کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

4.6
232 نفر |
85 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

63

خوانده‌ام

393

خواهم خواند

174

کتاب کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)، نویسنده یاسین حجازی.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

نمایش همه

پست‌های مرتبط به کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

یادداشت‌های مرتبط به کتاب آه: بازخوانی مقتل حسین ابن علی (ع)

          هوالحق

بعد از هفت هشت سال بار دیگر خواندمش این دفعه به صورت پیوسته و در عرض سه چهار روز
گمان نمی‌کردم به مانند مرتبه پیشین لذت‌بخش باشد ولی این‌بار بسیار بیشتر حظ و بهره بردم و  قدر و قیمت این‌کار بیش از پیش دستم آمد.
واقعا یاسین حجازی با نفس المهموم شیخ عباس قمی کاری کرده است کارستان و از دل یک مقتل، یک اثر روایی جذاب بیرون کشیده است که به دور از زواید، ما را با متن ماجرای عاشورای شصت و یک هجری روبرو می‌کند
در میان تمام کتابهایی که دراین زمینه تهیه شده است کتاب آه از این جهت که می‌توان آن را به تمام مخاطبان پیشنهاد کرد، منحصر به فرد است کتابی که عامه آن را می‌فهمد و از آن لذت می‌برد و خواص ذوق و نکته سنجی مولفش را تحسین می‌کنند.

و اما بخشی از کتاب آه:

علی ابن حسین را از نظرِ ابن زیاد گذرانیدند پرسید: کیستی؟
گفت: علی پسر حسین 
ابن زیاد گفت: مگر علی بن حسین را خدا نکشت؟
 گفت: برادری داشتم نامش علی، مردم او را کشتند 
ابن زیاد گفت: خدا کشت 
گفت: خدا جانها را به هنگام مردن شان میگیرد 
ابن زیاد خشمگین شد و گفت: در پاسخ من دلیری میکنی و هنوز دل داری که با من سخن کنی؟ او را ببرید و گردن بزنید! 
زینب عمه اش در وی آویخت و گفت: ای پسر زیاد، هرچه خون از ما ریختی بس است. و او را در آغوش گرفت و گفت ولله از او جدا نمی شوم اگر او را بکشی مرا نیز با او بکش 
 ابن زیاد ساعتی بدان دو نگریست، گفت: خویشی عجیب است، به خدا سوگند این زن دوست دارد با برادرزاده اش کشته شود. او را رها کنید. من پندارم همین رنجوری وی را بکشد.
 علی با عمه خود گفت: ای عمه خاموش باش تا من سخن گویم. آنگاه روی به ابن زیاد کرد و گفت: مرا از مرگ می ترسانی ندانستی که کشته شدن ما را عادت است و شهید شدن کرامت؟
        

51

          هشدار: لغت نامه مفصلی برای معنی واژگان در انتهای کتاب قرار دارد!

روند مواجهه با کتاب: ابتدا از کثرت برگه ها با خود گفتم: این خیلی زیاد است پس بیخیال، مگر نامیرا چشه؟ به این کمی! اما جناب کتاب‌فروش من را متقاعد ساخت که نصف برگه ها خالیه، نگارش کتاب یک سبک خاصی را دارا است و چشم را اذیت نمی‌کند. همین‌طور هم بود؛ اما این چیزی از سنگینی کتاب برای مطالعه چند روزه کم نکرد! پس هر کثرت برگه‌ای بی علت نیست...
کتاب را سریع نخوانید چرا که با زیاد بودن اسامی اشخاص و فلان بن فلان های تو در تو گیرپاج کرده و از اصل ماجرا دور می‌شوید( حتی اگر توانستید شجرنامه بکشید و روابط را رسم کنید که خوشبحال تان!)
من با اینکه معنا ها در پاورقی نبود خیلی اذیت شدم و از آنجایی که از واژه نامه آخر کتاب هم مطلع نبودم ضمن مطالعه مدام متوسل به گوگل و دهخدا می‌شدم...
در مجموع: اثری خوب هم از لحاظ تاریخی و هم به لحاظ داستانی، ساده ولی سخت، پر شور ولی آرام، گریه آور ولی منطقانه بود و اگر سعادت روضه رفتن را ندارید حتما استفاده کنید در ایام محرم و صفر.
        

