معرفی کتاب در انتظار گودو اثر ساموئل بکت مترجم علی اکبر علیزاد

در انتظار گودو

در انتظار گودو

ساموئل بکت و 2 نفر دیگر
4.1
156 نفر |
46 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

7

خوانده‌ام

280

خواهم خواند

116

ناشر
بیدگل
شابک
9786005193008
تعداد صفحات
186
تاریخ انتشار
1399/9/5

توضیحات

        در انتظار گودو از زمان انتشار آن در سال ۱۹۵۹ به یکی از مهم‌ترین آثار قرن بیستم بدل شده است، و تصویر مرکزی آن (دو ولگرد که در جاده‌ی بیرون شهر منتظر آمدن گودو هستند) یکی از مشهورترین تصاویر صحنه مدرن محسوب می‌شود. در انتظار گودو نمایشنامه‌ی بسیار ساده‌ای است: کنش آن در مکان ماوقعی اتفاق می‌افتد که تقریبا به هیچ‌جا شبیه نیست. توضیح صحنه‌ی محل کنش بسیار ساده است: جاده‌ی بیرون شهر، یک درخت، غروب. در این مکان لخت دو ولگرد، ولادیمیر و استراگون، که در انتظار گودو هستند، شروع به وقت‌گذرانی می‌کنند: آنها در هر پرده با پوتزو، یک مالک زمین، و خدمتکارش، لاکی، مواجه می‌شوند؛ و در پایان هر پرده، پسر که حامل پیامی از جانب گودوست، به آنها می‌گوید که قطعاً فردا با او ملاقات خواهند کرد. ولادیمیر و استراگون تصمیم می‌گیرند بروند، اما حرکت نمی‌کنند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به در انتظار گودو

بهخوان

بهخوان

1403/2/18

صدسال تنهاییغرور و تعصب۱۹۸۴

کدام ترجمه؟ | پیشنهادهایی برای نمایشگاه

72 کتاب

در اهمیت ترجمهٔ خوب و پاکیزه همین بس که باری دو نفر از یک کتاب واحد صحبت می‌کردند و یکی از آشفتگی و چندپارگی متن می‌نالید و آن یکی قربان‌صدقهٔ پیوستگی و پیراستگی‌اش می‌رفت! و ما شنوندگان هم متحیر بودیم که قصه چیست! وقتی فهمیدیم دو تا ترجمهٔ مختلف را خوانده‌اند و آن دوتا ترجمه را کنار هم گذاشتیم و با هم قیاس کردیم، هم به این حق دادیم و هم به آن! ترجمهٔ بد می‌تواند یک اثر را از دایرهٔ خواندنی‌ها خارج کند و ترجمهٔ خوب می‌تواند بر ارزش آن بیافزاید. برای کتابخوانان بسیار پیش می‌آید که ندانند ترجمهٔ خوب یا بهتر هر کتاب مال کیست و کدام ناشر منتشرش کرده؟ در گروه‌های کتابخوانی روزی نیست که سؤال‌هایی مثل «دنیای سوفی کدوم ترجمه‌اش خوبه» یا «کدوم ترجمهٔ قمارباز رو‌ بخرم؟» پرسیده نشود. این شد که به فکر افتادیم ترجمه‌ یا ترجمه‌های بهتر کتاب‌های مشهور را فهرست کنیم. با این امید که به کار جویندگان و پرسندگان آید! قابل‌قبول و خوب بودن این ترجمه‌ها یا به عیار تجربه به دست آمده (یعنی برای خونهٔ خودمون هم از همین بردیم و راضی بودن!) یا از افواه اهل کتاب. ممکن است نظر شما متفاوت باشد که هم طبیعی است و هم گاه محصول تفاوت طبایع و سلایق. یکی زبان ادبی‌تر می‌پسندد و دیگری زبان خودمانی‌تر. یکی دوست دارد مترجم پانوشت‌های طولانی بزند و دلالت‌های فرامتنی و فرهنگی متن را شرح دهد و دیگری دلش نمی‌خواهد هیچ پانوشت و توضیحی -هرچند مفید- در خواندنش وقفه و سکته افکند. نکتهٔ بسیار مهم: مهم است که ترجمهٔ توصیه‌شده را از ناشر توصیه‌شده و معتبر بخریم. ناشران بازاری چون خاطرجمعند که دزیره و قلعهٔ حیوانات و صدسال تنهایی «حتماً» و «همیشه» می‌فروشد، با خیال راحت از روی ترجمهٔ معتبر رونویسی و جای چهارتا فعل و فاعل را عوض و کتاب را چاپ می‌کنند و بی آن که هزینه‌ای برای حق‌التألیف، حق‌الترجمه، صفحه‌آرایی و طراحی جلد پرداخته باشند، سود تضمین‌شده‌ای می‌برند که ناشر معتبر باید سال‌ها زحمت بکشد تا کسری از آن نصیبش شود. آیا بشود و آیا نشود؟ نکات قابل‌عرض: از بعضی کتاب‌ها چند ترجمه پیشنهاد شده که همگی نمرهٔ قبولی می‌گیرند و قابل‌توصیه‌اند. در انتهای فهرست، نسخه‌های مقبول چندتا از مهم‌ترین آثار کلاسیک فارسی هم آمده است. کتاب‌هایی که همه می‌شناسند اما کمتر کسی می‌داند نسخهٔ کدام ناشر را بخرد و به کتابخانه‌اش اضافه کند.

