فاطمه‌السادات شه‌روش

فاطمه‌السادات شه‌روش

بلاگر
@shahravesh

130 دنبال شده

294 دنبال کننده

            یک برنامه‌نویسنده

کانال ایتا: faaash@
          
ketab_show?igshid=YmMyMTA2M2Y=

یادداشت‌ها

نمایش همه
                عادت می‌کنیم را همین الان تمام کردم و از زویا پیرزاد کمی ناامید شدم. فضا همان فضای چراغ‌ها بود با همان آدم‌ها. فقط به جای محله‌های آبادان داستان در تهران می‌گذشت و باز هم زنی که عاشق مردی بود و انسان‌هایی که مخالف بودند و تردیدهایی که وجود داشت. حال‌وهوای رمان‌های پیرزاد بورژوایی است و این کمی آزارم می‌دهد. وقتی می‌خواهد از زن‌های بااصل‌ونسب و پول‌دار حرف بزند حرف زیادی برای گفتن دارد؛‌ ولی وقتی گذرش به خیابان‌های سرچشمه و امین‌حضور می‌افتد چیزی در چنته ندارد که رو کند. البته که باید اعتراف کرد حس‌وحال زنانه از سروروی رمانش می‌بارد و انصافا هم خوب افکار زن‌های داستان را به ما نشان داده. اصلا شاید برای همین فرورفتن در ذهن همه زن‌ها بوده که راوی دانای کل را برای رمانش انتخاب کرده. پیوندزدن فضای مردانه بنگاه با زندگی زنانه نیز از دیگر نقاط مثبت رمان است هرچند که به نظرم نویسنده گذارش زیاد به بنگاهی نیفتاده و بیشتر اتفاقات روایت‌شده در بنگاه را نه از تجربه زیسته که از تخیلش نوشته است.
        

26

باشگاه‌ها

نمایش همه

حلقه کتاب نهم

66 عضو

سباستین: سفرنامه و عکس های کوبا

دورۀ فعال

مدرسه هنر آوینیون

254 عضو

آناتومی داستان: 22 گام تا استاد شدن در داستان گویی

دورۀ فعال

فعالیت‌ها

9

8

                زمین سوخته تا پنجاه صفحه مانده به آخر شبیه مستند نگاری است از شهر اهواز و محله کوچکی به اسم محله ننه‌باران و حال و احوال مردم آنجا در سه ماه اول آغاز جنگ ایران و عراق. از اواخر تابستان سال ۵۹ تا اواخر پاییز همان سال. رمان بسیار کند پیش می‌رود و به دلیل زبان روان و گویای محمود و بیان جزئیات و ریزه‌کاریهای زندگی در آن شرایط بحرانی مخاطب خودش را درون آن زندگی احساس می‌کند و به شدت با شخصیت‌های رمان مثل مهدی پاپتی، رستم افندی، یوسف بیعار، احمد فری، امیرسلیمان، ناپلئون، میرزاعلی، ممد میکانیک، فاضل، ام مصدق، نرگس، گلابتون، خواهر و بچه و شور و پدر و مادرش و ننه‌باران و عادل احساس همدلی و نزدیکی می‌کند. پنجاه صفحه آخر رمان اما آن را از نوشته‌ای مستندنگارانه تبدیل می‌کند به رمانی درخشان وقتی راوی به‌خاطر تماس تلفنی از محله می‌رود و دقیقا همان شب که او نیست موشکی خانه‌های محله را روی هم می‌آورد و او همراه مخاطب شاهد بیرون کشیده شدن جنازه آدمهایی است که انقدر خوب در صفحات پیشین رمان پرداخته و معرفی شده‌اند که با دیدن جنازه هر کدام خواننده دلش داغ می‌شود و چشم‌هایش می‌جوشد. صحنه به زمین کوبین طفل خردسال توسط گلابتون دل مخاطب را می‌درد و جمله آخر رمان آه از نهاد مخاطب بیرون می‌کشد. باید دست مریزاد گفت به احمد محمود که حقیقتا آبروی رمان‌نویسی کشورمان است. یادش گرامی و روحش شاد.
        

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

            چند سالی است که ترجمه‌های پیمان خاکسار فروش خوبی دارند. شاهدش چاپ‌های چندباره‌ی ترجمه‌های اوست که در بازار کم‌رونق کتاب به چشم می‌آید. خاکسار روی نویسنده‌های مشهور و کتابهای مهم‌شان دست نمی‌گذارد. بااین‌حال، داستان‌هایی انتخاب و ترجمه می‌کند که به مذاق خواننده‌ی ایرانی خوش می‌آیند. از داستان بلند عامه‌پسند، که در زمان انتشارش بوکوفسکی هنوز نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ای برای ایرانی‌ها نبود، تا ترجمه‌ی رمان جزء از کل نوشته‌ی استیو تولتز که پیش‌تر کسی از این نویسنده‌ی استرالیایی چیزی به فارسی ترجمه نکرده بود. خاکسار در گفت‌وگویی با مجله‌ی تجربه می‌گوید: «من از نویسنده‌ای که در کارش جنون باشد خوشم می‌آید». اگر شما هم از این نویسنده‌ها خوشتان می‌آید، این کتاب‌ها را بخوانید: 
«سوختن در آب، غرق شدن در آتش»، چارلز بوکوفسکی /
«عامه‌پسند»، چارلز بوکوفسکی /
«هالیوود»، چارلز بوکوفسکی / 
«یکی مثل همه»، فیلیپ راس / 
«باشگاه مشت‌زنی»، چاک پالانیک / 
«سومین پلیس»، فلن اوبراین /
«بالأخره یه روزی قشنگ حرف می‌زنم»، دیوید سداریس /
«مادربزرگت رو از این‌جا ببر»، دیوید سداریس /
«اتحادیه‌ی ابلهان»، جان کندی تول /
«برادران سیسترز» ، پاتریک دوویت / 
«اومون را»، ویکتور پلوین / 
«شاگرد قصاب»،  پاتریک مک‌کیب /
«پسر عیسی»، دنیس جانسون / 
«جزء از کل»، استیو تولتز / 
«توانه‌ی برف خاموش»، هیوبرت سلبی جونیور /


ماه‌نامه‌ی شهر کتاب، شماره‌ی هشتم، سال 1395.
          

7