بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

امیررضا

@amirrezam

7 دنبال شده

1 دنبال کننده

                      
                    

یادداشت‌ها

نمایش همه
                سیزده همونطور که از اسمش پیداست، میخواد به مخاطبش بگه که یه سری افکار و عقاید اشتباه تو زندگی هممونه، از خرافات تا تله ها و خطرات ذهنی که باعث میشه تو زندگی هامون به مشکل بر بخوریم.
سید تو این رمان تخیلی که بیشتر مناسب سن نوجووناست سعی کرده این اشتباهات رو بهمون یاد آوری کنه و با کلی جمله های قصار که از زبان پیردانا و باقی شخصیت ها میشنویم بهمون کمک کنه که یه سر و شکل خوبی بگیریم و به قول معروف تو همون جوونی، مثل یه پیر خردمند باشیم.
ما با شخصیت اصلی داستان که اسمش علی همراه میشیم و تو یه شهر تخیلی کلی اتفاق رو پشت سر میزاریم و درس های خوب زیادی میگیریم.
نقص هایی تو کتاب حس میشه، برای مثال ویراستار باید بیشتر از این ها زحمت بکشه برای این کتاب. 
یه جاهایی هم دیگه زیادی داشت سخنرانی میکرد که برای من کمی ناخوشایند بود و حتی پارو فراتر میزاشت و میگفت این کارو کن اون کارو نه. این نسخه پیچی رو هم خوش نداشتم.
با اینحال تو ۲۱ سالگی بهم کمک زیادی کرد و مطمئنم تو نوجوونی به مراتب بیشتر میتونست تاثیر گذار باشه.
هدیه خوبی برای نوجوون ها میتونه باشه.
        
                ~اولین نمایشنامه درس ادبیات نمایشی 

ویلی پدر خونواده لومن سنی ازش گذشته.
 سال های جوونیش رو با فروشندگی گذرونده.
و حالا که قدرت جوونیش از بین رفته جامعه طردش میکنه. اما ویلیام لومن خودش رو دور افتاده نمیبینه و همچنان تو رویایی که در سر داره و در اون موفق هم هست زندگی میکنه.
در آمریکا تحولاتی رخ داده ولی آقای لومن  درون خودش تغییری ایجاد نمیکنه و اگر میخواین زندگی چنین شخصی رو در کنار پسرانش که اونا هم چنگی به دل نمیزنن و مادری زحمت کش و متاسفانه احمق بخونین بسملا.
حالا یکم شخصی ترش میکنم. از اینجا به بعد دلی میشه.
دکتر غریب رضا غلامحسین زاده که تو دانشگاه علوم و فنون شهر بابل تونستم باهاشون آشنا بشم این کتاب رو به عنوان اولین نمایشنامه درس ادبیات نمایشی بهمون معرفی کرد. کمتر کسی میتونه مثل معلم و استاد خوب روی انسان تاثیر بزاره. ای کاش انسان های بیشتری مثل ایشون زاده بشن و بشه از حضورشون در کنار لذت بردن چیز های زیادی یاد گرفت.
جلسه بعد هم قراره باغ وحش شیشه ای رو کار کنیم :)
        
                ساعت ۱ و نیم شب و سوربز تموم شد.
دارم به یوسا فکر میکنم. و همچنین تروخیو.
یه جور رابطه بین جفتشون انگار هست که عجیبه.
تروخیویی که به یک ملت ظلم کرد و دیکتاتوری کثیف بود.
و یوسایی که چشم خیلی هارو از این اتفاق ها باز کرد.

کتاب ۶۲۳ صفحه داره و من بعد از ۳۰۰ صفحه تازه داشتم 
قلم یوسا و اتفاقات کتاب رو درک میکردم و کم کم جذبش میشدم.
یعمی نصف کتاب رو سختی کشیدم و حتی به این فکر افتادم که
بزارمش کنار و بعدا بیام سراغش.
حالا که تموم شده بر میگردم عقب، ورق میزنم و میرم به صفحه اول، پیاده روی اورانیا تو شهری که بعد ۳۵ سال برگشت.
یکم جلوتر، ساعت چهار صبح، بیدار شدن و لباس پوشیدن تروخیو به آرومی و فکر کردن به برنامه هایی که تو این روز داره.
جلوتر، دلاماسا، ایمبرت، آمادیتو و سالوادور نشسته تو اتوموبیل و در انتظار رسیدن دیکتاتور کشورشون یعنی تروخیو و به قتل رسوندنش.
این فقط اوایل کتابه که داستان غیر خطی میشه و من که کلا اینجور کتاب نخوندم گیج گیجم و همینطور فوران اسم ها که میخوره تو سرم و هنگ میکنم از اسم های طولانی و سخت و شخصیت های زیاد که یوسا خان برا هر کدومشون یه داستانی برامون تعریف میکنه.
این اولین تجربه من از یوسا بود، درسته که نصف کتاب خسته و گیج بودم و هیچ لذتی نبردم(به جز فصل اول که خیلی دوست داشتم) اما اونقدر در ادامه جذاب شد و نویسنده خوب نوشت و آقای کوثری دیوانه کننده ترجمه کرد(آخرین باری که انقدر با یه ترجمه کیف کردم پارسال بود که خانواده تیبو رو خوندم) که دیگه الان هم خوشحالم هم خسته از خوندن یه کتاب که بدجور دوست داشتم. 
یکی از چیزهایی که دلم میخواست بیشتر شاهدش باشم ظلم تروخیو به مردم بود، ینی چی؟ ینی همش منتظر بودم از حکومت دیکتاتوری و خشونت آمیز تروخیو بیشتر بخونم ولی راضیم نکرد زیاد و بنظرم کم بود. حالا یا زندگی تروخیو همین بوده یا یوسا ترجیح داد همین قدر و کافی بدونه.

