معرفی کتاب در انتظار گودو اثر ساموئل بکت مترجم علی اکبر علیزاد

در انتظار گودو

در انتظار گودو

ساموئل بکت و 2 نفر دیگر
4.0
227 نفر |
61 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

12

خوانده‌ام

405

خواهم خواند

174

ناشر
بیدگل
شابک
9786005193008
تعداد صفحات
186
تاریخ انتشار
1399/9/5

توضیحات

        در انتظار گودو از زمان انتشار آن در سال ۱۹۵۹ به یکی از مهم‌ترین آثار قرن بیستم بدل شده است، و تصویر مرکزی آن (دو ولگرد که در جاده‌ی بیرون شهر منتظر آمدن گودو هستند) یکی از مشهورترین تصاویر صحنه مدرن محسوب می‌شود. در انتظار گودو نمایشنامه‌ی بسیار ساده‌ای است: کنش آن در مکان ماوقعی اتفاق می‌افتد که تقریبا به هیچ‌جا شبیه نیست. توضیح صحنه‌ی محل کنش بسیار ساده است: جاده‌ی بیرون شهر، یک درخت، غروب. در این مکان لخت دو ولگرد، ولادیمیر و استراگون، که در انتظار گودو هستند، شروع به وقت‌گذرانی می‌کنند: آنها در هر پرده با پوتزو، یک مالک زمین، و خدمتکارش، لاکی، مواجه می‌شوند؛ و در پایان هر پرده، پسر که حامل پیامی از جانب گودوست، به آنها می‌گوید که قطعاً فردا با او ملاقات خواهند کرد. ولادیمیر و استراگون تصمیم می‌گیرند بروند، اما حرکت نمی‌کنند.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به در انتظار گودو

نمایش همه
عروسک خانهپدر عروسی خون

رپرتوار شماره ۱ هامارتیا ( آشنایی با زبان درام )

