یادداشت سیده زینب موسوی

خیرالنساء
        تعریف یه خطی دوستم این کتاب رو جلوی چشمم آورد و توضیح داستان وهم‌آلودش باعث شد برای خوندنش مشتاق‌تر بشم. 

کتاب خیلی کوتاهه، حدود ۷۰ صفحه و تقریبا از اول تا آخرش تو همون توضیح داستان گفته شده!

کنار اومدن با نثر خاص کتاب برام سخت بود و حتی تو چند صفحهٔ اول به فکر رها کردنش افتادم.
مشکلم البته بیشتر ویرایشی بود، یعنی خیلی وقتها مجبور می‌شدم یه جمله رو دو بار بخونم و تو بار دوم بعد از فلان کلمه توی ذهنم ویرگول بذارم تا درست بشه! و یا بعضی کلمات که قاعدتاً باید از هم جدا می‌بودن چسبیده به هم نوشته شده بودن.
البته احتمال زیاد می‌دم که این مشکل خاص نسخهٔ الکترونیکی بوده باشه...

اگه از این موضوع سخت‌خوان بودن بگذریم نثر قشنگی داشت و اون فضای سبز و باطراوت شمال رو خوب درآورده بود.
کلا به عنوان یه شمالی بعضی از عبارات و اشاراتش برام آشنا بود ولی خیلی‌هاش نه! (مثلا من تا قبل از این چیزی از سنت مارمه نشنیده بودم...)

اون حالت وهم‌آلودش هم جالب بود و یه جورایی حالت رئالیسم جادویی داشت.

ولی با تمام این‌ها نتونستم اونقدرها با داستان ارتباط بگیرم و آخرش این سوال برام باقی موند که دقیقا هدف نویسنده از نوشتن این داستان چی بود؟ یعنی منِ خواننده قرار بود چه چیزی از این داستان دست‌گیرم بشه؟
      
137

14

(0/1000)

نظرات

مشکل ویرایشی‌ش مال نسخه‌ی الکترونیک بوده.

برای من خوندن فارسی تمیز و اصیل، خوندن از سنت‌ها و باورهای عامه خیلی لذت‌بخش بود. داستان هم که روایت زندگی یک زن ناب و نادر بود. نویسنده  علاوه بر لذتی که به من خواننده بخشید، یاد مادربزرگش رو هم حفظ کرد.

2