زهرا نجاری

زهرا نجاری

پدیدآور بلاگر
@zahranajjari

5 دنبال شده

760 دنبال کننده

                یک کتابخوار مادرزاد، بولت ژورنالیست و خالق وبسایت نردیشمی
              
https://nerdishme.ir/

کتاب‌های نویسنده

یادداشت‌ها

نمایش همه

41

22

24

        این کتاب رو در یک روز پاییزی در حیاط دانشگاه شهید بهشتی خوندم و تا عصر همون روز تموم شد. 

مثبت ۱
به نسبت شرح حال های دیگری که از زبان همسران خونده بودم، نسبتا جذاب تر بود و دلم میخواست سریع ورق بزنم و بعدش رو بخونم. تکرار مکررات و توصیفات الکی نداشت یا خیلی کم داشت. 

مثبت ۲
جزئیات زندگی در دهه ی ۶۰ همیشه برام جالب بوده و هست. اینکه یک دختر جوون داس توی کیفش داشته چون طبیعی بوده که برن کمک کشاورزها بکنن و داس های معمولی دستش رو اذیت می کرده پس داده یک داس گوگولی مخصوص خودش درست کنن و با خودش این ور اون ور می برده.

منفی ۱
من این مشکل رو با اکثر شرح حال هایی که همسران عزیز شهدا می نویسند دارم: همه چیز گوگولی و گل و بلبله. به معنای واقعی کلمه همه چیز! مرد بسیار عاشقه. توی خرید عروسی هرچی خانم بخواد براش می خره. کهنه بچه می شوره. بر خلاف بقیه آقایون توی خونه کمک میده و ظرف میشوره. به خانم میگه بیرون از خونه کار کن و فعالیت اجتماعی داشته باشه ...
همه چیز عالییییهههههههه
و این باعث میشه نتونم به اندازه ی کافی از کتابهای این چنین لذت ببرم.

البته بگم: من مطمئنم حتی یک کلمه از این صحبتها در این کتاب دروغ نیست. مطمئنم شهید  احمد یوسفی عزیز شخصیت خاص و قوی و مهربانی داشته. اما حس می کنم جزئیات ِ کمتر مثبتی وجود داره که توی چنین کتابهایی گفته نمیشه که اگر میشد، باورپذیری داستان رو بیشتر می کرد و لااقل من بیشتر میتونستم با کتاب ارتباط بگیرم

منفی ۲
به نظرم خیلی از شخصیت ها و اتفاق ها میتونستن بسط بیشتری پیدا کنن. مثلا مامان لعیا شخصیت جالبی بود که دوست داشتم بیشتر دربارش بدونم. یا کنجکاو بودم بدونم رابطه ی بین پدرزن و داماد در نهایت به کجا رسید. یا اینکه روزی که انقلاب پیروز شد این دختر پرجنب و جوش و فعال کجا بود و چکار می کرد. به نظرم این داستان ظرفیت های بیشتری داشت که به اندازه ی کافی بهش پرداخته نشده

نظر نهایی

دوستش داشتم. از شخصیت های زن توی خونه نَنشین خوشم میاد و فخری هم همین بود.
      

48

        عنوان و طرح روی جلد این کتاب بی نهایت برازنده ی محتوای درونشه. روزنگاشته های زنی سی ساله، در هفته هایی که برلین داشت سقوط می کرد و ارتش سرخ وجب و وجبش رو صاحب می شدند. روایت جنگ از پنجره ی چشمان یک زن تحصیل کرده و روشن فکره که میتونه به چندین زبان از جمله زبان روسی حرف بزنه و همین باعث میشه تجربه ی شاید خاصی داشته باشه

به جز چهل صفحه ی اول، بقیه ی کتاب رو تماما در طول یک روز خوندم چون نمی تونستم وسط اون روایت ها زنی رو که حتی اسمش رو هم نمی دونستم رها کنم. این زن قبل از جنگ هم در یک انتشارات کار می کرده و قطعا نویسندگی می دونسته، اما حدس می زنم جنگ قلمش رو عمیق تر و پرمعناتر کرده باشه. بعضی جمله ها را چند بار می خوندم ... روی بعضی پاراگراف ها مکث می کردم و به دوردست ها خیره می شدم ... خیلی جاها هم اشک ریختم...

ترجمه از نظر شیوایی و رسایی عالی بود. بی نهایت لذت بردم. اما در صفحه ی ۲۶۹ کتاب که مترجم محترم که می خواست توضیحاتی رو درباره ی منجی های بشر بیاره، کلماتی مثل «موسی» و «مهدی» -ع رو بدون هیگونه پس و پیشی نوشته بود. هیچ نشانه ای از احترام وجود نداشت و اینطور به نظر می رسید که ترجیح داده در میان ِ این «هیچ» ها پیامی رو برسونه. به نظرم غیرحرفه ای گری بود و دوستش نداشتم. 

در میانه ی کتاب حدود ده صفحه مشکل چاپ داره و به کلی ناخواناست. امیدوارم انتشارات در چاپ های بعدی تصحیحش کرده باشن.
      

39

        وقتی شروع به خوندن مقدمه کردم ترس برم داشت، چون متن خشک و خالی ای بود که اصلا لذتی بهم نمی داد.  اما بعدتر که شروع به خوندن مقاله ها کردم، خیلی سریع تر پیش رفتم و لذت بخش تر هم بود. 

این کتاب مجموعه از مقاله های مختلف درباره ی وضعیت زنان در عصر قاجاره و هر مقاله به جنبه ی خاصی از این زندگی می پردازه. من مقاله ی «نهاد شبستان در عصر قاجار» رو خیلی دوست داشتم چون به بررسی موضوعی می پرداخت که ما الان بهش میگیم حرمسرا. این مقاله هم واژه شناسی کرده بود، هم راجع به ساختمان شبستان صحبت کرده بود، هم درباره ی اداب و ریتم زندگی زنان در اندرونی شاه اطلاعات میداد. 