45 کتاب

💫 بارها و بارها با این سوال رو به رو می شدم که نمایشنامه خوانی رو از کجا باید شروع کرد یا این که چطوری نمایشنامه بخونیم؟ یا حتی سوالی اساسی تر : ❓ چرا باید نمایشنامه خوند؟ 💥هر بار به دنبال این بودم که برای کسانی که خیلی با این سبک ادبی آشنا نیستند یک لیست درست کنم که وقتی کسی گفت میخوام نمایشنامه بخونم ، این لیست رو بهش بدم و بگم اینا رو بخون. اما این لیست باید یک سری ویژگی ها هم میداشت. ⚠️ اول اینکه لیست سختی نباید می بود . مثلا نباید ادیپ یا هملت رو بهش معرفی می کردم. چون وقتی کسی هنوز با نمایشنامه آشنا نیست ، ممکنه خوندن این آثار علیرغم شاهکار بودنشون باعث بشه که شخص درک درستی از این اثار نداشته باشه در نتیجه عطای نمایشنامه خوانی رو به لقاش ببخشه. 📍 دوم اینکه این لیست باید علیرغم ساده بودن یک نمای کلی از ژانرهای مختلف نمایشی رو هم در بر میگرفت که شخص علاوه بر خوندن نمایشنامه و علاقه مند شدن بهش ، بتونه یک دید کلی به ژانرهای نمایشی داشته باشه. 🙄 اما درست کردن این لیست هی عقب میفتاد و هربار که شخصی ازم میخواست که بهش نمایشنامه برای شروع معرفی کنم ، دوباره با خودم میگفتم که ای کاش درست کردن لیست رو پشت گوش نمینداختم. 🌸 پارسال بود که با افتتاح باشگاه 🎭 هامارتیا 🎭 ، این لیست هدفمند ساخته شد. در باشگاه نمایشنامه خوانی هامارتیا قرار بر این شد که کنار هم نمایشنامه بخونیم و درباره این آثار به گپ و گفت بشینیم. 🤔 اما همخوانی تنها کافی نبود و نیست. در هامارتیا ابتدا به این پرداختیم که چرا باید نمایشنامه خوند؟ فرق نمایشنامه با رمان و داستان کوتاه چیه. 💡 به این پاسخ رسیدیم که نمایشنامه یک گونه ادبی کاملا مستقله که سوای تئاتری که بعدا میشه از روش ساخت ، درباره ش قضاوت میشه. خیلی ها فکر می کنند که نمایشنامه رو باید فقط در اجرا دید و نباید خوند که این یک دیدگاه کاملا اشتباهه. نمایشنامه رو میشه مثل یک داستان خوند . تئاتری که از روی این نمایشنامه ساخته میشه یک اثر مستقل و جداست و سوای نمایشنامه باید درباره ش قضاوت کرد. 🎭 نمایشنامه یک اثر دراماتیک و عمل محوره. در نمایشنامه شما با گزارش اعمال کاراکترها طرفید. نمایشنامه نویس برعکس رمان و داستان نویس از توصیف بی بهره ست. در رمان شما به راحتی به افکار کاراکترها پی میبرید چون نویسنده میتونه راحت تمام درونیات و ذهنیات کاراکترها رو برای شما تشریح کنه اما در نمایشنامه این درونیات و ذهنیات باید از طریق گزارش اعمال کاراکترها به مخاطب رسونده بشه. در نتیجه نمایشنامه خواننده فعال تری نیاز داره. 🎧 ما در هامارتیا ابتدا در یک جلسه آنلاین به بررسی فرم و محتوا پرداختیم و نمای کلی ای درباره فرم در آثار هنری ارائه دادیم. سپس با خوندن هر نمایشنامه به گپ و گفت نشستیم. درباره درام و آنتاگونیست و پروتاگونیست و نقاط عطف و اوج و... صحبت کردیم. در باشگاه در کنار آثاری که خوندیم سعی کردیم با فیلم ها و نقاشی هایی که در تاریخ هنر ماندگار بودن به پرورش حس اعضای باشگاه بپردازیم. کسانی که در باشگاه هامارتیا عضو شدند امروز قطعا آشنایی ای حتی کوتاه درباره فرم ، اثر هنری ، حس ، ناخوداگاه هنری و... رو پیدا کردند و امروز در مواجهه با یک اثر هنری منفعل نخواهند بود. 💫 هدف ما در رپرتوار اول ( کلمه فرانسوی که معنای اون برنامه یا لیسته ، تماشاخانه های بزرگ در سراسر جهان ، ابتدای هر سال یک لیستی از آثار نمایشی ای که اون سال قراره در اون تماشاخانه به اجرا بره ، منتشر می کنند که به این برنامه رپرتوار گفته میشه ) این بود که اعضا نمایشنامه خوانی رو شروع کنند و با زبان درام و نمایشنامه آشنا بشند و از رپرتوار دوم بریم سراغ تراژدی های یونان و مرحله به مرحله با تاریخ نمایش جلو بیایم و در کنار خوندن نمایشنامه ها و تحلیل سیر درام در تاریخ از فلسفه و جامعه شناسی و تاریخ تئاتر هم حرف بزنیم. 💠💠 در باشگاه هامارتیا قراره بیش از 1500 اثر نمایشی در قالب 20 و اندی رپرتوار همخوانی بشه. نمیدونم چقدر طول بکشه اما تا جایی که بتونیم پیش خواهیم رفت. تمام اثار نمایشی ایرانی و خارجی در باشگاه هامارتیا برنامه ریزی شده. 🧑‍🏫 در رپرتوار اول برای آشنایی با زبان درام 40 اثر نمایشی رو خوندیم ( در هنگام نوشتن این لیست اثر 38 رو در حال همخوانی هستیم ) و یک دید کلی درباره نمایشنامه ها به دست آوردیم ، در این همخوانی آثار ۲ درام نویس رو به صورت کامل همخوانی کردیم . 🤩 مارتین مک دونا و آنتون چخوف ( سیر هامارتیا باعث شد که نظرها درباره چخوف عوض بشه ، کسانی که ابتدا با چخوف ارتباط نمی گرفتند ، وقتی با هامارتیا همراه شدند، چخوف تبدیل به یکی از نویسندگان مورد علاقه شون شد ) بلاخره ابتدا باید بدونیم نمایشنامه چیه و زبان درام چه زبانیه و بعد که شناختیمش بریم به دنبال این که چطوری به وجود اومد و چه سیری رو طی کرد. این رپرتوار برای شروع نمایشنامه خوانی در باشگاه هامارتیا خونده شده. در انتهای هر رپرتوار لیست همخوانی اون رپرتوار منتشر خواهد شد. 💥 لازم به ذکره که ما در هامارتیا علاوه بر نمایشنامه هایی که میخونیم، بعضی از آثار نمایشی رو برای مطالعه بیشتر با هشتگ #متمم قرار می دیم ، این آثار یا اقتباسی از آثاری هستند که در حال خوندن اونها هستیم یا آثار کم اهمیت تری هستند که گذاشته میشن تا هرکسی اگر دوست داشت اونها رو بخونه ، خوندن این آثار در دوره همخوانی گروه نیست و فقط و صرفا برای مطالعه بیشتره . در این لیست شما بعد از اثر شماره ۴۰ می تونید متمم ها رو هم ببینید و اگر دوست داشتید اونها رو هم مطالعه کنید. اگر شما هم به ادبیات دراماتیک علاقه دارید ، خانواده بزرگ 305 نفره 🎭 هامارتیا 🎭 ( در روز ایجاد لیست ) با آغوش باز پذیرای شماست تا با ما در این مسیر جذاب همراه باشید :

