یادداشت مجتبی بنیاسدی
1401/5/21
«آه»؛ کتابی که هر جایی/زمانی نباید خواند همین اول اشاره کنم به دو نقطه قوت کتاب؛ قلمِ حجازی، وزنهی سنگینی برای کتاب است؛ انگاری بهترین نثری که میشد برای این کتاب انتخاب کرد، همین بوده. البته از نویسندهای که دورههای بیهقیخوانی برگزار میکند، کمتر از این هم توقع نمیرود. کارِ درستِ دوم نویسنده، کوتاهنویسی وقایع است. گرچه کتاب نزدیک 600 صفحه است. اما سریع پیش میرود. اتفاقات معطل نمیماند. از حدود 6 ماه پیش از عاشورا تا بازگشت اسرا به مدینه؛ این حجم، به تفصیل و جزئیات، خیلی بیش از این صفحات میشود که یاسین حجازی با انتخابهای زیرکانه، گلچین کرده. ناگفته نماند، من نَفَسالمهمومیِ شیخعباس قمی را ـ البته بخشیاش را ـ چند وقت پیش، گذرا خوانده بودم، روضه هم کم نشنیدهام، مطالعهی رمانِ «نامیرا»یِ صادق کرمیار، پرداخت خوبِ سریال مختارنامه، این چهار مورد، باعث شده بود کتاب برایم تکراری باشد. اما آنچه من را ترغیب میکرد به ادامه دادن مطالعه، یک: دو کارِ درستِ نویسنده بود که در بند اول اشاره شد. و دو: آماده شدن برای مطالعهی تحلیل بود. ما در گروهی کتابخوانیِ سیاستِ ما، بنا داشتیم محرم را یک کتاب از قیام اباعبدالله بخوانیم. اما پیشنهاد داده شد ابتدا یک مقتل بخوانیم. به دو دلیل: یک اینکه دههی اول ذهنها برای مقتلخوانی آمادهتر است (این مورد را در بند بعد بیشتر توضیح میدهم). و دوم اینکه وقتی قرار است تحلیل بخوانیم، اول بدانیم در تاریخ چه اتفاقی افتاده بعد برویم سراغ تحلیلش. و باز این کتاب انتخاب خوبی بود، چون تاریخ را پشتِ سرِ هم و کوتاه و روان روایت کرده. کتاب را میتوان دو بخش کرد. بخش اول پیش از رسیدن کاروان به کربلا. و بخش دوم بعد از رسیدن کاروان امام به کربلا. و این بخشِ دوم را به نظرِ من حتما باید در دههی اول محرم خواند. اصلا جنسِ این کتاب، کتابی نیست که آدم بخواهد همینطوری بنشیند و کتاب را باز کند مثل یک قصه بخواند. باید دو زانو نشست. کتاب را باز کرد، و کلمه کلمه پیش رفت. چون نویسنده، مقتل نوشته. مقتل هم روضه است. روضه را نمیشود هر جایی و هر زمانی و در هر حالی خواند. باید ذهن آماده باشد. و بهترین زمان برایِ خواندنش، قبل و بعد از هیات، در دههی اول محرم است. و بگذارید این را هم اینجا بنویسم: هیات ما در گراش، یک روضهخوان دارد به نام حاجمحمدحسن. او مقتلی را نخوانده نگذاشته. وقتی روضه میخواند خیالت راحت است که حتما مستند است. و حین خواندنِ این کتاب بود که بارها و بارها به یاد روضهخوانمان افتادم. چون بارها و بارها روایتی در کتابِ «آه» آمده بود که عینا حاجی با آن روضه، نالهی خودش و بچههیاتیها را درآورده بود. خدا حاجمحمدحسن عباسپور را حفظ کند انشاءالله. و در یکی از بندها اشاره کردم به رمان نامیرا. نامیرا تا به امروز، بهترین کتاب داستانی است که دربارهی عاشورا و اتفاقات کوفه خواندهام. و اولین رمانی که خواندم. و کتابی که من را به عاشقِ داستان کرد. و خوشبختانه شنیدم که داوود میرباقری، نوشتن فیلمنامهی نامیرا را شروع کرده است. البته فقط مینویسد. کارگردانیاش را کسی دیگر قرار است انجام دهد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.