حــدیث کریمی

حــدیث کریمی

بلاگر
@hodays_k
عضویت

اردیبهشت 1402

32 دنبال شده

205 دنبال کننده

                [که بی مبارزه زندگی مرگ‌است!]🕊
دانشجویِ دبیریِ فیزیک (📍TEH)
فوتبال فن (LFC⚽)
مجذوبِ کتاب‌ها (📚)
متولدِ دهه‌ی هشتاد (🗓️)
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
        «دلیل اصلی اکراهم برای پذیرفتن این کار این نیست که می‌ترسم زندانی ها با کفش خودم به قتلم برسانند. دلیلش یکی از زندانی های این زندان است. کسی که سال ها قبل می‌شناختم و مشتاق نیستم دوباره ببینم.
اما نمیتوانم این موضوع را به دوروتی بگویم. نمی‌توانم فاش کنم که اولین شریک زندگی ام یکی از زندانی های زندان ریکر است و در حال حاضر، حکم حبس ابد بدون امکان عفو مشروط را می‌گذراند.
و خودم باعث شدم به زندان بیفتد.»


به بهترین دوستت اعتماد می‌کنی یا به عشق‌ت؟ وقتی که نفس‌ت بند می‌آید و دم مرگی، ترجیح می‌دهی کدام یک قاتل‌ت باشند؟
مک‌‌فادن تنش‌های ذهن بروک را بین این دوراهی به‌خوبی نشان می‌دهد به دور از حاشیه‌های اضافی و حوصله سر بر.
تعلیق و چینش داستان عالی‌ست و پایانش را بعید است که حدس بزنید.
(تک جمله‌ی آخر 🔥)

فقط چند تا باگ روایتی هست که «زندانی» را از یک جنایی-روانشناختیِ عالی به یک کتاب نسبتا خوب یا معمولی تبدیل می‌کند.
-خطر اسپویل-
❗یک نکته مهم: وقتی انگیزه برای کشتن هست، این همه دست دست کردن از طرف شین مسخره بود.
طرف می‌خواهد از بروک‌ انتقام بگیرد، اما سه چهار نفر دیگه را سر راه می‌کشد و آخر هم به‌جای این‌که راحت کار را تمام کند هالیوودی بازی‌اش گل می‌کند و گند می‌زند!

و یک نکته‌ی سلیقه‌ای: اگر شخصیت جاش شرورتر نشان داده‌ می‌شد صحنه‌ی آخر منطقی تر بود.

و بروک‌ِ کم‌عقل! چه‌طور چهره مادر شین را نشناختی؟!❗


پ‌ن: دوست‌داشتم اول بخش دی را بخوانم، اما امان از اسپویلر‌های دلقک!
      

4

        عنوان «جادو هرگز نمی‌خوابد» جذاب و بدون هیچ ربطی به داستان!
عنوان اصلی کتاب « Spinning Thorns » به فارسی «ریسیدن خارها»ست.(عنوان جالبی نیست؟ خب حداقل یک عنوان نزدیک‌تر به محتوا انتخاب می‌کردید:( )

به هر حال! «جادو هرگز نمی‌خوابد» روایت نسل بعد «زیبای خفته» است.
(داستان مستقل است؟ بله! ولی چه بهتر که ماجرای کلی زیبای خفته را بدانید تا صفحات ابتدایی گیج‌کننده نباشند)

شخصیت «ویلو» و «رینارد» بسیار قابل باور و عالی، سایه‌های رینارد، دوک نخ ریسی‌ اش، باشلوقی که صورتش را پوشانده و همه جزییاتش را می‌شود حس کرد ( ناگفته نماند که هرچقدر این دو شخصیت اصلی واقعی‌اند بقیه مثل مجسمه‌اند، خداروشکر نقش چندانی هم در داستان ندارند.)

کشش داستان خوب است بجز وقتی که نویسنده مجسمه‌هایش را به کار می‌گیرد( مثلا -خطر اسپویل- ❗بخش دیدار با بانو کیت یا حتی مجلس قصر در حضور لزلی شاه❗که کاملا مصنوعی و اضافه است.)