35

          «آه»؛ کتابی که هر جایی/زمانی نباید خواند
 
همین اول اشاره کنم به دو نقطه قوت کتاب؛ قلمِ حجازی، وزنه‌ی سنگینی برای کتاب است؛ انگاری بهترین نثری که می‌شد برای این کتاب انتخاب کرد، همین بوده. البته از نویسنده‌ای که دوره‌های بیهقی‌خوانی برگزار می‌کند، کمتر از این هم توقع نمی‌رود. کارِ درستِ دوم نویسنده، کوتاه‌نویسی وقایع است. گرچه کتاب نزدیک 600 صفحه است. اما سریع پیش می‌رود. اتفاقات معطل نمی‌ماند. از حدود 6 ماه پیش از عاشورا تا بازگشت اسرا به مدینه؛ این حجم، به تفصیل و جزئیات، خیلی بیش از این صفحات می‌شود که یاسین حجازی با انتخاب‌های زیرکانه، گلچین کرده.
ناگفته نماند، من نَفَس‌المهمومیِ شیخ‌عباس قمی را ـ البته بخشی‌اش را ـ چند وقت پیش، گذرا خوانده بودم، روضه هم کم نشنیده‌ام، مطالعه‌ی رمانِ «نامیرا»یِ صادق کرمیار، پرداخت خوبِ سریال مختارنامه، این چهار مورد، باعث ‌شده بود کتاب برایم تکراری باشد. اما آنچه من را ترغیب می‌کرد به ادامه دادن مطالعه، یک: دو کارِ درستِ نویسنده بود که در بند اول اشاره شد. و دو: آماده شدن برای مطالعه‌ی تحلیل بود.
ما در گروه‌ی کتاب‌خوانیِ سیاستِ ما، بنا داشتیم محرم را یک کتاب از قیام اباعبدالله بخوانیم. اما پیشنهاد داده شد ابتدا یک مقتل بخوانیم. به دو دلیل: یک اینکه دهه‌ی اول ذهن‌ها برای مقتل‌خوانی آماده‌تر است (این مورد را در بند بعد بیشتر توضیح می‌دهم). و دوم اینکه وقتی قرار است تحلیل بخوانیم، اول بدانیم در تاریخ چه اتفاقی افتاده بعد برویم سراغ تحلیلش. و باز این کتاب انتخاب خوبی بود، چون تاریخ را پشتِ سرِ هم و کوتاه و روان روایت کرده.
کتاب را می‌توان دو بخش کرد. بخش اول پیش از رسیدن کاروان به کربلا. و بخش دوم بعد از رسیدن کاروان امام به کربلا. و این بخشِ دوم را به نظرِ من حتما باید در دهه‌ی اول محرم خواند. اصلا جنسِ این کتاب، کتابی نیست که آدم بخواهد همین‌طوری بنشیند و کتاب را باز کند مثل یک قصه بخواند. باید دو زانو نشست. کتاب را باز کرد، و کلمه کلمه پیش رفت. چون نویسنده، مقتل نوشته. مقتل هم روضه است. روضه را نمی‌شود هر جایی و هر زمانی و در هر حالی خواند. باید ذهن آماده باشد. و بهترین زمان برایِ خواندنش، قبل و بعد از هیات، در دهه‌ی اول محرم است.
و بگذارید این را هم اینجا بنویسم: هیات ما در گراش، یک روضه‌خوان دارد به نام حاج‌محمدحسن. او مقتلی را نخوانده نگذاشته. وقتی روضه می‌خواند خیالت راحت است که حتما مستند است. و حین خواندنِ این کتاب بود که بارها و بارها به یاد روضه‌خوانمان افتادم. چون بارها و بارها روایتی در کتابِ «آه» آمده بود که عینا حاجی با آن روضه، ناله‌ی خودش و بچه‌هیاتی‌ها را درآورده بود. خدا حاج‌محمدحسن عباسپور را حفظ کند ان‌شاءالله.
و در یکی از بندها اشاره کردم به رمان نامیرا. نامیرا تا به امروز، بهترین کتاب داستانی است که درباره‌ی عاشورا و اتفاقات کوفه خوانده‌ام. و اولین رمانی که خواندم. و کتابی که من را به عاشقِ داستان کرد. و خوشبختانه شنیدم که داوود میرباقری، نوشتن فیلم‌نامه‌ی نامیرا را شروع کرده است. البته فقط می‌نویسد. کارگردانی‌اش را کسی دیگر قرار است انجام دهد.
        

