مژده ظهرابی دهدزی

تاریخ عضویت:

فروردین 1402

مژده ظهرابی دهدزی

بلاگر
@mzdehdezi

43 دنبال شده

87 دنبال کننده

                قل الله ثم ذرهم...
              
mzdehdezi
mzdehdezi

یادداشت‌ها

نمایش همه
        سرگیجه، حالت تهوع، سیاهی رفتن چشم...
احساسی که از خوندن این کتاب بهم دست داد، مثل این بود که از ابتدا تا انتها دچار سرگیجه‌ی شدید شده باشی.
درباره آثار صادق هدایت خیلی شنیدیم، ولی لازم بود خودم حتماً یکیش رو بخونم تا با اصل مطلب مواجه بشم و مطابق دیده‌های خودم قضاوت کنم.
نویسنده دچار مشکل عمیق معرفتی و یاس فلسفی بود، مثل کسی که دنبال حقیقت گشته باشه ولی پیداش نکرده باشه و درست نفهمیده باشدش، و از یه جایی به بعد زده زیر همه‌چیز و از ریشه همه‌چیز رو منکر شده.
نظریات فروید هم خیلی واضح توی این اثر دیده می‌شد.
شاید بعضیا در توصیف این آثار بگن "سیاهی و سیاه‌نمایی مطلق" ولی خب چیزی که من ازش حس کردم، درماندگی خیلی شدیده. یعنی درماندگی‌ای که خود نویسنده رو اول دچار کرده و چون هنر نویسنده واقعاً قابل توجه هست، خیلی خوب اونو به خواننده منتقل میکنه، همین میشه که میگن توی بازه‌های زمانی خاصی، خیلی‌ها در نتیجه‌ی مطالعه‌ی آثار هدایت در نهایت خودکشی کردن... نکته‌ای که هست اینه که یه وقت نویسنده واقع‌گراست و واقعیت زندگی رو با همه‌ی پدیده‌های مثبت و منفیش به تناسب روایت میکنه، اما یه وقتی مثل الان اینقدر غلبه‌ی پوچی و بیهودگی و درماندگی زیاده که آدم یک آن با خودش میگه راست میگه واقعاً من چرا زنده‌ام؟؟؟ من چرا تموم نمی‌کنم این زندگی رو؟؟؟ و مشکل بزرگتر اینه که چیزهایی رو تمام هدف زندگی معرفی می‌کنه و از نبود اونها نتیجه میگیره که پس بهتره بمیریم، که واقعاً از مسائل کلان و اصلی زندگی نیستن، و از طرفی همه با چنین مسائلی درگیری دارن و با داستان ارتباط نزدیک برقرار می‌کنن و احساسی که منتقل می‌کنه رو به کل زندگی سرایت میدن و این خوب نیست.
 یعنی من خودم با اینکه  همیشه تلاشم رو می‌کنم که نگاه روشنی به زندگی داشته باشم، و شاید فلسفه‌ی دنیا و زندگی تا حد زیادی برام جاافتادست ولی  این حالت ناامیدی شدید و درماندگی به من هم منتقل شد و واقعاً احساس ناپسندی از مطالعه‌اش گرفتم.
چیزی که بنا بودبه عنوان یک فرد اهل ادبیات از آثار صادق هدایت دریافت کنم، کردم، البته خب دربارش قبلاً مطالعه داشتم ولی اولین اثریه که کامل ازش مطالعه کردم و به نظرم آخرین هم خواهد بود، مگر اینکه به فراخور شغلم ناچار بشم...
فکر می‌کنم نیاز به بیان نباشه که توصیه نمی‌کنم به مطالعه‌اش، به خصوص افرادی که به دنبال حال خوب میگردن، به هیچ عنوان سمت آثار صادق هدایت نیان...
      

10

        فصل شیدایی مجنون‌ها...
روایتی از اصحاب سیدالشهدا در روز واقعه که شاید یکی از راویانش رو نشناسید و ندونید که سر بزنگاه به چه مصیبتی دچار شد و شاید مطالعه‌ی اون تلنگری باشه برای همه‌ی ما.
شاید ما همیشه موقع روضه خوندن، خودمونو یکی از اصحاب تلقی کردیم که اگر بودیم، چه‌ها می‌کردیم و چنین میشد و چنان میشد، در حالی که اطمینانی وجود نداره که هر کدوم از ما، مسیری که ضحاک در پیش گرفت رو در پیش نگیریم و عقل دوراندیشمون وقتی ببینه جان دادن در این مسیر، شرایط رو هیچ تغییری نمیده، نتیجه بگیریم که پس تا همون وقتی که فایده داریم فقط لازمه بمونیم!
از بیرون که بهش نگاه میکنم، تاسف میخورم به حالش، ولی وقتی عمیق میشم، هیچ از خودم دور و بعید نمیدونم که در این موقعیت چنین انتخابی نکنم!
پس شاید لازمه در تعاملاتمون با خودمون و با اماممون یکم دقیق‌تر بشیم که وقت به خاک سیاه ننشونیم خودمونو...
نثر آقای شجاعی بسیار نثر سنگین و با وقاریه و حقیقتاً شایستگی انتقال چنین مفاهیمی رو داره، این دومین کتابیه که از این موضوع ازشون میخونم، ولی با وجود اینکه هر دو از یک واقعه روایت میکنن و اتفاقات یکیه، احساس تکراری بودن بهم نداد. بسیار توصیه می‌کنم.
      

