معصومه السادات صدری

تاریخ عضویت:

دی 1401

معصومه السادات صدری

@sadri

63 دنبال شده

75 دنبال کننده

                "خانم کتابی"
هرازگاهی اینجا می نویسم. 
@heichstan
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        .

"جوادی کجایی؟ دقیقا کجایی؟"

 از رمان های نوجوان خوشم نمی آید.
 یا نصفه رها می کنم یا نمی‌خوانم یا سمتش نمی‌روم. 
 بعد خواندن کتاب حسم این بود؛ نوشتن برای نوجوان باید کار راحتی باشد. حداقل پیچیدگی هایی که در ذهن من بود را نداشت.
بدون غل و غش و شعار می شود، راحت از نوجوانی نوشت.
آقای امیریان مخاطبش را می شناسد، همین نقطه قوتش است.
توصیفات فوتبالی کتاب گاهی حوصله سر است ولی برای عشاق فوتبال یحتمل جالب است.
 چیز دیگری به ذهنم نمی رسد که بگویم.
آهان 
یک عشق ریز جزمی هم دارد. در حد سرخ شدن صورت پسرها زمان دیدن دخترها و.. (برای والدین حساس) 

بگویم کدان قسمت کتاب برایم جالب بود؟  زمانی که پسرها فهمیدند دختران دوست دارن برای تماشای فوتبال به ورزشگاه بیایند و یک قسمت از سکو ها را برایشان آماده کردند.
بعد از تماشاچی ها خواستند چون دختران توی ورزشگاه هستند فحش ندهند😌
حتی عقل بچه های نوجوان توی کتاب از برخی مسولین بلادمان بیشتر است. 

شاید اگر مریم در کانالش در مورد کتاب بنویسد حق مطلب ادا شود. به زعم من، مریم کمالی اول نوجوان بوده بعد دست و پا درآورده.. 😜
@nojavoon_nama

#رمان_نوجوان 
#کتاب_خواندم 

.
      

0

        .
"شهری برای همه فصول " 
پاریس شهر مورد علاقه نویسنده است. هم نویسنده ها دوستش دارند هم او نویسنده ها را دوست دارد. این را همینگوی می گوید.
توی این کتابش به نظرم پته ی همه نویسنده های مشهور را می ریزد.
 از دائم الخمر بودن تا زن باره بودن و عادت هایشان در نوشتن.. 
همینگوی از خودش هم می گوید از عادت هایش در نویسندگی، از سختی گذارن زندگی اش در  پاریس و لذت و گاه ذلتی که برای خوردن هر وعده غذا با همسرش می کشیده. حتی همینگوی هم از بی پولی و خنسی در امان نبوده، حداقل در این دوره از زندگی اش که روایت می کند.
 پاریس زیبا، همینگوی را در آغوشش می گیرد تا داستان هایش را خلق کند و جماعتی حض ببرند.
در بخشی از کتاب از ترسش برای نوشتن می گوید این که بعضی وقت ها نگران بود نتواند بنویسد و چشمه نوشتنش خشک شود. 
همینگوی در نوشته هایش صریح است و بی پرده حداقل با خودش. 

بخشی از کتاب: "آن روزها پولی در بساط نبود که بشود کتاب خرید من از کتابخانه شکسپیر و شرکا، که عضو می پذیرفت کتاب امانت می گرفتم. "

#کتاب_خواندم 
#همینگوی
.
      

0

        .
"خوبی خدا"
به توصیه خانم توکلی کوچک، کتاب را خواندم.
بازهم به توصیه خودشان روی دو داستان بیشتر توقف نمودم. تعمیرکار و بهشت و جهنم جومپالاهیری. 
مع الاسف به لطف حافظه قوی(؟) آخرین صفحه از کتاب، فهمیدم همه داستان ها را قبلا خوانده ام و یاداشتی ننوشته ام.
کتاب، مجموعه داستان از نویسنده های مختلف آمریکایی است که در سال های مختلف منتشر شده است. 
اهل فن می گویند:" بهترین مجموعه برای آموزش و آشنایی با داستان های کوتاه است که مشتری های خاص خودش را دارد."
از داستان ها بخواهم بگویم:
" توگرو بگذار من پس می گیرم" غم عجیبی برایم داشت.کمدی تلخی بود. کلیتش درباره‌ی مظلومیت جامعه سرخپوستی در آمریکا بود.
 موراکامی را نتوانستم تمام کنم. نمی‌دانم چرا با این بشر و کتاب هایش ارتباط نمی گیرم. 
 جهنم و بهشت جومپالاهیری، عالی بود.در مورد جامعه ی مهاجر هندی و چالش هایشان بعد مهاجرت. 
داستان تعمیرکار هم همینطور. بعد خواندنش به خانم توکلی گفتم: به نظرتان تعمیر کار، همان خداست؟
داستان فلامینگو نقطه تاریک وجودم را نشانم داد. 
باقی داستان ها در حد معمولی بودند. 
اسم کتاب بی ربط است و ربطی به خدا ندارد.
نقطه قوتش هم مثل همیشه ترجمه خوب و روان آقای حقیقت بود.