206

یادداشت‌ها

          «در انتظار گودو» نمایشی از پوچی، معناباختگی و ملال است. تمام آنچه که حادث می‌شود، گفت وگوی میان ولادیمیر و استراگون، دو شخصیت اصلی داستان، است که در پای درختی در ناکجاآباد در انتظاری بی‌پایان برای ملاقات با گودو به سر می‌برند. این سیر تنها با دو بار سررسیدن افرادی به نام‌های پوزو و برده‌اش، لاکی، شکسته می‌شود. اما گودو نمی‌آید. نه در آن روز و نه روز بعد (پرده‌ی دوم نمایشنامه). 
ملال و پوچی که بکت در خلال گفت‌وگوی میان شخصیت‌ها بیان می‌کند و خلأ حادثه همان‌چیزی است که این اثر را به نمونه‌ای بی‌بدیل در ادبیات پوچی تبدیل می‌کند. [عادت] تمام آن‌چیزی است که شخصیت‌ها را نگه داشته است و آنان را وادار به ادامه دادن می‌کند. یک نتوانستن آموخته شده که تمام آن‌ها را از شکستن خط خالی، عذاب‌آور و یکنواخت زندگی باز می‌دارد. مردمانی که به رنج عادت کرده‌اند و مفری را نمی‌جویند. 
زمان نمی‌گذرد. در این کتاب نیز، همچو دیگر آثار بکت، وقایع تا ابدیتی کشدار و چسبنده ادامه پیدا می‌کنند. گذاری مدام میان امید و ناامیدی. هیچ پایانی در کار نیست. هیچ امیدی برای رهایی.
بخشی از کتاب:
[-از نفس کشیدن خسته شدم.
+حق داری...
...
-اون‌ها بالای قبر به دنیات می‌آرن، لحظه‌ای نوری سوسو می‌زنه، بعدش بازم شبه.]

        

8

انتظاری عب
          انتظاری عبث ، بی معنی و پوچ ...

"در انتظار گودو" رو بارها و بارها خوندم . ابتدا چند سال پیش ، در ابتدای راه نمایشنامه خوانی و بعد یک بار دیگه بعدا خوندم و بار سوم برای امتحان " نشانه شناسی در تئاتر " برای مقطع فوق لیسانس رشته کارگردانی و بار آخر همین امروز که به لطف هامارتیا مروری چهار باره بر این کتاب کردم ...