مقاله ی «واکاوی نمونه ها...» رو هم خیلی دوست داشتم چون اومده بود بخش هایی از خاطرات نوشته شده ی دو زن واقعی در عصر قاجار رو بررسی کرده بود. خاطرات نوشته شده ی ادمها به قلم خودشون همیشه برای من جذابن 

قسمت های دیگه ی کتاب هم اشاره های جذاب و جالب زیاد داشت. اگر راجع به زندگی عصر قاجار چیزی نمی دونید و کلا نسبتا به موضوعات تاریخی کنجکاو هستید، کتاب جالبیه. اما اگر اطلاعات کافی و وافی درباره ی دوره ی قاجار داشته باشید شاید مطالب کتاب مقداری براتون سطحی باشه

با اینکه هر مقاله نویسنده ی متفاوتی داره، اما یکسویه نگری خاصی در کل کتاب موج می زنه که البته در بعضی مقاله های شدیدتره. به نظرم اومد بعضی از نویسنده ها عقاید شخصی شون رو در نوشتن کتاب دخالت داده بودن. مثلا در صفحه ی ۷۲ کتاب نوشته شده: « زن ایرانی از ابتدای تاریخ تا امروز، دارای حق مالکیت فردی بوده.» اینجا نویسنده داره با قدرت زن ایرانی رو با زن اروپایی مقایسه میکنه. خب منم دلم میخواست که این جمله راست باشه، احتمالا از بعد ورود اسلام به ایران راسته، اما قطعا برای قبلش صدق نمیکنه. چون زن ایرانی هم در برهه ای حتی به عنوان ارث، پس از مرگ شوهر به پسرش ارث می رسیده. 

یا در دو تا از مقاله به وضوح و به شدت از مخالفین مشروطه انتقاد میشه انگار هرکسی که موافق مشروطه بوده روشنفکر و خیرخواه ایران و سنتی ها و مذهبی ها بدخواه بودن. به صراحت از شیخ فضل الله نوری بد گفته میشه و حتی یک جا به کنایه از «مشروطه مشروعه» ذکر میشه! 

در کل کتاب جالبیه اما چون این یک جانبه گری ها رو دیدم به نظرم رسید بهتره در کنار کتابهای دیگه خونده بشه و مطالبشون با هم مقایسه بشه تا دید واقع گرایانه تری به دست بده
      

73

        اولین تجربه م از مطالعه ی کارهای فاستر بود. طبق معمول از مقدمه ی مترجم شروع کردم اما یکم که جلو رفت دیدم داره واو به واو داستان کتاب رو تعریف می کنه! در نتیجه مقدمه رو رها کردم و متن اصلی شروع شد. 

طول کشید تا با داستان ارتباط بگیرم و بفهمم سبک نویسنده چطوریه. از سه چهار صفحه ی ابتدایی این برداشت رو داشتم که با رمانی از جنس رمان های جین آستین طرف هستم. اما وقتی یکی دو فصل بعدی رو خوندم متوجه شدم که اینطور نیست و کم کم ارتباطم با داستان عمق گرفت و سرعتم هم بیشتر شد. 

این رمان پر از نماده. هواردزان اسم یک خانه ی روستایی در انگلستانه که وجودش نماد زندگی سنت و ارزش ها و فرهنگ های سنتی انگلیسه که داره با گذر زمان دگرگون میشه. فاستر خودش عاشق موسیقیه. و از موسیقی به عنوان نماد هیجانات و احساسات شعر گونه و فهم  های عمیق از زندگی استفاده کرده. کلا کتابیه که راحت خونده میشه اما میشه درش تعمق کرد و لایه های زیرین زیادی داره. 

ترجمه در کل قشنگ بود و مانع خوندنم نمی شد. اما فقط یک جا در همون اوایل کتاب، جایی که زن و مردی انگلیسی در یک ماشین دارن به سمت عمارت روستایی میرن و سر موضوعی بحث میکنن و فاستر تو رو با توصیف فضا در داستان محو کرده و تو احساس می کنی در جاده ای قدیمی که دو طرفش سرسبز داره پیش میری و کم کم سایه ی یک عمارت قدیمی داره اون دورها هویدا میشه... 

دقیقا همینجاست که مترجم تصمیم گرفته بحث این زن و مرد رو اینطوری توصیف کنه: بدین سان بازی حیدری - نعمتی در آوردند. 
و تو رو با مغز از اون فضا پرت می کنه بیرون !

من اولش فکر کردم اشتباه خوندم! برگشتم و دوباره و سه باره پاراکراف رو خوندم و دیدم نه... همینه... و نفهمیدم یعنی چی ... چون نه تنها نمی دونم نعمتی و حیدری کی هستن، بلکه نمیدونم این بازی مربوط به چه ورزشیه! و متاسفانه این کج سلیقگی در ابتدای رمان من رو تا انتها به ترجمه بدبین کرد و همش کمین کرده بودم تا بازم از این دست مثال ها ببینم که ندیدم! ولی مقداری از لذت مطالعه رو ازم گرفت. 

در نهایت اینکه لطفا توضیح پشت جلد کتاب رو نخونید. چون نیمه ی اول کتاب رو کاملا لو میده و نیمه ی دوم کتاب رو ۱۸۰ درجه متفاوت توصیف میکنه. یعنی باعث میشه شما مدام انتظار چیزی رو داشته باشید که هیچ وقت اتفاق نمی افته.
      

45

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.