از متن کتاب: "من عاشق دبورا شده بودم. مشتاقانه انتظارش را می کشیدم. مثل همه‌ی دختر های نوجوانی که عاشق زن هایی غیر از مادر خودشان می شوند."

#خوبی_خدا
"#کتاب_خواندم 

.
      

3

        . 
"منبرهای سبز" 

وُلفیا یکی از کوچک‌ترین گیاهان جهان است؛ به‌طوری که هزاران وُلفیا روی نوک سوزن جا می‌شوند! «ساگوارو» هم یکی از بزرگ‌ترین گیاهان جهان است؛ نوعی کاکتوس، که ارتفاع آن به بیش از 12 متر می‌رسد!همان هایی که توی کارتون لوک خوش شانس دیده ایم. 
نویسنده خانم خزائی است که  در قالب چند فصل منبر های کوچک گیاهی را روایت می کند.
چند ماهی است که کتاب را خواندم و آنطور که یادم مانده راجع به اسم کتاب هیچ جا توضیحی ندادند. خودم با جستجو متوجه معنی شدم. (به نظرم نقطه ضعف بود. ) 
شروع هر فصل از هر گیاه و ناز و ادایش چند خطی می نویسند و بعد ربطش می دهد یه یک حدیث و آیه یا روایت. 
ایده جدیدی نبود و من را یاد کتاب آیت الله رنجبر انداخت که در نوجوانی خوانده بودم .(مثل شاخه های گیلاس) 
آرام آرام خواندمش و توضیحات راجع به گیاهان بیشتر برایم جالب بود.
 دست به سرچ بودم و عکس گیاه های هر فصل را جستجو می کردم. 
کتاب ذوقی و لطیفی است و شاید همه پسند باشد.

بخشی از متن: 
" مثلا آلمانی ها می گویند:خدا همه ی گل ها را نامگذاری کرد و تنها یک گل کوچک بدون نام ماند به همین خاطر شروع به گریه کردن و گفت:" فراموشم مکن."خدا جواب داد:" همین نام تو خواهد بود."ما هم همیشه باید این ذکر را بگویم. خدایا فراموشم مکن. سلاحی به جز محبت تو ندارم. "


#منبر_سبز
#کتاب_خواندم 

.
      

2

        .

"تخریب یا تقدیس زن خانه دار"

در ستایش مادران خانه دار، را مهدیه منافی در صفحه اینستاگرامش معرفی کرده بود.
کل کتاب این است:" ای زنان آمریکایی لطفا در خانه بمانید و بچه هایتان را بزرگ کنید. هیچ چیز مهمتر از خانواده نیست.
از مشکلات مالی و حس حقارت در خانه ماندن نترسید و قناعت کنید. باشد که رستگار شوید. "
شاید اگر اسم دکتر لورا شلسینگ روی جلد کتاب نبود فکر می کردید کتاب را یک خواهر حوزوی در راستای تشویق مادران به خانه داری نوشته‌ است. لورا طبق گفته خودش تا 35 سالگی دلش نمی خواست مادر شود. ولی الان از مادر بودن خودش راضی است و دلش نمی‌خواهد بچه اش را به مهد بسپارد و معتقد است آنقدری خودخواه است که همه لحظات بزرگ شدن پسرش را شاهد باشد. نه این که بچه اش را به این مهد و آن مهد بسپارد و خودش سرکار باشد. 
اول هر فصل از کتاب با نامه ایی از  یک مادرشروع می شود. مادریی که به برنامه رادیویی خانم لورا گوش می داده و با توکل بخدا تصمیم گرفته شغلش را رها کند، در خانه به بچه داری بپردازد و چقدر از این تصمیم با وجود سختی های بسیار، راضی‌ است. 
عناوین سرفصل های کتاب هم بسی گول زننده است. 
*تاثیر درخانه ماندن مادران بر زندگی زناشویی 
*کشمکش های درونی مادران خانه دار
*تجربه های خوب، بد، فراموش نشدنی 

