مژده ظهرابی دهدزی

مژده ظهرابی دهدزی

بلاگر
@mzdehdezi

43 دنبال شده

90 دنبال کننده

                قل الله ثم ذرهم...
              
mzdehdezi
mzdehdezi

یادداشت‌ها

نمایش همه
        فصل شیدایی مجنون‌ها...
روایتی از اصحاب سیدالشهدا در روز واقعه که شاید یکی از راویانش رو نشناسید و ندونید که سر بزنگاه به چه مصیبتی دچار شد و شاید مطالعه‌ی اون تلنگری باشه برای همه‌ی ما.
شاید ما همیشه موقع روضه خوندن، خودمونو یکی از اصحاب تلقی کردیم که اگر بودیم، چه‌ها می‌کردیم و چنین میشد و چنان میشد، در حالی که اطمینانی وجود نداره که هر کدوم از ما، مسیری که ضحاک در پیش گرفت رو در پیش نگیریم و عقل دوراندیشمون وقتی ببینه جان دادن در این مسیر، شرایط رو هیچ تغییری نمیده، نتیجه بگیریم که پس تا همون وقتی که فایده داریم فقط لازمه بمونیم!
از بیرون که بهش نگاه میکنم، تاسف میخورم به حالش، ولی وقتی عمیق میشم، هیچ از خودم دور و بعید نمیدونم که در این موقعیت چنین انتخابی نکنم!
پس شاید لازمه در تعاملاتمون با خودمون و با اماممون یکم دقیق‌تر بشیم که وقت به خاک سیاه ننشونیم خودمونو...
نثر آقای شجاعی بسیار نثر سنگین و با وقاریه و حقیقتاً شایستگی انتقال چنین مفاهیمی رو داره، این دومین کتابیه که از این موضوع ازشون میخونم، ولی با وجود اینکه هر دو از یک واقعه روایت میکنن و اتفاقات یکیه، احساس تکراری بودن بهم نداد. بسیار توصیه می‌کنم.
      

1

        اللّٰهُمَّ إِنِّى قَدْ قَرَأْتُ مَا قَضَيْتَ مِنْ كِتابِكَ الَّذِى أَنْزَلْتَهُ عَلَىٰ نَبِيِّكَ الصَّادِقِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، فَلَكَ الْحَمْدُ رَبَّنا . اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِى مِمَّنْ يُحِلُّ حَلالَهُ، وَيُحَرِّمُ حَرامَهُ، وَيُؤْمِنُ بِمُحْكَمِهِ وَمُتَشابِهِهِ، وَاجْعَلْهُ لِى أُنْساً فِى قَبْرِى، وَأُنْساً فِى حَشْرِى، وَاجْعَلْنِى مِمَّنْ تُرْقِيهِ بِكُلِّ آيَةٍ قَرَأَها دَرَجَةً فِى أَعْلَىٰ عِلِّيِّينَ، آمِينَ رَبَّ الْعالَمِينَ.

خدایا آنچه را از کتابت دستور داده بودی خواندم، کتابی که بر پیامبر راستگویت (درود خدا بر او و خاندانش) نازل کردی، پس سپاس شایسته‌ی توست ای پروردگار؛ خدایا مرا از کسانی قرار ده که حلالش را حلال و حرامش را حرام می‌شمارند، به محکم و متشابهش ایمان می‌آورند و آن را مونس در قبر و قیامتم گردان و مرا از کسانی قرار ده که او را به هر آیه‌ای که می‌خواند در برترین جایگاه بهشت بالا بری، آمین ای پروردگار جهانیان.
      

