یکی از معناباخته ترین نمایشنامههایی که خوندم... کسانی که منتظرن تا گودو (به نظر گاد یا خدا) برسه و در انتظارش یک داستان رو هر روز تکرار میکنن... هر روز استراگون کتک میخوره! هر روز با پوتینهاش درگیره! هر روز ولادیمیر در انتظار گودو به استراگون برمیخوره و هزاران و هزاران چرخش و دوبارهی دیگه!