من خیلی با کتاب همراه نشدم، مع الاسف نصفه رهایش کردم. اما احتمالا در آینده دوباره رجوع کنم و خود را مهمان صفحاتی از کتاب کنم.


#بشین_خونه_زن
#کتاب_خواندم 
.
      

2

        .
"این من بی انتها"

"من از گردنم بدم می آید."
همین اسم باعث کنجکاوی می شود که سراغ کتاب بروی و یک نفس بخوانی. 
نورا افرون نویسنده کتاب که ازقضی فیلم نامه نویس قدری هم است.
https://ble.ir/heichstan/-4062413529230864449/1733777463693
اینجا یکی در مورد یکی از فیلم هایش گفته ام. 
 چندتایی کتاب دیگر هم دارد. یکی شان اقتباس از زندگی خودش هست؛ زمانی که باردار بود و بخاطر خیانت از همسرش جدا شده .فیلمش خیلی مالی نیست ولی بازیگران قوی دارد. 
بعد از خواندن فصل اول یا یک کلیپ افتادم. 
 از یکی از پزشکان زیبایی که می گفت یکی از مزیت های حجاب این است که گردن زنان محجبه همیشه زیبا می ماند. وقت میانسالی مجبور به استفاده از دستمال گردن نیستند.🤣 شاهد مثالش هم گوگوش و امثالهم را می آورد که برای پوشاندن گردنشان همیشه از دستمال گردن استفاده می کند.نکته اش این بود که چون پوست گردن حساس‌تر از جاهای دیگر بدن است زود چروک می شود و هیچ جوره نمی شود با عمل زیبایی درستش کرد. 
الغرض نویسنده هم در میانسالی با گردن خودش به مشکل خورده و با حسرت زائد الوصفی می گوید کاش زمانی که جوان بودم بیشتر گردنم را نگاه می کردم.
عناوین کتاب هم در نوع خودش بی پروا و جذاب است. 
_من از کیفم بدم می آید. 
_موهای زائد. 
مو و رنگ مو 
_خفاش کور و.. 
 تا میانه، فصل ها پرقدرت جلو می رود ولی از یک جایی به بعد افت می کند و حوصله سر برمی شود.
خلاصه که برای گذران وقت خوب است. 

امتیاز 2از 5

#کتاب_خواندم 
#نورا_افرون

.
      

4

        .

" وطن "

خانم تجدد کتاب را اینطور شروع می کند:
"تقدیم به ژان کلود که عشق را برای من صرف و معنا کرد! "
ژان کلود، همسر فرانسوی خانم تجدد فیلم ساز معروف فرانسوی است. خودش می گوید توی سفر به ایران خانم مهماندار، ژان کلود را پدر تجدد خطاب کرده. تجدد گفته که همسرش است. زن مهماندار صورتش خراشیده که چه بر سر دختران ما آمده که حاضر شده اند تن به این ازدواج دهند؟ 
اما برای خود تجدد امری است عادی. چون ازدواج مادرش هم همینطور بوده.
میدانم برای نوشتن راجع به کتاب از قسمت خاله زنکی شروع کردم.
برای من ایرانی تر کتابی بود با اسامی زیاد و توضیحات جسته و گریخته. گاهی پراکندگی مطالب کفری ام می کرد.
اما جالب ترین بخشش رفتن به اندرون زندگی یک زن شرقی و یک مرد فرانسوی بود.
ژان کلود عاشق فرهنگ ایران است و تجدد دریچه ایی است برای نشان دادن ایران به او. شاید هم به خودش. 
دیگر قسمت جالب کتاب، صحبت از بازیگران و کارگردانان ایرانی بود که به خانه شان رفت و آمد داشتند. عباس کیا رستمی، عزت الله انتظامی و.. مطالبی که می گفت به سن من قد نمی‌داد و برای فهمیدن حواشی اش باید به گوگل رجوع می کردم.
بیشتر از همه 
شخصیت مادرِ خانم تجدد، برایم جذابناک بود. چیز زیادی نتوانستم درموردشان پیدا کنم. من را یاد خانم  توران میرهادی می انداخت.