بکت ، شاید تاریک ترین و معناباخته ترین و پوچ ترین نویسنده بین ابزوردیست هاست. از کامو و آداموف و ژاری و یونسکو و آلبی و پینتر و ... هم پوچ تر مینویسه...
قواعد ارسطویی در داستان های بکت اصلا معنا نداره. نه آغازی هست ، نه میانه ای نه پایانی...همه چیز دایره وار درحال چرخیدنه... انتهای نمایشنامه به ابتدای نمایشنامه وصل میشه.

داستان ولادیمیر و استراگون و انتظارشون برای گودو شاید داستان اکثر ماها باشه...
چرا خودمون به فکر خودمون نیستیم؟ چرا دنبال معجزه ایم؟ خیلی ها منتظرن یک اتفاقی بیفته و شانس بهشون رو کنه تا شاید زندگی شون تغییر کنه در حالی که باید بلند شن و خودشون این تغییر رو انجام بدن.

ولادیمیر و استراگون منتظر گودویی هستن که بیاد و مشکل شون رو حل کنه. دو پرده میگذره بدون این که ذره ای درباره این مشکل حرف بزنن... از عالم و آدم میگن و حرافی میکنن الا مشکل شون...اصلا مشکل چیه؟ گودو قراره بیاد چی رو چیکار کنه؟

و گودویی که تا همین امروز هم نیومده و همین الان هم ولادیمیر و استراگون زیر اون درخت خشک شده نشستن و منتظرن و از رو هم نمیرن ...

آثار بکت برعکس یونسکو ، سورئال تره . یونسکو داستان روایت میکنه اما بکت به پایان رسیده. 

پایان همه چی... 

دنیا شاید بر اثر بمب اتمی نابود شده... زندگی دیگه جریان نداره ، همه چیز به اتمام رسیده یا باید تا اون موقع به اتمام میرسیده...

میشه ساعت ها و ساعت ها درباره بکت و پایانش حرف زد... اما من حرف و سخن رو کوتاه میکنم و دعوت تون میکنم " این انتظار عبث و بی معنی " ولادیمیر و استراگون رو به تماشا بشینید...
        

13

          آیا تا به حال شده که در مورد تکراری بودن اتفاقات دنیا و زندان بودنش فکر کنید این کتاب اشاره می‌کند بزرگترین زندان، زندان تفکر ماست زندان اعتقادات و دلبستگی های بدون منطق ماست تا زمانی که فکر شما محدود به وظیفه فکر انتظار و... است شما زندانی اید و آزاد شدن از بند این زندان فقط به دست خودتونه نه ناجی دیگه ای گاهی نمی‌دانید چرا منتظر کسی هستید ولی می‌مانید و می‌مانید و می‌مانید
این نمایشنامه شاهکاری پر از نماد و معناست زیستن زندگی و آزاد بودن ذهن گمشده این داستان است و نویسنده به زیبایی هر چه تمام تر در غالب معنا به آن اشاره کرده است که اکثرا از انجیل الهام گرفته شده است
برای مثال Godot به معنی God و خدا 
پسرک که پیام Godot را می آورد مسیح 
درخت خشک و تنها نماد سلیب و درختی که آدم و حوا از ان سیب خوردند 
استراگون در بخشی خود را Adam می‌نامد که نماد آدم می‌تواند باشد که به واسطه خوردن میوه درخت به جریمه کار خود به زمین آماده است 
اطلاعات بالا رو از مقاله ای که نماد های این نمایشنامه رو بررسی کرده بود گزارش کردم 
من ترجمه نجف دریابندری رو خوندم که عالی بود از نظر من
و سوال جذابی که پس از اتمام مطالعه این نمایشنامه به ذهن شما خطور میکنه اینه که
آیا منم شباهتی به افراد این داستان دارم؟
آیا منم منتظر هیچ گودویی هستم؟
        

5