101

یادداشت‌ها

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «در انتظار گودو» نمایشی از پوچی، معناباختگی و ملال است. تمام آنچه که حادث می‌شود، گفت وگوی میان ولادیمیر و استراگون، دو شخصیت اصلی داستان، است که در پای درختی در ناکجاآباد در انتظاری بی‌پایان برای ملاقات با گودو به سر می‌برند. این سیر تنها با دو بار سررسیدن افرادی به نام‌های پوزو و برده‌اش، لاکی، شکسته می‌شود. اما گودو نمی‌آید. نه در آن روز و نه روز بعد (پرده‌ی دوم نمایشنامه). 
ملال و پوچی که بکت در خلال گفت‌وگوی میان شخصیت‌ها بیان می‌کند و خلأ حادثه همان‌چیزی است که این اثر را به نمونه‌ای بی‌بدیل در ادبیات پوچی تبدیل می‌کند. [عادت] تمام آن‌چیزی است که شخصیت‌ها را نگه داشته است و آنان را وادار به ادامه دادن می‌کند. یک نتوانستن آموخته شده که تمام آن‌ها را از شکستن خط خالی، عذاب‌آور و یکنواخت زندگی باز می‌دارد. مردمانی که به رنج عادت کرده‌اند و مفری را نمی‌جویند. 
زمان نمی‌گذرد. در این کتاب نیز، همچو دیگر آثار بکت، وقایع تا ابدیتی کشدار و چسبنده ادامه پیدا می‌کنند. گذاری مدام میان امید و ناامیدی. هیچ پایانی در کار نیست. هیچ امیدی برای رهایی.
بخشی از کتاب:
[-از نفس کشیدن خسته شدم.
+حق داری...
...
-اون‌ها بالای قبر به دنیات می‌آرن، لحظه‌ای نوری سوسو می‌زنه، بعدش بازم شبه.]

        

8

          ⚫نمایشنامه ای بی معیار که هرچه معیار یادگرفته ایم از نمایشنامه نویسی دور می ریزد.دراینجا هیچ کار خاصی اتفاق نمی‌افتد ماجرایی وجود ندارد،هیجان زده وغافلگیر نمی‌شویم، اینجا با کمترین شخصیت‌ها بی منطقی، معناباختگی و پوچی فلسفه‌ی زندگی به معرض نمایش قرار داده میشود. در ابتدای نمایشنامه در توضیح صحنه
یک مکان = جاده ی بیرون شهر
یک زمان= غروب 
همین وفقط همین.متن دارای هیچ عمل وکنشی بیرونی نیست و فقط در دنیای دیالوگ حیات دارد
🔻 درانتظار گودو یک هیچ است.یک هیچِ دراماتیک.درانتظار گودو داستانی بی داستان با لوکیشنی در ناکجاآباد.گودو کیست؟!!نمی دانیم نمی دانند، فقط می دانیم نیامدنی است،اینجادر این ناکجاآباد شاهده خوش بینی درمان ناپذیر انسان هستیم، آدمها در جستجوی کسی هستند که درست نمی دانند کیست
پرده­­ های این نمایشنامه بسیار همسان و دَوَرانی هستند، ناگفته پیداست که روز بعد نیز این دو ولگرد به همین مکان باز می­ گردند تا منتظر گودو شوند و گودو هم نمی­ آید ولی پسربچه­ ای پیغام­ آور را می ­فرستد که خبر دهد گودو حتماً روز بعد خواهد آمد و آنان باید بازگردند و در انتظار گودو بمانند و الی آخر. 