26

          کتاب آه بازخوانده‌ی ترجمه‌ی فارسی نفس الهُموم است.
نفس الهُموم را شیخ عباس قمی به عربی نوشته است و میرزا ابوالحسن شعرانی آن را به اسم دمع السجوم به فارسی برگردانده است.
آقای یاسین حجازی در کتاب آه برای خواننده امروز کتاب را بازنویسی کردند.
و اما ماجرای اسم کتاب؛
نفس الهُموم «یعنی نفس کسی که غم دارد» بهترین معادل فارسی برای نفس الهُموم «آه» است.
نکته خوب کتاب آه رعایت ترتیب حوادث و وقایع است.
داستان«آه» با مرگ معاویه شروع و تا بعد از واقعه عاشورا ادامه دارد.
شاید در ابتدای شروع خواندن کتاب خواندنش به نظر سخت بیاید اما بعد از چند صفحه به متن عادت می‌کنید و درک متن راحت‌تر می شه.
این کتاب را نباید یکباره خواند.
باید جرعه جرعه سرکشید.
باید گذاشت سرفرصت، روزی چند صفحه خواند و فردا چند صفحه دیگر.
یکی از ویژگی های این کتاب داشتن نقشه ای از مکان های حادثه کربلاس که آن را از دیگر کتاب ها متمایز کرده است، همچنین واژه نامه ای از کلمات دشوار کتاب با معنای آن در انتهای کتاب می‌باشد.
        

3

          {علی لعنت الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون}

کتاب آه، روایت و مقتلی معتبر و مستند بر اساس کتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی نگارش شده و دارای متن روان و ادبی و زیباییست که خواننده رو ترغیب میکنه به مطالعه ادامه کتاب👌
در جای جای این کتاب، عشق❤️ و غیرت💪 موج میزنه ولی امان از قسمت‌های مقتلش که غصه تمام وجود آدم رو فرا میگیره و اشک بی‌اختیار به روی گونه‌ها جاری میشه و از این داغ عظیم، بند بند جسم و روحمون آتیش میگیره😭❤️‍🔥
و اینجا خوبه یاد کنیم از این شعر که: اگر اینست تاثیر شنیدن، شنیدن کی بود مانند دیدن😭 و بگیم امان از دل زینب (س)💔 که در یک نصفه روز شاهد تمام وقایع جانسوز کربلا بود ولی با وجود تمام مصیبت‌هایی که دید و زخمی که از هجران و جدایی‌ از برادرش بر قلبش زده شد، تا کوفه و شام ایستادگی کرد و با ایستادگی خودش، دشمنان و قاتلان امام حسین و ۷۲ تن از یاران باوفاشون رو خار و رسوا کرد و نهضت کربلا را به همراه امام سجاد (ع) با خطبه‌هایی غرا، ماندگار کرد و به گوش همه رساند که بعد از ۱۴۰۰ سال از گذشت واقعه عاشورا، ما لیاقت و سعادت این رو داشته باشیم که برای سید و سالار شهیدان عزاداری کرده و اشک بریزیم🖤😭
ان‌شاءالله از کسانی باشیم که راه سیدالشهدا (ع) رو ادامه بدیم و زندگی و تمام کارهامون مورد تایید و باعث خشنودی اربابمون امام حسین (ع) باشه💚
و در پایان اینطور دعا می‌کنیم که <اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین (ع) فی الدنیا و الاخره> و <اللهم الرزقنی زیاره الحسین فی الدنیا و شفاعه الحسین فی الاخره ان‌شاءالله> 🤲🙏

خواندن این کتاب مقتل رو به تمام دوستداران سید و سالار شهیدان آقا اباعبدالله الحسین (ع) پیشنهاد میکنم 🌸👌
        

0

          .



