معرفی کتاب خیرالنساء اثر قاسم هاشمی نژاد

خیرالنساء

خیرالنساء

4.0
9 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

13

خواهم خواند

2

ناشر
هرمس
شابک
9780001901124
تعداد صفحات
71
تاریخ انتشار
1373/10/11

توضیحات

        "خیرالنساء" به قلم "قاسم هاشمی نژاد" داستانی است بلند از این نویسنده ی فقید که نوشتارهای برآمده از قلم او در زمره ی بهترین آثار ادبیات فارسی معاصر قرار می گیرد. این اثر که بعد از سال ها تجدید چاپ شده، قصه ای است از سرگذشت مادربزرگ او که "خیرالنساء" نام دارد و "قاسم هاشمی نژاد" به شیواترین شکل ممکن، این داستان دلنشین عارفانه را از زندگی "خیرالنساء" به رشته ی تحریر در آورده است. سبک روایت اثر از رمز و رازی منحصر به فرد برخوردار است و نثر آن افسون کننده و زیباست. "خیرالنساء" که یک زن روستایی است، در روزی که بر اساس سنت دیرینه ی مردم طبرستان روز مارمه نام دارد، در حالتی که میان خواب و رویاست، پسرکی سپیدپوش را می بیند. پسرک در این احوال وهم آلود به او کتابی می دهد و بعد از این دردی در گیجگاه "خیرالنساء" جا می گیرد. این درد در سر، به دستان او خاصیت شفابخشی می دهد و از آن به بعد "خیرالنساء" با ترکیبی از علم غیب و طب سنتی، بیماران مختلفی را مداوا می کند.اما عمر طولانی "خیرالنساء" او را به روزهایی می رساند که نوگرایی و منسوخ شدن آداب سنتی، سبب می شود تا "خیرالنساء" از طبابت منع شود. پسرکی که یک روز جلد تیماج به دست آمده بود، باز بر می گردد و این بار آن را با خود می برد. بردن همانا و پریدن درد از سر "خیرالنساء"همانا. درد اما درد دانش و درد زندگی بود و این چنین قصه ی "خیرالنساء" به سر آمد."قاسم هاشمی نژاد" موفق شده در این اثر فضایی رازگونه و مبهم بیافریند که حالت های عرفانی این زن حکیم، در آن به خوبی جلوه کند.
      

یادداشت‌ها

امیررضا

امیررضا

1403/10/22

          بسم‌الله الرحمن الرحیم
#خیرالنسا 
#قاسم_هاشمی_نژاد

خیرالنسا را هفته پیش به اتمام رسوندم. با اینحال چیزی ننوشتم از کتاب تا الان. یک به دلیل حالم. و دو اینکه میخواستم گفت و گوی علی اکبر شیروانی با قاسم هاشمی نژاد رو در باره خیرالنسا بخونم. کتابِ راه ننوشته گفت و گوهای این دو شخص راجع به کتاب های قاسم هاشمی نژاده. پیشنهاد میکنم شما هم بعد خوندن خیرالنسا به سراغ بخش خیرالنسا از کتاب راه ننوشته برید.

~ و اما خیرالنسا
خیرالنسا نه یک داستان کوتاهه، نه یک رمان. یک داستان بلند با ۶۰ صفحه‌ست که نثر نویسنده در اون میدرخشه. و ما ادراک نثرِ قاسم خان؟
زبان اثر هیچ سابقه‌ئی نداره. طعم کهنگی داره. و کاملا مناسبِ یک داستان عارفانه از حکیمه ای به نامِ خیرالنسا‌ست.
اینکه چرا نویسنده سراغِ همچین شخصیتی رفته در آخر داستان مشخص میشه. 

~ دنبال اینکه یک داستان عارفانه ای بخونید و نکته هایی یاد بگیرید و خلاصه یک اثر آموزشی و تعلیمی رو تجربه کنید نباشید. از دلایل خوندن خیرالنسا همین بس که نثر این اثر رو جای دیگری نمیتونین پیدا کنید. ک همینه که خیرالنسا رو با ارزش میکنه. نه فقط زندگی یک عارف.
در این اثر شاهد زندگی یک حکیمه که با علمی خدایی تونست زندگی انسان های زیادی رو نجات بده و درمانشون کنه هستیم.

☕️خیرالنسا را جرعه جرعه بنوشید. به آهستگی. شرابی‌ست که باید آرام به جان بنشیند.
        

25

          تعریف یه خطی دوستم این کتاب رو جلوی چشمم آورد و توضیح داستان وهم‌آلودش باعث شد برای خوندنش مشتاق‌تر بشم. 

کتاب خیلی کوتاهه، حدود ۷۰ صفحه و تقریبا از اول تا آخرش تو همون توضیح داستان گفته شده!

کنار اومدن با نثر خاص کتاب برام سخت بود و حتی تو چند صفحهٔ اول به فکر رها کردنش افتادم.
مشکلم البته بیشتر ویرایشی بود، یعنی خیلی وقتها مجبور می‌شدم یه جمله رو دو بار بخونم و تو بار دوم بعد از فلان کلمه توی ذهنم ویرگول بذارم تا درست بشه! و یا بعضی کلمات که قاعدتاً باید از هم جدا می‌بودن چسبیده به هم نوشته شده بودن.
البته احتمال زیاد می‌دم که این مشکل خاص نسخهٔ الکترونیکی بوده باشه...