🔻متن نمایشنامه طبق دستورات صحنه فقط دو روز از انتظار ولادیمیر و استراگون برای گودو را به تصویر می ­کشد؛ امّا در جای ­جای آن، نشانه­ هایی هست دالّ بر اینکه گذشته و آینده­ ی آنها نیز به همین انتظار سپری شده و می ­شود. گویاترین مثال در این باره، ترجیع­ بند معروف نمایشنامه است که دست­ کم نُه مرتبه در سرتاسر متن به دفعات مختلف تکرار می ­شود:
استراگون: بیا بریم.
ولادیمیر: نمی ­تونیم.
استراگون: چرا نمی ­تونیم؟
ولادیمیر: آخه منتظرِ گودوایم.
در انتظار گودو داستانی است بی داستان. داستان در یک مکان خشک و بی بر اتفاق میفتد. درختی روی یک تل، یک جاده خاکی به ناکجا و 5 شخصیت. استراگون (گوگو) و ولادیمیر (دی دی) دو ولگرد و مفلس هستند که قرار است با فردی به نام گودو دیدار کنند.دونفر که انیمیشن پت ومت را برایم تداعی کردند بااین تفاوت که نادانی آنها در کردار هست ونادانی این دو در سرتاسر گفتگوهای بی سروته آنهاست. گویی حافظه ماهی دارند هرروز که به دیدار هم برای به انتظار نشستن می آیند روز قبل را فراموش کرده اند. عموم داستان حول محور اعمال و سخنان این دو نفر میگذرد. در کنار این دو نفر، در هر دو پرده ما با پوتزو و لاکی دیدار میکنیم دوفرد بی هدف. پوتزو مردی است از طبقه اشراف و لاکی برده اوست. پوتزو با لاکی همانند یک حیوان برخورد میکند، به طوری که بر گرده لاکی طنابی بسته و چمدانهایش را به دست او داده است.شخصیت لاکی بسیار کم حرف اما جالب است. او به خواست بقیه میرقصد، آواز میخواند و به محض بر سر گذاشتن کلاه، سخنرانی پرطمطراق و بی سر و ته خود را آغاز میکند..  شخصیت پنجم این داستان، پسری است که در پایان روز به ولادیمیر میگوید که گودو امروز نتوانسته بیاید اما فردا حتما حتما خواهد آمد.
💥گودو شخصی موهوم است که به زندگی این دو ولگرد ومفلس معنا می بخشد. اگرچه او هرگز در نمایشنامه حضور نمی یابد، یاداو دریایی از امید را در دل افسرده دو شخصیت اصلی روشن می سازد. معضل تفسیر شخصیت گودو به­ ویژه زمانی تشدید می ­­شود که می ­فهمیم دو شخصیتِ منتظر در نمایشنامه درباره ­ی آقای گودو تقریباً چیزی نمی ­دانند. به هنگام نخستین ورود لاکی و پوتزو، استراگون واقعاً پوتزو را به جای پوتزو هم در واقع کاری مهمی انجام نمی دهد و فقط به کتک زدن نوکرش لاکی و استفاده از نیروی او برای جا به جا کردن وسایلش می پردازد.طناب وصل به شده به لاکی نه تنها نشان دهنده بندگی لاکی به اربابش است بلکه گویی اربابش هم اسبر لاکی شده است،حتی ولادیمیر هم که عموماً آگاه ­­تر و باشعورتر از استراگون پنداشته می ­­شود، در گفت ­و گوی زیر پس از دومین خروج لاکی و پوتزو، لو می ­دهد
 🔻در بعضی از صحنه‌ها، خواننده واقعا نمیداند باید بخنددیا گریه کند... میخواهی بخندی، ولی انقدر تلخ است که خنده ات نمیگیرد.منِ خواننده حس میکنم در ایستگاه اتوبوس ایستاده ام منتظر برای آمدن اتوبوس تا مرا از شر گرما از شر هزینه گزاف حمل ونقل خصوصی برهاند اما برای فرار از معطل شدن واینکه حوصله‌ام سر نرود با دیگر منتظران باب سخن را باز میکنم،دنبال کشتن وقت هستم،هرعابری رد می شود مرا بیکار ومنتظر می پندارد.

🔥حضرت حافظ در وصف گودو چنین می سراید:
«شهر خالیست ز عشاق بود کز طرفی
مردی از خویش برون آید و کاری بکند»
        

91

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          .

«در انتظار گودو» یک اثر هنری است، اما همین مسأله باعث می‌شود کمتر به ماهیت هنری بودن آن توجه شود، یا حداقل زبان‌های گویا و فضل‌فروشی، در بیان به سمتی دیگر بلغزند. یعنی چه که در انتظار گودو اثری هنری است؟ مگر کسانی که این همه در باب آن سخن می‌گویند، نظری غیر از این دارند؟ نه، همگان می‌دانند که این نمایشنامه اثری هنری است، اما به وجوه سایه مانند آن کمتر توجه می‌کنند. هنر همان قدر که آشکارکننده است، پنهان‌دارنده امور نیز هست. 

