یادداشت معصومه السادات صدری

        .
"خوبی خدا"
به توصیه خانم توکلی کوچک، کتاب را خواندم.
بازهم به توصیه خودشان روی دو داستان بیشتر توقف نمودم. تعمیرکار و بهشت و جهنم جومپالاهیری. 
مع الاسف به لطف حافظه قوی(؟) آخرین صفحه از کتاب، فهمیدم همه داستان ها را قبلا خوانده ام و یاداشتی ننوشته ام.
کتاب، مجموعه داستان از نویسنده های مختلف آمریکایی است که در سال های مختلف منتشر شده است. 
اهل فن می گویند:" بهترین مجموعه برای آموزش و آشنایی با داستان های کوتاه است که مشتری های خاص خودش را دارد."
از داستان ها بخواهم بگویم:
" توگرو بگذار من پس می گیرم" غم عجیبی برایم داشت.کمدی تلخی بود. کلیتش درباره‌ی مظلومیت جامعه سرخپوستی در آمریکا بود.
 موراکامی را نتوانستم تمام کنم. نمی‌دانم چرا با این بشر و کتاب هایش ارتباط نمی گیرم. 
 جهنم و بهشت جومپالاهیری، عالی بود.در مورد جامعه ی مهاجر هندی و چالش هایشان بعد مهاجرت. 
داستان تعمیرکار هم همینطور. بعد خواندنش به خانم توکلی گفتم: به نظرتان تعمیر کار، همان خداست؟
داستان فلامینگو نقطه تاریک وجودم را نشانم داد. 
باقی داستان ها در حد معمولی بودند. 
اسم کتاب بی ربط است و ربطی به خدا ندارد.
نقطه قوتش هم مثل همیشه ترجمه خوب و روان آقای حقیقت بود.

از متن کتاب: "من عاشق دبورا شده بودم. مشتاقانه انتظارش را می کشیدم. مثل همه‌ی دختر های نوجوانی که عاشق زن هایی غیر از مادر خودشان می شوند."

#خوبی_خدا
"#کتاب_خواندم 

.
      
16

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.