«اوسامو دازای» پدر خودکشی ژاپن نیست، ولی من همچین تصوری ازش دارم. یک فصل کامل این کتاب هم اظهارنامۀ مفصل نویسنده دربارۀ فعل بسیار زشت و گناه نابخشودنی خودکشیه، یک توجیه تمامعیار با عنوان «وصیتنامه» که اگر دین نداشته باشیم، به نظرمون خیلی هم صحیح و منطقی میاد. لعنت به منطق انسان!
اما در اصل کتاب دربارۀ تحولات اجتماعی ژاپنه، جایی که دیگه قرار نیست خون و بهدنیا اومدن در یک خانوادۀ اشرافی مایۀ اصالت، شرافت یا برتری باشه. قراره همۀ انسانها از نظر مرتبۀ اجتماعی همسطح باشن. «خورشید رو به غروب» هم اشاره به همین معناست؛ اشرافیتی که نخنما میشه.
راوی قصه دختر جوانی است که مادر و برادر و از همه مهمتر پایبندیش به اخلاقیات رو در جریان این تحولات از دست میده.
متن روان و ساده است. جملات قصار و تأملبرانگیز هم الی ماشاءالله دارد که از خوندنش سیر نمیشه آدم. ولی با نخوندنش چیزی رو از دست نخواهید داد.