5

        اللّٰهُمَّ إِنِّى قَدْ قَرَأْتُ مَا قَضَيْتَ مِنْ كِتابِكَ الَّذِى أَنْزَلْتَهُ عَلَىٰ نَبِيِّكَ الصَّادِقِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ رَبَّنا . اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِى مِمَّنْ يُحِلُّ حَلالَهُ، وَيُحَرِّمُ حَرامَهُ، وَيُؤْمِنُ بِمُحْكَمِهِ وَمُتَشابِهِهِ، وَاجْعَلْهُ لِى أُنْساً فِى قَبْرِى، وَأُنْساً فِى حَشْرِى، وَاجْعَلْنِى مِمَّنْ تُرْقِيهِ بِكُلِّ آيَةٍ قَرَأَها دَرَجَةً فِى أَعْلَىٰ عِلِّيِّينَ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ.

خدایا آنچه را از کتابت دستور داده بودی خواندم، کتابی که بر پیامبر راستگویت (درود خدا بر او و خاندانش) نازل کردی، پس سپاس شایسته‌ی توست ای پروردگار؛ خدایا مرا از کسانی قرار ده که حلالش را حلال و حرامش را حرام می‌شمارند، به محکم و متشابهش ایمان می‌آورند و آن را مونس در قبر و قیامتم گردان و مرا از کسانی قرار ده که او را به هر آیه‌ای که می‌خواند در برترین جایگاه بهشت بالا بری، آمین ای پروردگار جهانیان.
      

5

4

        درباره‌ی دفاع مقدس کتابای زیادی خوندم، ولی هیچ‌کدوم به اندازه‌ی این کتاب منو با واقعیت جنگ مواجه نکرد.
شاید اولش توقعم این بود که نویسنده یه جایی اشاره کنه که این ماجرا و این شخصیت‌ها چقدرش واقعی بود، اما وقتی پیش‌رفت و باهاشون مانوس شدم، نظرم این شد که اصلاً اهمیتی نداره که این شخصیت‌ها چقد برگرفته از آدم‌های واقعی بودن، مهم روایتیه که از اصل دفاع مقدس داره و اون روایت برای من بسیار ارزشمندتر و مفیدتر از روایت‌های بیش‌از‌حد معنوی و افراطی خیلیای دیگه بود.
از اول تا آخر کتاب توی چند دقیقه‌ای که یه جانباز قطع‌نخاع موقع سقوط از یه پل روی جوی یکی از خیابونای تهران بین زمین و آسمون معلق شده بود روایت شد و این اوج هنر نویسنده رو نشون میده که اینهمه ماجرا رو در این بین توی افکار اون فرد روایت کنه و غیرطبیعی به نظر نرسه.
به طور کلی این کتاب چه زمان دفاع مقدس و شرایط پیش از عملیات‌ها، چه اوقات فرسایشی و کسل‌کننده‌ی رزمنده‌ها، چه وضعیت پشت جبهه‌ها، چه دورانی که بعد از جنگ بر رزمنده‌ها گذشت رو خیلی واقع‌بینانه به تصویر کشیده، چیزی که شاید خیلیا نپسندن و بخوان از جنگ صرفاً یه چیز بیش از حد مثبت توی اذهان عمومی فرو کنن در حالیکه نه با عقل و منطق جور درمیاد، و نه مخاطب از ما چنین چیزی رو می‌پذیره.
به هر حال خیلی از خوندنش لذت بردم و بسیار توصیه می‌کنم بخونیدش.
      