خدای بر یهود آن وقت خشم گرفت که برای او فرزند ثابت کردند، و بر نصارا آن هنگام که او را یکی از سه خدای خود دانستند، و بر مجوس وقتی که بندگی ماه و خورشید کردند.
و خشم او سخت گردید بر این قوم که بر کشتن پسر دختر پیغمبر خود یک قول شدند.



عبدالملک گفت: 
به مدینه رفتم. مردی از قریش دیدم. پرسید: «چه خبر است؟» گفتم: «خبری دارم که نزد حاکم بازگویم.» گفت: «انا لله و انا الیه راجعون. حسین ابن علی کشته شد.» 
بر عمرو ابن سعید درآمدم. گفت: «چه خبر؟» گفتم: «خبری را که امیر را بدان دلشاد کنم. حسین ابن علی کشته شد.» گفت: «خبر قتل او را در شهر به بانگ بلند بگو.» 
من رفتم و بلند گفتم. به خدا قسم، نشنیدم شیون و زاری‌ای مانند شیون و زاری زنان بنی‌هاشم در خانه‌هاشان بر حسین. 
پس عمرو ابن سعید خندان شعر خواند که: 
زنان بنی‌زیاد فریادی زدند،
آن‌سان که زنان ما روز جنگ ارنب فریاد زدند. 
و گفت: «این گریه و شیون در مقابل گریه و شیوه عثمان.» 
آنگاه، بر منبر بالا رفت و نامه‌ی عبیدالله را بخواند و رجز بگفت و سوی قبر پیغمبر اشارت کرد و گفت: «امروز عوض روز بدر.» 
گروهی از انصار بر او انکار کردند. 


آن مردم چون به موصل رسیدند، خواستند به شهر اندر آیند. سوی اهل آن شهر فرستادند و زاد و علوفه خواستند و این که شهر را آرایش کنند و آیین بندند. مردم موصل متفق گشتند که حوائج آن‌ها فراهم کنند و بیرون فرستند و آن‌ها به شهر نیایند و در بیرونِ شهر منزل کنند و از همان‌جا به شام روانه شوند. آن‌ها نیز چنین کردند. در یک فرسنگی موصل فرود آمدند و سر را بر سنگی نهادند. از آن، قطره‌ی خونی بر سنگ بچکید. 
پس از آن، در هر سال، روز عاشورا از آن خون می‌جوشید و مردم از اطراف نزدیکِ آن سنگ می‌آمدند و عزای حسین بر پا می‌کردند. و همچنین بود تا به عهدِ عبدالملک مروان بفرمود که آن سنگ را به جای دیگر بردند و دیگر اثری از آن معلوم نگشت، لیکن در آن مقام گنبدی ساختند و مشهدِ نقطه نام نهادند. 


سکینه گفت: 
والله، سنگین‌دل‌تر از یزید ندیدم و نه کافر و مشرکی را بدتر و درشت‌خوی‌تر از او. سوی سر حسین می‌نگریست و می‌خواند: 
کاش پیران قبیله‌ی من که در جنگ بدر کشته شدند 
می‌دیدند چگونه قبیله‌ی خزرج
برابرِ نیزه‌ها به زاری افتاده است. 
آن وقت، از شادمانی هلهله می‌کردند و می‌گفتند: 
یزید! شل مباد دستت!
مهتران و بزرگانشان را کشتیم عوض بدر
و سه به سر شد. 
قبیله‌ی هاشم با سلطنت بازی کرد 
ورنه، نه از آسمان خبری آمد نه وحی نازل شد. 
از دودمانِ خندف نیستم من
اگر کینِ احمد را از فرزندانش نجویم.
        

3

و من  حسین
        و من  حسین را فراموش نکنم 
صفحه ۴۵۹
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

2