3

4

        درباره‌ی دفاع مقدس کتابای زیادی خوندم، ولی هیچ‌کدوم به اندازه‌ی این کتاب منو با واقعیت جنگ مواجه نکرد.
شاید اولش توقعم این بود که نویسنده یه جایی اشاره کنه که این ماجرا و این شخصیت‌ها چقدرش واقعی بود، اما وقتی پیش‌رفت و باهاشون مانوس شدم، نظرم این شد که اصلاً اهمیتی نداره که این شخصیت‌ها چقد برگرفته از آدم‌های واقعی بودن، مهم روایتیه که از اصل دفاع مقدس داره و اون روایت برای من بسیار ارزشمندتر و مفیدتر از روایت‌های بیش‌از‌حد معنوی و افراطی خیلیای دیگه بود.
از اول تا آخر کتاب توی چند دقیقه‌ای که یه جانباز قطع‌نخاع موقع سقوط از یه پل روی جوی یکی از خیابونای تهران بین زمین و آسمون معلق شده بود روایت شد و این اوج هنر نویسنده رو نشون میده که اینهمه ماجرا رو در این بین توی افکار اون فرد روایت کنه و غیرطبیعی به نظر نرسه.
به طور کلی این کتاب چه زمان دفاع مقدس و شرایط پیش از عملیات‌ها، چه اوقات فرسایشی و کسل‌کننده‌ی رزمنده‌ها، چه وضعیت پشت جبهه‌ها، چه دورانی که بعد از جنگ بر رزمنده‌ها گذشت رو خیلی واقع‌بینانه به تصویر کشیده، چیزی که شاید خیلیا نپسندن و بخوان از جنگ صرفاً یه چیز بیش از حد مثبت توی اذهان عمومی فرو کنن در حالیکه نه با عقل و منطق جور درمیاد، و نه مخاطب از ما چنین چیزی رو می‌پذیره.
به هر حال خیلی از خوندنش لذت بردم و بسیار توصیه می‌کنم بخونیدش.
      

2

1

        عشق، خون، جنون، وحشی‌گری...
البته هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم کتابی رو که پر از خون و خونریزیه اینقدر دوست داشته باشم، ولی جادوی کلمات، وقتی به قلم نادر ابراهیمی باشه، توی هر موضوعی آدم رو شیفته می‌کنه.
آخرش نفهمیدم من هرچیزی که نادر نوشته رو دوست دارم، یا نادر هرچیزی رو جوری نوشته که من دوست دارم.
خیلی لذت بردم، خیلی متفاوت بود، حس بودن در صحرا، بین اوبه‌ها و چادرهای یموت و گومیشان.
بسیااااااااار پسندیدم که نوشته‌ها بافت محلی ترکمن‌ها رو به نحو احسن حفظ و منتقل کرده، از کاربرد کلمات محلی که معنیشونو یاد گرفتم، تا رسوم و احوالات مردم. خیلی عجیبه که کسی که اینا رو نوشته خودش ترکمن نیست ولی هر چیزی رو به نحو اعلی روایت می‌کنه.
هرچند اینهمه کشتار و خون و خونریزی رو دوست ندارم، ولی جوری بیان شده که آدم از خوندنش حس بدی نمی‌گیره، برعکس احساسات رو کاملاً درک می‌کردم، عشق، نفرت، غربت، غرور و... همه‌ی اینها رو حس می‌کردم و بعضاً برام تجربه‌ی جدیدی بود.
شخصیت‌ها هرکدوم منش و رفتار ویژه دارن، یکم که با کتاب جلو رفتم، انگار هرکدومو سال‌هاست که میشناسم، توی موقعیت‌های مختلف ازشون توقع رفتاری داشتم که طبق شناختم باشه و عموماً همینجور هم بود، ولی شگفتی‌هایی هم داشت.
ولی اون چیزی که من توی آثار نادر بیشتر از همه عاشقشم، خرده‌کلام‌هاییه که بین حرف‌ها و داستان‌ها از خودش میگه، و همین باعث میشه که هربار یک عالمه بریده از کتابی که خوندم برای خودم یادگاری بردارم.
خیلی دوستش داشتم، ولی ترجیح میدم تا جلد بعدی یکم تنوع بدم به ذهن خودم. به شدت توصیه می‌کنم همه‌ی آثار نادر ابراهیمی رو بخونید.

      

