یادداشت حسین درویش‌خادم

        بسم الله الرحمن الرحیم

کتاب متشکل از سه سفرنامه‌ست. تاجیکستان، آذربایجان و گرجستان. البته این اثر تنها درصورتی لایق «کتاب» بودنه که معنی کتاب دچار استحاله شده باشه. چیزی که من خوندم انتظار من از یک کتاب رو برآورده نکرد. صرفاً بخشیش جالب بود. اسمشو می‌ذارم رندوم‌فکت.

سبک روایت کردن هم -هرچند حتی سبک خاصی هم نداشت و دائم لحن عوض می‌شد- پره از پرش‌های ناجالب. یه جمله می‌گه تندتند می‌ره سراغ بعدی. ابتر حرف می‌زنه. بخش‌های مختلف رندوم و بی‌ارتباط با همن. بی‌سروته. بدون پاسخ به پرسش «که چی». تو یه عبارت بخوابم بگم «اینستاگرامی و بدون نخ تسبیح». حتی تو این زمینه تا حدی من رو یاد پاندای بزرگ و اژدهای کوچک انداخت :))

مثلاً رندوم‌فکت‌های زبان تاجیکی شاهکاره. به‌شخصه عاشق چنین چیزهایی‌ام و به همین خاطر این سفرنامه رو انتخاب کردم. اما خب «رندوم‌فکت»ه. جدی نیست. یا جاییش هست که فقط دوتا پاراگراف می‌گه «تو جاده بودیم، این مدل ماشین و اون مدل ماشین ازمون جلو زدن و من داشتم با خودم فکر می‌کردم و نمی‌تونستم تصور کنم کی و چجوری قراره برسن به شهر و فلان.» خب الان چیکار کنم؟ وقتی کل اثر در همین چیزها خلاصه بشه و حرفی برای گفتن نداشته باشه اذیت‌کننده‌ست.

بزرگ‌ترین مشکلم با این سفرنامه بی‌هدفی و بی‌مقصدی در روایت بود. انگار که چوب بالای سر ضابطیان باشه. انگار مجبوره سفر کنه و از هر سفری که می‌ره یه چیزی بنویسه. نوشتنت که هدف نداشته باشه حرف‌هات هم رندوم می‌شه. حرفاش واقعاً در حد کپشن پست اینستاست. عکس مرد آکاردئون‌نواز تاجیک رو بذاری و زیرش چند پاراگراف خاطره‌ش رو بنویسی. فکر نکنم بشه اسمش رو ✌️🏻سفرنامه✌️🏻 گذاشت. البته تقریباً می‌شه گفت اولین تجربهٔ سفرنامه‌خوانی منه. ولی به‌غایت از بی‌غایتیش رنج بردم. از رندوم بودن و تیکه‌تیکه چندتا خاطرهٔ شخصی گفتن.

این بی‌هدفی که رسوخ کنه تو بطن سفرنامه‌ها، خودش رو توی اسامی هم نشون می‌ده. مثلاً ما اصلاً سفرنامهٔ گرجستان نمی‌خونیم توی این کتاب. صرفاً چند صفحه خاطرهٔ ساده دربارهٔ اقامت چندروزهٔ ضابطیان در تفلیس می‌خونیم. و این یهو اسمش می‌شه «سفرنامهٔ گرجستااان». در آخر هم نخ تسبیح این سه‌تا سفرنامه اینه که هرکدوم توی یه فصل سال اتفاق افتادن. من از همهٔ این نکات تنها چیزی که برداشت می‌کنم بی‌هدفی و صرف ذوق عجولانه برای چاپ کتابه.

درمجموع با توجه به وقتی که می‌گیره شاااید بیرزه برای یه آشنایی خیلی کلی و مختصر و کوچیک از یه کشور خوندش. ولی اصلاً کتاب جدی‌ای به‌نظرم نیومد. دور هم بشینیم یه چند خطی بخونیم که بگیم ما هم کتاب می‌خونیم فقط. همین.
امیدوارم با کتاب‌های بعدی به این نتیجه نرسم که کلاً آدما تو این ژانر حرف جدی ندارن و فقط وایمیسن اتفاق‌ها بهشون برخورد کنن و اونا رو تعریف کنن. «آنجا که باد کوبد» هم می‌خونم ایشالا که بشه یه مقایسه‌ای بین دوتا سفرنامهٔ آذربایجان کرد. برعکس ضابطیان به صفایی‌راد امیدوارم.
      
347

24

(0/1000)

نظرات

آدم اینستاگرامی و بی‌مسئله سفرنامشم‌ اینستاگرامی و بی‌مسئله میشه.
1

4

ای بابا حالا من نمی‌شناسم خودشو خیلی😔 

0

و من که هر روز به ضابطیان بدبین‌تر می‌شم
نکنید با من این کارو😅
2

1

hedgehog

hedgehog

5 روز پیش

چرا؟ 

0

خیلی یادداشت‌‌های اینچنینی خوندم  درباره آثارش و کلاً این حجم معروفیتش هم تو کتم نمی‌ره
@hedgehog 

1

راضیه.الف

راضیه.الف

4 روز پیش

من از آقای ضابطیان ،مارک و پلو رو خوندم، و همین رندوم فکتی که گفتین درباره اش صدق میکنه..‌ من فکر میکردم چون کتاب اولشون بوده این فرم روایت شده.. گویا بقیه کتاب هاشونم همین طوریه🚶🏻‍♀️
1

1

نظراتش رو که می‌خوندم ظاهراً خود طرفداراشونم بی‌زمستان رو سطح پایین‌تر از باقی کارهاش می‌دونن. ولی می‌شد حدس زد این ویژگی توی همهٔ آثارش نهادینه شده باشه. 

1