#ایرانی_تررر
#کتاب_خواندم 

.
      

0

        .

"فوتبال و ماادراک فوتبال "

امیدوارم آل بزند مرا و دیگر مجبور نباشم کتاب فوتبالی ورزشی بخوانم.( اَه اَه اَه) 

 طبق تیتر کتاب تحلیلی است و سفرنامه صرف نیست. کجا رفتیم و چی خریدم و چی داشتن ما نداشتیم و این‌ها را دارد ولی وسطش چیزهای دیگر هم می گوید. 
دوز سیاسی اش بالاست.خیلی هم بالا.. اساسا فضای آن سال جام جهانی تحت تاثیر اعتراضات داخل ایران سیاسی بود.. نخواندن سرود ملی توسط بازیکنان و خوشحالی برخی مردم از باخت ایران مقابل انگلیس و.. 
ورزش از سیاست جدا نیست بر خلاف چیزی که فیفا تلاش می کند باشد.ولی نویسنده معتقد است کنش سیاسی توسط بازیکنان همیشه به باخت منجر می شود. مثال هم برایش فراون می آورد. 
 توانسته به خوبی فضای جام جهانی را توصیف کند هر چند گاهی نوشته هایش حالت شعاری پیدا می کند. 
من کتاب را از وسط شروع کردم دقیقا از همان جایی که نویسنده برای توصیف خانم ردیف جلویی اش نوشته بود : خانمی با موهای زرد عقدی.😐
تو گویی یک بار کتاب رفت کنار و من وارد فضای توییتر و کپشن نویسی های زرد اینستاگرام شدم.
زرد عقدی آخر چه واژه ایی ست دیگر؟ همین یک کلمه داشت باعث می شد قید کتاب را بزنم 
ولی برگشتم و دوباره از ابتدا خواندمش.
امتیاز 3از 5

#دوحه
#کتاب_خواندم 

.
      

2

        .

"پروانه های زخمی"

مرضیه اعتمادی را به واسطه کتاب "شصت" و کانالش در ایتا می شناسم.
کتاب روایت مصاحبه خانم اعتمادی با چند مادر از زندگی با کودکان رنجورشان است. 
رنجور که می گویم یعنی کودکان یا گرفتار اتیسم هستند یا سندروم یا بیماری پروانه ایی یا..
نکته اصلی اش نوع تعامل آدم ها با رنج هایشان است.. برخی بقچه پیچش کرده اند و چپانده اند یک کنجی که دیده نشود. برخی شده آیینه دق شان و هر روز نگاهش می کنند تا دستی از غیب نجاتشان دهد و برخی هم آنقدر زمین خوردند و دوباره بلند شدند تا بدانند با این رنج چگونه باید تا بکنند.برخی هم برایشان مقدس است و عزیز.. 
کتاب غم دارد، خیلی هم دارد.
بدون گریه و فن و فن دماغتان نمی توانید بخوانیدش. 
تنها نکته کتاب این بود که جای خالی پدرها حس می شد. فقط مادرها راوی بودند..دوز پدرانگی کتاب کم بود. 

بعد خواندنش فکر می کردم برای کسانی که با این مشکلات دست و پنجه نرم می کنند هدیه دادن این کتاب چه حکمی دارد؟ مفرح ذات است یا نمک روی زخم. نمی‌دانم! 

امتیاز 4از5

#پروانه_ها_گریه_نمی_کنند
#کتاب_خواندم 

.
      

2

        .

"بازی کثیف"

همینگوی خوانی، بازی کثیفی بود که زهره دلجو شروع کرد.
متنی برایش فرستادم که نظرشان را بگوید. رویش نشد بگوید مصخرف است و گفت:" داستان زیاد بخوون. همینگوی، داستان های کوتاه همینگوی خوبه"
همینگوی ساده می نویسد آنقدر ساده که هر وقت می‌خوانی احساس می کنی اگر آنقدر ساده می شود نوشت و داستان گفت چرا من ننویسم؟ شاید نسخه وطنی اش بشود چیزی در مایه های جلال آل احمد خودمان. 
اگر این کتاب را با صداقت بخواهم توصیف کنم باید بگویم هنوز خودم هم نفهمیدم در مورد چه بود. یعنی دقیقا در مورد چه بود.. 
این که از جنگ های داخلی اسپانیا می گفت و خود همینگوی هم به عنوان خبرنگار در این جنگ حضور داشت فرع ماجراست.. اصلش را هنوز متوجه نشدم! 