در انتظار گودو اثری هنری است، چون برای «نمایش» نوشته شده است. آن قدر که نمایشِ وضعیت انسان در آن مهم است، جملاتی که بر زبان بازیگران ساری می‌شود مهم نیست. این اثر می‌تواند مخاطب را به فکر فرو ببرد: «ما در چه وضعیتی به سر می‌بریم؟» که البته کشیدن این سر نخ به «ما که هستیم؟» و ادامه ان هم منجر خواهد شد. رفت و برگشت های متعدد گفتگوی شخصیت ها در این اثر نمایشی، بیننده را آن قدر بازی می‌دهد تا او هم به همان وضعیتی دچار شود که بازیگران دارند؛ یعنی بلاتکلیفی. یک سوال مهم درباره این اثر این است که «این دیالوگ‌ها تا کجا ادامه خواهند داشت؟» نوع سخنان به گونه ای است که آدم هوس می‌کند بگوید «تا ابد». هرچند تا ابد کش پیدا نخواهند کرد، همچونان که انتظار تا ابد هم ناممکن است، اما واقعا می شود این نمایشنامه را همین طور ادامه داد، یا کمش کرد. ما در برابر آن بلاتکلیفیم. و این حالت، دقیقاً همان چیزی است که اثر درباره زمان درصدد بیان آن است؛ «نه مبدأیی وجود ندارد و نه انتظار مقصد تمام می‌شود. انسان با زمان می‌رود، یعنی برده می‌شود.» همه چیز سر جای خودش قرار گرفته تا بکت حرفش را به تمامه نمایش بدهد. 

در انتظار گودو اثری هنری است چون در میانه ایستاده است. در میانه انتظار و گودو، شاملِ انتظار و گودو، و همزمان خالی از انتظاری واقعی در غیبت گودو. گودو در غیب قرار دارد، و هیچ گاه از آن خارج نخواهد شد. گودو امر الهی است که نه می‌شود به آن رسید، و نه می‌شود منتظرش نماند. چاره‌ای از امر الهی نیست، از گودو. اما این اثر حضوری هم دارد، که همانا «نمایش» انتظار است. انتظار در لحظه‌لحظه‌اش انسانی است با همه دردها و رنج‌هایش. انتظار مخصوص انسان است که به داشته‌ها راضی نیست و پی «چیزی» می‌گردد، یا «کسی«. تمام گفتگوهای این نمایشنامه، نمایش انسان منتظر است، انسان منتظر سعادت، انسان منتظر منجی، انسان منتظر گودو. و این اثر هنری، در میانه انتظار و گودو ایستاده است؛ هم انسانی است هم الوهی. نه انسانی است نه الوهی. بلاتکلیف است این وسط. دعوتی است معنوی، که در چنگال محدودیت‌های انسانی گیر افتاده است. آن فضای خالی بین «انتظار» و «گودو»، دقیقا در مرکز آن «خط فاصله»، اثر هنری متولد شده است و به حیات خود ادامه می‌دهد. بکت روی خط فاصله نشسته است.
        

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          آیا تا به حال شده که در مورد تکراری بودن اتفاقات دنیا و زندان بودنش فکر کنید این کتاب اشاره می‌کند بزرگترین زندان، زندان تفکر ماست زندان اعتقادات و دلبستگی های بدون منطق ماست تا زمانی که فکر شما محدود به وظیفه فکر انتظار و... است شما زندانی اید و آزاد شدن از بند این زندان فقط به دست خودتونه نه ناجی دیگه ای گاهی نمی‌دانید چرا منتظر کسی هستید ولی می‌مانید و می‌مانید و می‌مانید
این نمایشنامه شاهکاری پر از نماد و معناست زیستن زندگی و آزاد بودن ذهن گمشده این داستان است و نویسنده به زیبایی هر چه تمام تر در غالب معنا به آن اشاره کرده است که اکثرا از انجیل الهام گرفته شده است
برای مثال Godot به معنی God و خدا 
پسرک که پیام Godot را می آورد مسیح 
درخت خشک و تنها نماد سلیب و درختی که آدم و حوا از ان سیب خوردند 
استراگون در بخشی خود را Adam می‌نامد که نماد آدم می‌تواند باشد که به واسطه خوردن میوه درخت به جریمه کار خود به زمین آماده است 
اطلاعات بالا رو از مقاله ای که نماد های این نمایشنامه رو بررسی کرده بود گزارش کردم 
من ترجمه نجف دریابندری رو خوندم که عالی بود از نظر من
و سوال جذابی که پس از اتمام مطالعه این نمایشنامه به ذهن شما خطور میکنه اینه که
آیا منم شباهتی به افراد این داستان دارم؟
آیا منم منتظر هیچ گودویی هستم؟
        

5

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

6