا مجموعه ی 9 داستان از نویسندگان امروز امریکاست که در فاصله سال های 2000 تا 2006 از نشریات ادبی امریکا برگزیده شده اند و همگی جوایز مختلفی دریافت کرده اند. ریموند کارور، هاروکی موراکامی، شرمن الکسی، الکساندر همن، جومپا لاهیری، مارجوری کمپر، پرسیوال اورت، گیب هادسون و الیزابت کمپر فرنچ نویسندگان داستان های این مجموعه اند. 
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به خوبی خدا

20

لیست‌های مرتبط به خوبی خدا

یادداشت‌ها

          این کتاب را استادم به عنوان تکلیف کلاسی معرفی کرد و من هر روز یکی از داستان‌های جذاب آن را می‌خواندم. اکثر داستان‌های آن، به قول من داستان‌های یک نفسی هستند. یعنی در یک نفس و با نفس حبس شده آنها را خواهید خواند. 
خوبی خدا مجموعه‌ی ۹ داستان از نویسندگان امروز امریکاست که در فاصله سال‌های ۲۰۰۰ تا ۲۰۰۶ از نشریات ادبی امریکا برگزیده شده‌اند و همگی جوایز مختلفی دریافت کرده‌اند. 
داستان‌های خوبی خدا، از بهترین نمونه‌های داستان‌های کوتاه است که همگی افتخارات متعددی کسب کردند. از بین آنها داستان جناب آقای رئیس‌جمهور خیلی جالب بود. همینطور داستان تعمیرکار و داستان تو گرو بگذار من پس می‌گیرم.
این کتاب را به کسانی که می‌خواهند اصول داستان‌نویسی را یاد بگیرند و علاقه‌مندان به داستان کوتاه توصیه می‌کنم.

مجموعه‌داستان «خوبی خدا» با داستانی از شرمن الکسی با نام «تو گرو بگذار، من پس می‌گیرم» آغاز می‌شود که روایت‌گر سرگذشت مرد سرخ‌پوستی است که پس از گذار از فرازها و نشیب‌های بسیار، با مشکلات روحی و اجتماعی بسیاری دست‌وپنجه نرم می‌کند. 

از موراکامی داستان «شیرینی عسلی» انتخاب شده است. این داستان ماجرای پسری است که دوست خانوادگی‌شان برای او قصه‌ای درباره‌ی خرس‌ها تعریف می‌کند. پدر این خانواده چندان پای‌بند خانواده‌ی خود نیست و این امر، نقش دوست خانوادگی را به‌مرور پررنگ‌تر می‌کند.

 سومین داستان «تعمیرکار» اثر پرسیوال اورت است. تعمیرکار سرگذشت مردی به نام شرمن را تعریف می‌کند که شبی یخچال ساندویچ‌فروشی محله‌اش را تعمیر می‌کند. روزها می‌گذرد و تعمیرکار داستان، وسیله‌های بسیاری را برای افراد متخلف تعمیر می‌کند. اما طولی نمی‌کشد که معلوم می‌شود توانایی‌های او به تعمیر لوازم محدود نمی‌شود. 

«فلامینگو» اثر الیزابت کمپر فرنچ داستانی است آرام که دختری با یاد مادرش آن را روایت می‌کند. مادری که فقط به آرامش و سکوت نیاز داشته و کسی که در کنارش باشد؛ هر که می‌خواست باشد.

و...
امیدوارم بخوانید و مثل من از خوانش آن لذت ببرید.🌹

✍ ریحانه ایزدی 

#ری‌ویونویسی
        

1

          .
"خوبی خدا"
به توصیه خانم توکلی کوچک، کتاب را خواندم.
بازهم به توصیه خودشان روی دو داستان بیشتر توقف نمودم. تعمیرکار و بهشت و جهنم جومپالاهیری. 
مع الاسف به لطف حافظه قوی(؟) آخرین صفحه از کتاب، فهمیدم همه داستان ها را قبلا خوانده ام و یاداشتی ننوشته ام.
کتاب، مجموعه داستان از نویسنده های مختلف آمریکایی است که در سال های مختلف منتشر شده است. 
اهل فن می گویند:" بهترین مجموعه برای آموزش و آشنایی با داستان های کوتاه است که مشتری های خاص خودش را دارد."
از داستان ها بخواهم بگویم:
" توگرو بگذار من پس می گیرم" غم عجیبی برایم داشت.کمدی تلخی بود. کلیتش درباره‌ی مظلومیت جامعه سرخپوستی در آمریکا بود.
 موراکامی را نتوانستم تمام کنم. نمی‌دانم چرا با این بشر و کتاب هایش ارتباط نمی گیرم. 
 جهنم و بهشت جومپالاهیری، عالی بود.در مورد جامعه ی مهاجر هندی و چالش هایشان بعد مهاجرت. 
داستان تعمیرکار هم همینطور. بعد خواندنش به خانم توکلی گفتم: به نظرتان تعمیر کار، همان خداست؟
داستان فلامینگو نقطه تاریک وجودم را نشانم داد. 
باقی داستان ها در حد معمولی بودند. 
اسم کتاب بی ربط است و ربطی به خدا ندارد.
نقطه قوتش هم مثل همیشه ترجمه خوب و روان آقای حقیقت بود.

از متن کتاب: "من عاشق دبورا شده بودم. مشتاقانه انتظارش را می کشیدم. مثل همه‌ی دختر های نوجوانی که عاشق زن هایی غیر از مادر خودشان می شوند."

#خوبی_خدا
"#کتاب_خواندم 

.
        

4

          از وقتی خیلی بچه‌ بودم و دلم می‌خواست کتاب بخوانم، اسم و شکل و قیافه کتاب خیلی جذبم می‌کرد. وقتی نویسنده‌ها و ادبیات‌ها را نمی‌شناختم، قطع به یقین از روی عنوان، کتاب را انتخاب می‌کردم. کتاب خوبی خدا، اسمش بیشتر از تعریفش جذبم کرد. یکی از دوستانم آن را برای کسی دیگر خریده بود و چون او کتاب را خوانده بود، من که جذب اسمش شده بودم، من که دنبال خوبیِ خدا در زندگی‌م بودم، از او گرفتمش. در تک به تک داستان‌ها، دنبال خوبی خدا بودم. دنبال اینکه شبیه سریال‌های ایرانی، انتهای داستان، همه چیز به خوبی و خوشی ختم به خیر شود و من هم امیدوار شوم که خدا چقدر خوب است. همان خوبی‌ای که عوام آدم‌ها و من هم، به آن معتقد و محتاج بودم! درست شدن همه به هم ریختگی‌ها. خوب شدن همه مریض‌ها. بدل شدن تمان غصه‌ها. اما از این خبرها نبود. حتی در داستانی که عنوان کتاب از آن گرفته شده بود، پسرک مریض ‌که پرستارش در طول داستان مدام تزریق امید می‌کرد، مرد! پسرک با آن همه امیدی که من هم همراهش شده بودم، صفحه آخر داستان مرد و خطی کشید روی خوبیِ خدایی که من در همه این داستان‌ها دنبالش بودم. 
حالا دقیق نمی‌دانم که باید به عنوان کتاب شک کنم و انتقاد وارد کنم که این چه خوبی‌ای است که انتهای همه قصه‌هایت، ناخوب تمام می‌شود؟، یا به فکر و اعتقاد خودم که خوبی را تنها خلاصه کرده‌ام در درست شدن و به سامان رسیدن؟!
خوبی خدا واقعا و دقیقا چیست؟

        

6