راستی کتاب یک جا بدردم خورد. آنجا که استاد رو به جمعیت کرد و گفت:" کتاب چه خواندید؟ این آخری ها...جدیدا چه خواندید؟ "
ذهنم مثل همیشه از اطلاعات خالی کرد و سریع دست به دامان طاقچه شدم ببینم چه خواندم؟ 
به جو جلسه می آمد که اسم همینگوی پر طمطراق باشد و بشوی نور چشمی استاد. تا من کتاب را پیدا کنم استاد شاکی شد و گفت:" کتاب که نمی خوانید، فیلم هم که نمی بیند فقط بلدید کارگاه شرکت کنید."
گفتم:" استاد همینگوی..من تانک و پروانه اش را خوانده ام."
آرزو کردم نپرسید در مورد چیست و راجع بهش صحبت کن. 
آورده ی این گفتنم چه بود؟ 
هیچ، استاد هر وقت می خواست کنایه ایی بزند یک دستی می کشید روی سر من و می گفت":مثلا کسانی که همینگوی خوانده اند ... "

راستی وجه تسمیه کتاب چیست؟ چرا اسمش پروانه و تانک است؟ 

بخشی از کتاب:همه چی نایاب، از جمله توتون و صبر مردم. 



#همینگوی
#کتاب_خواندم 
.
      

3

        .

"خواهرانِ کوچکِ دوست داشتنی"

بالاخره بیست روز بیماری باید آورده ایی داشته باشد دیگر؟ نه؟
چرا کلاسیک می‌خوانم؟ نمی‌دانم! 
شاید فکر کردم به آخر خط نزدیک شده ام و بهتر است قبل از مرگ، آرزوی کلاسیک خوانی را به گور نبرم.
اگر فکر می کنید تجربه قبلی برایم درس عبرت شد و مترجم خوبی را انتخاب کردم سخت در اشتباهید. من قادرم یک اشتباه را به کرات و در فاصل کوتاه تکرار کنم تا جایی که عقل حیران شود و جان ویلان.
بگذریم. 
عاشق این کتاب شدم.
تعداد نویسنده هایی که دوست شان دارم و هم زمان ازشان متنفرم روز به روز بیشتر می شوند. دوست داشتن که دلیلی ندارد  ولی تنفر از این جهت که به آنچه توی مغزشان می گذشته غبطه می خورم و در طول خواندن کتاب هی می پرسم: چطوری شد که اینطوری شد؟ چطوری این ایده به ذهنت رسید؟ چقدر قشنگ همه ی اتفاقات را کنار همه چیدی.
گونجاندن چهار خواهر با شخصیت های مختلف در داستان، یک مادر با کاریزمای بالا و یک پدر با میزان قابل توجهی از تستسترون(از بعد پدرانگی غلیظ و رشادت در جنگ داخلی) و ماجراهای عشق و عاشقی دختران در سن ازدواج، از طرفی گریز به جنگ آمریکا و مبارزه با نژادپرستی با وجود خدمتکار سیاه پوست توی خانه. کار راحتی نیست.. طوری بنویسی که شعاری نشود و بعد از 150 سال ملت  هنوز مشتاق خواندنش باشند. 
نور به قبرت ببارد خانم لویزا می آلکوت.. 
زنان کوچکی که من خواندم خلاصه بود با یک اختلاف دویست صفحه ایی (سرم را به کدام دیوار بکوبم؟)
بعد ها از استاد فن (توکلی کوچک) پرسیدیم و متوجه شدم بهترین مترجم خانم شهین‌دخت رئیس‌زاده است.

راستی فکر می کنید هدیه کریسمس برای دختران چه بود؟ 
یک کتاب انجیل 
فکر کنید برای عید نوروز زیر بالشت بچه هایتان به عنوان هدیه قرآن بگذارید و صبح روز بعدش بچه هایتان از دیدن هدیه شان خر کیف شوند. آه ای خدای زیبای من...چقدر این کتاب را دوست داشتم. 
این کتاب یک نسخه دیگر مردان کوچک هم دارد آن شالله بماند برای مریضی بعدی. 