اگه از این موضوع سخت‌خوان بودن بگذریم نثر قشنگی داشت و اون فضای سبز و باطراوت شمال رو خوب درآورده بود.
کلا به عنوان یه شمالی بعضی از عبارات و اشاراتش برام آشنا بود ولی خیلی‌هاش نه! (مثلا من تا قبل از این چیزی از سنت مارمه نشنیده بودم...)

اون حالت وهم‌آلودش هم جالب بود و یه جورایی حالت رئالیسم جادویی داشت.

ولی با تمام این‌ها نتونستم اونقدرها با داستان ارتباط بگیرم و آخرش این سوال برام باقی موند که دقیقا هدف نویسنده از نوشتن این داستان چی بود؟ یعنی منِ خواننده قرار بود چه چیزی از این داستان دست‌گیرم بشه؟
        

15

        نثر کتاب چون دیگر آثار زنده‌یاد هاشمی نژاد؛ بسیار زیبا، فاخر و خواندنی است. این سومین اثری است که از زنده‌یاد «قاسم هاشمی نژاد» می‌خوانم.

نویسنده به دلیل آشنایی و تسلط بر زبان و ادب فارسی و آثار گذشتگان، زبانی روان و در عین حال محکم و استوار دارد که در این کتاب کمی سَخته‌تر و گُزیده‌تر از دو کتاب پیشین که از او خوانده‌ام ـ یعنی «فیل در تاریکی» و «کتاب ایّوب» ـ نمود دارد و نثرش استخوان‌دار است و خوشخوان و ابدا خوانندۀ علاقه‌مند به نثر برگزیدۀ فارسی را خسته نمی‌کند.

بدیهی است کتابی اسم و رسم‌دار و خوب، از نویسنده‌ای که اکنون در بین ما نیست و آسمانی شده است؛ با یک چاپ خوب، قیمتی نجومی دارد و شوربختانه برخی ناشران، ابدا به فکر جیب قِشر کتابخوان نیستند و تنها سودای سودِ خویش به سر دارند و بس! 

و اگر این برنامه‌های کتابخوان چون فیدیبو، طاقچه و مانند آن نبود؛ کجا دست ما به این آثار ارزشمند می‌رسید؟ که نمی‌رسید! بگذریم.

این کتاب به داستان زندگی بانو «خیرالنساء» مادربزرگ آقای هاشمی نژاد ـ البته به طور خلاصه ـ می‌پردازد و به رویدادی مهم در زندگی وی اشاره می‌کند.

مادربزرگ در دوران جوانی، روزی پسری زیبا و نورانی را می‌بیند که وارد خانه‌اش شده و هدیه‌ای به او می‌دهد و می‌رود. پس از رفتن پسر، خیرالنساء سردرد می‌گیرد و خوابش می‌برد.

پس از بیدار شدن حالی خوش به او دست می‌دهد و البته خوابی خوش هم دیده است. به زودی یک حکیم دانا می‌شود که نسخه‌هایش شفا است و مردم از دور و نزدیک به او مراجعه می‌کنند و او دردهای آنان را درمان می‌کند.

او که هنوز در کارهای خانه کم‌تجربه است؛ در پزشکی و درمان بیماران مختلف با داروهای گیاهی، به قدری ورزیده و با قدرتی ماورائی مجهز شده است که خود سرچشمه‌ای غیردنیایی برای آن متصوّر است.

به هر روی این ویژگی‌ها در او هست تا اینکه در پیری، شبی خوابی می‌بیند و در بیداری همان پسر زیبا می‌آید و هدیه را از او می‌گیرد و با خود می‌برد و مادربزرگ می‌فهمد که این عطیۀ الهی از او گرفته می‌شود و دیگر دوران حکیم‌باشی بودنش به آخر رسیده است.

جالب است که با پدیدار شدن این نیروی ماورائی، خودش گرفتار سر درد و مشکلاتی دیگر می‌شود که همان دردها را در دیگران به راحتی شفا می‌دهد؛ اما از درمان خود و اعضای خانواده‌اش عاجز است و با رفتن آن هدیه از منزلش، تمام سردردها و دیگر مشکلاتش برطرف می‌شود.

شاید علت این دردها آمادگی بانوی حکیم، برای درک بهتر شرایط بیمار و درد او و تلاش بیشتر برای بهبود حال او است و شاید دلیلی دیگر در میان باشد.

در بارۀ جالینوس حکیم یونانی و ابوعلی سینای حکیم هم گفته‌اند که به همان بیماری از دنیا رفته‌اند که مهارتشان در درمان آن فوق‌العاده بوده است و این پارادوکس عجیبی است و چه بسا خداوند مهربان، می‌خواهد ضعف بشر مغرور را بیشتر به او بنمایاند!

در مجموع کتابی خواندنی و جالب است و همانگونه که پیشتر گفتیم، کمی سخت‌خوان است، البته پس از چند صفحه عادت می‌کنید و از داستان و نثر زنده‌یاد هاشمی نژاد، لذت خواهید برد.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7