*لذت خوندن 《سور بُز》 رو از خودتون دریغ نکنین
        
                این دومین نمایشنامه ای بود که از کامو خوندم و همچنان کالیگولا بنظرم بهتره.
`
سوءتفاهم داستان زندگی یک مرد جوان و همسرش.
مرد بعد از ۲۰ سال به خونه خودش که یه جور هتل و مهمان سرا هست برمیگرده و میخواد یه جورایی خواهر و مادر خودش رو خوشحال و هیجان زده کنه چون تو این بیست سال هیچکدوم خبری از دیگری نداشتن.
اینجاست که نمایشنامه تازه شروع میشه.
پسر، مادر و خواهرش رو میبینه، اما اون ها هیچ تصوری از اینکه این چهره براشون آشناس ندارن.
حالا پسر دنبال اینه که چطور و چگونه خودش رو به اون ها معرفی کنه، یه جورایی میخواد یه بازگشت شکوهمند رو برای خودش به پا کنه... از اون طرف مادر و دختر خودشون داستان عجیبی داره زندگیشون و شغلی که دارن...
`
خلاصه، از اون نمایشنامه های خوبه، و جذاب و گفت و گو ها هم خیلی خوبه
ترجمه آقای دیهیمی هم درجه یک
`
کامو میگه:
فهمیده ام که همه بدبختی انسان ها ناشی از این است که به زبان صریح و روشن حرف نمیزنند!
چیزی که در سوء تفاهمش به خوبی به نمایش در آورد
        

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز باشگاهی ندارد.

چالش‌ها

این کاربر هنوز در چالشی شرکت نکرده است.

فعالیت‌ها

            سیزده همونطور که از اسمش پیداست، میخواد به مخاطبش بگه که یه سری افکار و عقاید اشتباه تو زندگی هممونه، از خرافات تا تله ها و خطرات ذهنی که باعث میشه تو زندگی هامون به مشکل بر بخوریم.
سید تو این رمان تخیلی که بیشتر مناسب سن نوجووناست سعی کرده این اشتباهات رو بهمون یاد آوری کنه و با کلی جمله های قصار که از زبان پیردانا و باقی شخصیت ها میشنویم بهمون کمک کنه که یه سر و شکل خوبی بگیریم و به قول معروف تو همون جوونی، مثل یه پیر خردمند باشیم.
ما با شخصیت اصلی داستان که اسمش علی همراه میشیم و تو یه شهر تخیلی کلی اتفاق رو پشت سر میزاریم و درس های خوب زیادی میگیریم.
نقص هایی تو کتاب حس میشه، برای مثال ویراستار باید بیشتر از این ها زحمت بکشه برای این کتاب. 
یه جاهایی هم دیگه زیادی داشت سخنرانی میکرد که برای من کمی ناخوشایند بود و حتی پارو فراتر میزاشت و میگفت این کارو کن اون کارو نه. این نسخه پیچی رو هم خوش نداشتم.
با اینحال تو ۲۱ سالگی بهم کمک زیادی کرد و مطمئنم تو نوجوونی به مراتب بیشتر میتونست تاثیر گذار باشه.
هدیه خوبی برای نوجوون ها میتونه باشه.
          
امیررضا پسندید.
            ~اولین نمایشنامه درس ادبیات نمایشی 

ویلی پدر خونواده لومن سنی ازش گذشته.
 سال های جوونیش رو با فروشندگی گذرونده.
و حالا که قدرت جوونیش از بین رفته جامعه طردش میکنه. اما ویلیام لومن خودش رو دور افتاده نمیبینه و همچنان تو رویایی که در سر داره و در اون موفق هم هست زندگی میکنه.
در آمریکا تحولاتی رخ داده ولی آقای لومن  درون خودش تغییری ایجاد نمیکنه و اگر میخواین زندگی چنین شخصی رو در کنار پسرانش که اونا هم چنگی به دل نمیزنن و مادری زحمت کش و متاسفانه احمق بخونین بسملا.
حالا یکم شخصی ترش میکنم. از اینجا به بعد دلی میشه.
دکتر غریب رضا غلامحسین زاده که تو دانشگاه علوم و فنون شهر بابل تونستم باهاشون آشنا بشم این کتاب رو به عنوان اولین نمایشنامه درس ادبیات نمایشی بهمون معرفی کرد. کمتر کسی میتونه مثل معلم و استاد خوب روی انسان تاثیر بزاره. ای کاش انسان های بیشتری مثل ایشون زاده بشن و بشه از حضورشون در کنار لذت بردن چیز های زیادی یاد گرفت.
جلسه بعد هم قراره باغ وحش شیشه ای رو کار کنیم :)