6

        قهرمان‌سازی به هر قیمت!
اینکه بخوای از دل داستان‌های واقعی، داستان بسازی و زوری اونو تو ماجراهایی که قبلاً اتفاق افتاده جا بدی، کارت سخته و با اینکه اگر بتونی این کارو بکنی، نتیجه خیلی جذاب درمیاد ولی احتمال موفق شدن پایینه، چیزی که از ابتدای خوندن این کتاب خیلی تو ذوق می‌زنه. یعنی ناهمخوانی شدیدی وجود داشت وقتی این شخصیت به ماجراهای واقعی جنگ و دهه شصت اضافه شده بود.
وقتی داستانی می‌نویسی که واقعی نیست ولی با نهادها و ماجراهای واقعی سروکار داره، باید طوری بنویسی که برای مخاطب باورپذیر باشه و سردرگم بشه که آیا واقعاً این اتفاقا اتفاده یا نه، ولی این کتاب طوری بود که مخاطب زیاده‌روی و اغراق نویسنده رو از همون ابتدا توی شخصیت‌پردازی متوجه میشه و این زیاد جالب نیست. به عنوان مثال حتی ماجرای زدن موسی خیابانی با اینکه واقعی بود، ولی جوری نوشته بود که اصلاً باورپذیر به نظر نمی‌رسید و اگر از قبل از جزئیات اون مسئله خبر نداشتم، باور نمی‌کردم که چنین اتفاقی به این صورت افتاده!!!
از طرفی وقتی داستانتو میاری تحت عنوان نهادها و مجموعه‌های خاص، باید مطابق قالب‌های اون‌ها بنویسی و دستت توی تخیلات بسته‌تر میشه، چیزی که توی این کتاب چندان جور درنمیاد و مخاطب رو دچار تناقضات زیاد می‌کنه و هرکس با این نهادها آشنایی نداشته باشه، احساس می‌کنه حتی توی مجموعه‌های کلانشون چقد بی‌در و پیکرن و این موضوع بسیاری از واقعیت‌هایی که وجود داره و بسیاری از ادعاها و ماجراهای دیگه‌ی کتاب رو زیر سوال می‌بره!
مورد بعدی بحث ادبیات محاوراتیه که تو کتاب به کار برده شده، به نظرم این که تصور بشه برای اضافه کردن جذابیت باید هر حرف و فحشی که بین عوام به کار برده میشه رو تو کتاب به کار ببری، فکر غلطیه، منکر کاربرد زیاد این الفاظ نیستم اما رسالت اصلی کتاب‌ها چیز دیگریست  و توقع نمیره اینجور الفاظ رو عادی‌سازی کنه.
البته با وجود تمام این نکات و خیلی چیزای دیگه (از جمله ایرادهای ویرایشی به شدت فاحش!) سیر داستانی جذابی داره و ذهن مخاطب رو درگیر حدس و گمان می‌کنه و باعث میشه با جدیت بیشتری ادامه‌ی ماجرا رو پیگیر بشه و این نقطه‌ی بسیار مثبتی برای این دسته از رمان‌هاست.
تجربه‌ی خوبی بود و پیشنهاد میشه.
      

3

        الله اکبر!
حقیقتاً کَف کردم!!!
البته برای من کلماتی مثل: رویان، سلول بنیادی، بزغاله‌ای به نام حنا، شنگول و منگول و... توی بخش کهنه‌ی ذهنم مونده بود از دوران بچگی و اخبارهایی که پدر نگاه می‌کرد، از آقای کاظمی آشتیانی هم در حدی که حضرت آقا ازشون به عنوان یک فرد برجسته یاد کردن و بخشی از یکی از درسای فارسی کلاس هفتم درباره‌ی ایشونه، در همین حد آشنایی داشتم. ولی جزئیات و شرح شکل گیری رویان و افرادی که درش کار می‌کردن رو که خوندم حقیقتاً کیف کردم، لذت بردم و افسوس خوردم به شدت، از اینکه چقد حیف که این سرمایه‌ی عزیز رو اینقدر زود از دست دادیم.
با اینکه هیچ‌وقت به زیست‌شناسی علاقه‌ای نداشتم اما موضوعات بیان شده از درمان ناباروری و شبیه‌سازی حیوانی و سلول‌های بنیادی و اینها خیلی برام جذاب بود، از ته دلم دوست داشتم توی اون آزمایشگاهی باشم که حسین بهاروند اولین نمونه سلول‌های بنیادی انسانی رو توی ایران تولید کرد و از نزدیک این اتفاق بزرگ رو ببینم.
این کتاب رو ببرید به کسایی که فکر می‌کنن آدمای مذهبی از علم و فناوری به دورن بدید بخونن، تا ببینن یکی از بزرگ‌ترین مجموعه‌های علمی دنیا رو یک آدم مذهبی با رعایت تمام شئونات اسلامی و حفظ دستورات دین چطوری تاسیس کرد و به حدی رسوند که از تمام دنیا افتخارشون شرکت در جشنواره‌ و گرفتن جایزه‌ایه که به نام این مجموعه‌ است.
اینم بگم که این آقای پروفسور حسین بهاروند عمیقاً به دل ما نشست و داریم میریم کتاب سلول‌های بهاری که خاطرات خودشه رو پیدا کنیم و بخونیم.🚶🏻‍♀️
      

11

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.