2

1

        عشق، خون، جنون، وحشی‌گری...
البته هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم کتابی رو که پر از خون و خونریزیه اینقدر دوست داشته باشم، ولی جادوی کلمات، وقتی به قلم نادر ابراهیمی باشه، توی هر موضوعی آدم رو شیفته می‌کنه.
آخرش نفهمیدم من هرچیزی که نادر نوشته رو دوست دارم، یا نادر هرچیزی رو جوری نوشته که من دوست دارم.
خیلی لذت بردم، خیلی متفاوت بود، حس بودن در صحرا، بین اوبه‌ها و چادرهای یموت و گومیشان.
بسیااااااااار پسندیدم که نوشته‌ها بافت محلی ترکمن‌ها رو به نحو احسن حفظ و منتقل کرده، از کاربرد کلمات محلی که معنیشونو یاد گرفتم، تا رسوم و احوالات مردم. خیلی عجیبه که کسی که اینا رو نوشته خودش ترکمن نیست ولی هر چیزی رو به نحو اعلی روایت می‌کنه.
هرچند اینهمه کشتار و خون و خونریزی رو دوست ندارم، ولی جوری بیان شده که آدم از خوندنش حس بدی نمی‌گیره، برعکس احساسات رو کاملاً درک می‌کردم، عشق، نفرت، غربت، غرور و... همه‌ی اینها رو حس می‌کردم و بعضاً برام تجربه‌ی جدیدی بود.
شخصیت‌ها هرکدوم منش و رفتار ویژه دارن، یکم که با کتاب جلو رفتم، انگار هرکدومو سال‌هاست که میشناسم، توی موقعیت‌های مختلف ازشون توقع رفتاری داشتم که طبق شناختم باشه و عموماً همینجور هم بود، ولی شگفتی‌هایی هم داشت.
ولی اون چیزی که من توی آثار نادر بیشتر از همه عاشقشم، خرده‌کلام‌هاییه که بین حرف‌ها و داستان‌ها از خودش میگه، و همین باعث میشه که هربار یک عالمه بریده از کتابی که خوندم برای خودم یادگاری بردارم.
خیلی دوستش داشتم، ولی ترجیح میدم تا جلد بعدی یکم تنوع بدم به ذهن خودم. به شدت توصیه می‌کنم همه‌ی آثار نادر ابراهیمی رو بخونید.

      

6

        قهرمان‌سازی به هر قیمت!
اینکه بخوای از دل داستان‌های واقعی، داستان بسازی و زوری اونو تو ماجراهایی که قبلاً اتفاق افتاده جا بدی، کارت سخته و با اینکه اگر بتونی این کارو بکنی، نتیجه خیلی جذاب درمیاد ولی احتمال موفق شدن پایینه، چیزی که از ابتدای خوندن این کتاب خیلی تو ذوق می‌زنه. یعنی ناهمخوانی شدیدی وجود داشت وقتی این شخصیت به ماجراهای واقعی جنگ و دهه شصت اضافه شده بود.
وقتی داستانی می‌نویسی که واقعی نیست ولی با نهادها و ماجراهای واقعی سروکار داره، باید طوری بنویسی که برای مخاطب باورپذیر باشه و سردرگم بشه که آیا واقعاً این اتفاقا اتفاده یا نه، ولی این کتاب طوری بود که مخاطب زیاده‌روی و اغراق نویسنده رو از همون ابتدا توی شخصیت‌پردازی متوجه میشه و این زیاد جالب نیست. به عنوان مثال حتی ماجرای زدن موسی خیابانی با اینکه واقعی بود، ولی جوری نوشته بود که اصلاً باورپذیر به نظر نمی‌رسید و اگر از قبل از جزئیات اون مسئله خبر نداشتم، باور نمی‌کردم که چنین اتفاقی به این صورت افتاده!!!
از طرفی وقتی داستانتو میاری تحت عنوان نهادها و مجموعه‌های خاص، باید مطابق قالب‌های اون‌ها بنویسی و دستت توی تخیلات بسته‌تر میشه، چیزی که توی این کتاب چندان جور درنمیاد و مخاطب رو دچار تناقضات زیاد می‌کنه و هرکس با این نهادها آشنایی نداشته باشه، احساس می‌کنه حتی توی مجموعه‌های کلانشون چقد بی‌در و پیکرن و این موضوع بسیاری از واقعیت‌هایی که وجود داره و بسیاری از ادعاها و ماجراهای دیگه‌ی کتاب رو زیر سوال می‌بره!
مورد بعدی بحث ادبیات محاوراتیه که تو کتاب به کار برده شده، به نظرم این که تصور بشه برای اضافه کردن جذابیت باید هر حرف و فحشی که بین عوام به کار برده میشه رو تو کتاب به کار ببری، فکر غلطیه، منکر کاربرد زیاد این الفاظ نیستم اما رسالت اصلی کتاب‌ها چیز دیگریست  و توقع نمیره اینجور الفاظ رو عادی‌سازی کنه.
البته با وجود تمام این نکات و خیلی چیزای دیگه (از جمله ایرادهای ویرایشی به شدت فاحش!) سیر داستانی جذابی داره و ذهن مخاطب رو درگیر حدس و گمان می‌کنه و باعث میشه با جدیت بیشتری ادامه‌ی ماجرا رو پیگیر بشه و این نقطه‌ی بسیار مثبتی برای این دسته از رمان‌هاست.
تجربه‌ی خوبی بود و پیشنهاد میشه.
      

3

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.