(عکس گویا صحنه ایی از فیلم زنان کوچک است) 

#زنان_کوچک 
#کلاسیک_خوانی
#کتاب_خواندم 
.
      

31

ویدئو در بهخوان
        .

"این آبی بی انتها"

تو برایم عکس دریا را می فرستی و من فکر می کنم باید برای جبران نبودنم چه کنم؟
قوه تصویر مرهم نیست، پس قوه خیال را انتخاب می کنم.
پیرمرد و دریا خوب است.بهترین تصویرخیالی از دریا را می دهد. 
همینگوی دست مرا می گیرد و می شود راوی برای چیزی که ندیده ام، لمسش نکردم ولی مشاقم به آن.. شوری آب، خنکی اش، زلالی اش..
بدترین کاری که می شود با آثار کلاسیک کرد این است، رندوم یک مترجم را انتخاب کنی.
بعدترها می فهمم یک نشانه برای کودن بودن یک کتابخوان انتخاب مترجم است.  کسی که بین ترجمه نجف دریابندری و دیگری، آن دیگری را انتخاب کند قطعا کودن است. و من مع الاسف متعلق به این دسته ام..
پیرمرد و دریا عالی بود!
توصیفات به جا و به اندازه، 
صحنه سازی های دقیق،
تعلیق مناسب و کافی 
نمی‌دانم همینگوی چقدر دریا را دیده ولی فکر می کنم قوت قلمش بخاطر غنای زندگی زیسته اش است.

بخشی از کتاب: ماه همون اثری روی دریا داره که روی زن داره! 

امتیاز 5 از 5

#همینگوی_خوانی
#کتاب_خواندم 

.
      

2

2

        .

نئوهاوکینگ ها

کتاب را زیر سرم خواندم. وقتی تخت روبروی ام داشت ماجرای جن گرفتگی مهیج اش را با صدای بلند برای کسی که آنطرف خط بود تعریف می کرد.. 
نویسنده کتاب همسر مهدی یزدانی خرم است(کتاب خون خورده و باقی آثار..) 
ماجرا از میانه شروع می شود نه از اول نه از آخر. از آنجایی که سرطان شروع شده و عمل اول جواب نداده. حالا باید برود سراغ متاساژ. 
محتوا: در کتاب های این مدلی من بیشتر دنبال تغییری هستم که بیماری روی فرد و جهان بینی اش گذاشته. خانم حسینیان نماینده نئوهاوکینگ هاست. با لاک ناخن و رنگ مو و کش سر های مختلف روحیه اش را طی بیماری حفظ می کند.
در مورد رابطه اش با خدا و عوض شدن سبک این رابطه بعد از مریضی چیزی نمی نویسد. اساسا نقش خدا خیلی کم رنگ است یا اصلا نقشی ندارد. فقط یک جا اشاره می کند که دلش میخواست ختم واقعه بگیرد و نتوانسته بود و دوست مومنش لطف می کند و ختم را برایش انجام می دهد. 

نقد فرم(؟) :
گاهی نوشته ها حالت سورئال پیدا می کرد و زمان از دستت در می رفت که الان چه وقت را روایت می کند؟ یا اصلا روایت می کند یا داستان می گوید؟ 
بعضی قسمت ها هم زیادی طول و تفصیل داشت و تکرار مکررات بود. 
بعضی قسمت ها را هم آورده بود که صرفا بیاورد این که سحر دولتشاهی پیام داد یا کیانیان به ملاقتش آمده یا گلاره عباسی برایش گل فرستاده.. انگار یک جور آوردن اسامی معروف و .. خلاصه این حس را تداعی می کرد. 
بگذریم 
. 

کتاب را بخوانید؟ اگر خدایی نکرده بیمار سرطانی دارید و دلتان می‌خواهد بدانید احوالاتش چیست، شاید بد نباشد.
ولی اگر در سوگ عزیزان از دست رفته از سرطان حتی بعد از چندین سال هستید، نخوانیدش. 

امتیاز 3 از 5

#کتاب_خواندم
#نئوهاوکینگ ها
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.