زندگینامهای دررابطه با آقای قاضی.
این کتاب را دو بار خواندم. بار اول نصفه و بار دوم کامل. تا یک جاهایی از کتاب، خواندن این مطالب برایم ناامیدکننده بود. خواندن و شنیدن از زندگی کسی/ کسانی که در یک زمین دیگری بازی میکنند و هیچ شباهتی بین زندگیم با زندگیشان نمی دیدم. هیچ نقطه وصلی برای شبیهشان شدن نبود و حتی در نگاهمان به امام هم متفاوت بودیم. من محب بودم و آنها شاگرد! امام هم برای ما فرق داشت. برای من محبوب بود و برای آنها مربی و واقعا تربیتکننده. از این ناامیدی از خودم عبور کردم و قبول کردم که من با او فرق دارم و برتری او لزوما به معنای کهتری من نیست. از اینجای کتاب، داستان زندگی یک عالم بزرگ را خواندم که در ترک دنیا، حسرتبرانگیز بود و در وصل به پروردگار، بیمثال. نثر کتاب خیلی روان بود و شاید همین باعث میشد خواننده، همراهیش با کتابی که نسبتا قطور است، بیشتر شود.
خواندنش برای من جالب بود و وقتی سراغ کتاب میرفتم احساس میکردم در دنیای متفاوت و نورانیای وارد شدم که دلنشین است...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.