زهرا ساعدی

تاریخ عضویت:

تیر 1404

زهرا ساعدی

@zsaedikh

1 دنبال شده

4 دنبال کننده

یادداشت‌ها

نمایش همه
        این کتاب از زبان پسر چهارده ساله‌ای روایت می‌شود با مادربزرگش زندگی می‌کند و مادربزرگ در محله‌ی شمیران اسم و رسمی دارد و به خانواده‌های زیادی به خصوص همسایه‌شان کمک کرده و می‌کند. داستان در تهران قدیم اتفاق‌ می‌افتد و نویسنده تلاش کرده اصطلاحات تهران قدیم را در قصه استفاده کند.
کلیت قصه به نظرم جالب بود و کشش داشت اما چیزی که در قصه دوست نداشتم توصیف‌های زیاده از حد بود که به نظرم علت آن داستان یک‌خطی کتاب بود که نویسنده با این توصیف‌ها سعی کرده بود جانی به آن ببخشد. همه جای کتاب حرف از استکان و لیوان و لوز و باقلوا و اینجور چیزهاست و چون بخش زیادی از اتفاقات کتاب در محرم رخ می‌دهد حرف نذری و دسته و پرچم هم در کتاب قطع نمی‌شود. به نظرم نویسنده خواسته دورهمی‌های متعدد و نزدیکی هم‌کوچه‌ای‌ها‌ را بازگو کند اما توصیف‌ها درنیامده. موقعیت مشابهی در دایی جان ناپلئون رخ می‌دهد و فامیل مدام دورهم جمع هستند اما اینجور تکراری و کش‌دار نیست و درخدمت قصه است نه برای شاخ و برگ اضافی.
چیز دیگری که دوستش نداشتم تناقض نمایش زن‌ها بود. از طرفی زن‌ها شیرزن بودند و مشروطه‌خواه و چه و چه، از طرف دیگر قرار بود در چهارده سالگی شوهر کنند. ازدواج در آن سن در آن دوران طبیعی بوده اما این همه شیرزن نه و به نظرم باهم جور درنمی‌آمد.
      

0

        کارلوس فوئنتس در‌ این کتاب سه جستار از پاریس، پراگ و مکزیک ۶۸ نوشته که پاریس از همه مفصل‌تر است. جستارها درمورد انقلاب و وضعیت این کشورها هستند. من در کل کتاب را دوست نداشتم به چند دلیل:
۱. ترجمه افتضاح بود. بعضی وقت‌ها باید جمله را چند مرتبه می‌خواندی تا متوجه می‌شدی. به نظرم متن اصلی دشوار بوده اما خب این دلیلی برای ترجمه‌ی بدش نیست.
۲. انقلاب پاریس بسیار هیجانی و ضد کاپیتالیسم بود و من را خیلی یاد انقلاب ایران می‌انداخت و باعث می‌شد نظر مثبتی به کل قضیه نداشته باشم. البته من اطلاعات زیادی درمورد انقلاب پاریس ندارم اما در حد همین کتاب نظرم منفی بود.
۳. نویسنده در بخش دوم کتاب که درمورد پراگ بود، بیشتر درمورد یکی از رمان‌های کوندرا صحبت کرده بود و بدون خواندن رمان متن لذت‌بخش نبود.
۴. بخش سوم کوتاه‌ترین بخش بود که با روایتی داستانه و کمی شاعرانه از وضعیت مکزیک گفته بود که من چندان دوست نداشتم. مخصوصا به دلیل کوتاهی انگار از سر و ته متن زده بودند.
      

0

0

        شماره دوم سان با موضوع تغییر شماره درخشانی بود و تعداد مطالبی که دوست داشتم از تعداد دوست‌نداشتنی‌ها بسیار بیشتر بود. در بخش داستان، داستان‌های فریده فرجام، مهدی حمیدی پارسا، عالیه عطایی و آنتونیو توریئل را دوست داشتم. به خصوص داستان توریئل به نظرم فوق‌العاده بود. داستان درمورد رواج قرص‌هایی است که بازدهی را بیشتر می‌کند اما در فاصله‌ای کم می‌کشد و تصویری که توریئل از این جامعه کشیده هولناک و عجیب است.
در بخش تک‌نگاره‌ها نوشته‌های سالار عبده، محمد طلوعی و الرنا اونز را دوست داشتم. متن سالار عبده بسیار تاثیرگذار و درمورد مرگ برادرش رضا عبده است، محمد طلوعی از تغییرش نوشته که جزو متن‌های درخشان است و الرنا اونز از مادری و تغییری که در مسیر زندگی‌اش ایجاد کرده گفته.
در بخش درباره داستان محمد میرزاخانی درمورد تغییر اندیشمندان ایرانی نوشته که نقش مهمی در جریان فکری داشته‌اند. 
در بخش زندگی‌نگاره متن‌های سروش صحت، آیزاک باشویس سینگر و احمد مسجد جامعی را دوست داشتم. 
دو زندگی‌نگاره احمدرضا احمدی و غزل شاکری را هم دوست نداشتم. 
هر دو تک‌پرده‌ی ایرانی و خارجی این شماره که کیوان سررشته و جفری استرازر نوشته بودند را دوست داشتم.
      

16

        این کتاب را سال‌های دور وقتی کلاس زبان می‌رفتم از همکلاسیم به مناسبت تولدم هدیه گرفتم و بالاخره امسال خواندمش. نویسنده تا آنجا که من فهمیدم بیشتر کارتونیست است و کتاب را که در حوزه‌ی توسعه‌ی فردی و مثبت‌اندیشی است براساس تجربیاتش و نه تحصیلات نوشته.
نویسنده در کتاب مدام از مثبت‌اندیشی، تاثیر فکر برا زندگی و اینکه هرچه در سرمان بیاید رخ می‌دهد گفته و‌ خواننده را هم تشویق کرده.
من کتاب را به چند دلیل دوست نداشتم:
۱. اینکه فردی از روی تجربیات شخصی‌اش برای دیگران نسخه بپیچد را نمی‌پسندم.
۲. در کل با سخنرانی‌های انگیزشی، مثبت‌اندیشی و امثال این موارد زاویه دارم و هیچ‌وقت نتوانستم باورشان کنم.  مثلا در موارد متعددی نویسنده از فردی حرف زده بود که فقط بدی‌های زندگی را می‌بیند. به زعم من اگرچه بعضی‌ها بدبین‌اند اما برای عده‌ی زیادی ممکن است واقعا نقطه‌ی روشنی وجود نداشته باشد.
۳. نویسنده خیلی ساده به قضایا نگاه کرده بود و اصلا عمیق نشده بود.
۴. در مواردی مثل افسردگی یا فقر به هزاران فاکتور مرتبط توجه نکرده بود و معتقد بود تنها اعتقاد نداشتن به چیزهای مثبت باعث چنین نتایجی می‌شود.
۵. به نظرم بعضی مثال‌ها جنسیت‌زده بود، موفقیت‌های کاری و درسی درمورد مردان بود و مثال‌های ظاهری مربوط به زنان.

در کل به نظرم خوب است انسان مثبت‌اندیش باشد و از خوشی‌های کوچک زندگی لذت ببرد، چیزهایی که کتاب هم توصیه کرده اما زندگی واقعی پیچیده‌تر و دشوارتر از این حرف‌هاست.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.