داستان «خلاقانه» است و مهم‌ترین نقطه‌ی قوت‌ش همین خلاقیت، در تصویر کردن جادوها و افسون‌هاست.
و مهم‌ترین نقطه ضعف؟ ترجمه! بسیار عامیانه(بخش های مربوط به رینارد) و پر از استفاده‌ی نابجا از اصطلاحات فارسی که اصالت یک فانتزی آمریکایی را له کرده!(احتمالا این نوع ترجمه سلیقه‌ای باشد، سلیقه‌ی من که اصلا نیست.)

مناسب نوجوان؟ نیست! متاسفانه چرایش اسپویل دارد 
(❗۱. عشق ویلو به نامزد خواهرش(عجب!) 
و ۲. جزییات توصیف ویلو از این عشق(-هوس؟)❗ )

در نهایت امتیاز گودریدز: 3.84
      

6

4

2

        این را همیشه گفته و میگویم، هر وقت احساس میکنید که داستان دارد هیجانش را از دست میدهد، دارن شان یک برگ برنده رو میکند! 
شخصیت پردازی ها و حتی دنیا سازی های مجموعه عمیق و جذاب است، تقریبا همان چیزی که از یک کتاب فانتزی-ترسناک خوب توقع دارید(هرچند بیشتر از اینکه ترسناک باشد، هیجان انگیز بود!(شاید تاثیر سانسور؟))
در کل روند کتاب با اینکه انگار جنگ، جنگ خیر و شر است اما آنقدر ابهام پیچیده شده که به هیچ یک از شخصیت ها نمیتوان لقب «قهرمان» داد،  همین خاکستری بودن،هم آن ها را باورپذیر تر میکند، و هم داستان را جذاب تر!
طبیعتا بعضی جلدها درخشان ترند(مثل فاجعه اسلاتر) و بعضی ضعیف ترند(مثل سایه مرگ)و احتمالا جلد دهم در میانه این رده بندی قرار میگیرد.
درباره پایان بندی نظری ندارم: نه چندان عادلانه بود، نه کاملا باور پذیر...، اما با همه انتظاراتم انتخاب نویسنده را برای پایان قابل قبول میدانم(شاید منطقی نبود ولی دست کم معقول بود!)
 در نهایت امتیازم به کل مجموعه ۴.۲۵ از ۵ است، و خواندنش را پیشنهاد میکنم :)
      

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 22

در اینجا روی سخن ما با نمازخوان‌هاست. آنها اگر خوب نماز بخوانند،بی‌نمازها عاشق نماز خواهند شد. ما گناه تمام بی‌نمازها را به گردن نمازخوان ها می‌اندازیم چرا که اگر نمازخوان‌ها قشنگ نماز بخوانند،اگر نمازخوان‌ها از نمازشان لذت کافی و بهره وافی ببرند، طبیعتاً اکثر بی‌نمازها هم به سمت نماز گرایش پیدا خواهند کرد. راه تبلیغ دین همین است. راه تبلیغ این نیست که عده‌ای بیایند مسلمان نیم بند و نیم پز شوند و ما هنوز این را درست نکرده و بدون اینکه به قدر کافی الگوی خوب داشته باشیم، سراغ بقیه اهل عالم برویم تا آنها را درست کنیم. راه تبلیغ دین این است که آن‌هایی که به مسیر دین وارد شده‌اند، تا آخر راه را بروند و برای جذب بقیه آدم‌ها الگو و اسوه شوند؛ و شاهدی بر حقانیت دین باشند. راه اینکه بی‌نمازها نمازخوان شوند این است که عده‌ای در نماز تا آخر راه بروند. لذا اگر ما بخواهیم برای نمازخوان کردن بی‌نمازها تلاشی کنیم راهش این است که ابتدا به نماز خودمان مقداری بیشتر عنایت و توجه داشته باشیم، و نماز خودمان را رشد دهیم.

8

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.