یادداشت معصومه السادات صدری

        .
«ناچار و دلگیریم»

زندگی مونتگمری دلگیرم‌ کرد.
یتیمی در کودکی، مبارزه برای درس خواندن در کالج، ازدواج‌ نافرجام و بی‌فرجام و بعدتر هم بچه های ناخلفش.
نمیدانم از دنیا چه خواسته‌ی دیگری هم می توانست داشته باشد که به آن نرسید.
نقطه اوج زندگی سختش، خلق داستان آن شرلی بود.
نمونه‌هایی از زندگی خودش را توی آنه می توان دید.
یک جورهایی انگار مونتگمری از زندگی واقعی اش به دنیای داستان فرار می کرد تا زهر زندگی‌اش‌‌ را بگیرد.

ازمتن کتاب:
«خدارا شکر می‌کنم که تاریکی های زندگی را وارد کار نمی‌کنم،دلم نمی‌خواهد زندگی هیچ کسی را تاریک کنم.»

«نفرت،عشقی است که مسیرش را گم کرده‌است‌.»

#خانه‌ـرویاـ‌ها
#کتاب‌ـخواندم
.
      
7

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.