یادداشت سید مرتضی امیری

                ناامیدی است و امید. انتظار است و رسیدن...
پس زنده‌باد نرسیدن!
"ما منتظر نشسته‌ایم اما نمی‌رسیم" این تمام حرفی‌ست که ساموئل بکت در قالب نمایشنامه‌ای آبزورد می‌خواهد به مخاطبش بزند. در انتظار گودو سوررئال، غیرمنطقی و بدون پیرنگ است و ما توی نمایش به‌نوعی "کش" می‌آییم. حس پوچی داریم. حس در انتظار نشستن، منتظر یک اتفاق، منتظر رسیدن گودو، منتظر منجی که بیاید و نجات‌مان دهد. آبزورد هم یکی از بهترین فرم‌ها برای مفهوم اگزیستانسیالیسم است. این است که وقتی محتوای درست توی فرم درست قرار می‌گیرد شاهکاری خلق می‌شود به نام در انتظار گودو. اثری که از طرف مخاطبان به عنوان بهترین نمایشنامه قرن بیستم انتخاب شد و هنوز که هنوز در سراسر جهان اجرا می‌رود. در انتظار گودو داستان دو دوستی‌ست که در انتظار گودو نشسته‌اند و وقت تلف می‌کنند تا گودو از راه برسد. این میان هم پسری هست که می‌آید و وعده می‌دهد به آمدن گودو. 
گودو اثری است نمادین. برای مثال، گودو یا همان godot به معنی خداست و پسر نماد مسیح. درخت خشک و تنهای داستان، نماد صلیب است و همان درختی‌‌ست که آدم و حوا از آن سیب خوردند. استراگون و ولادمیر بنده‌های خدا هستند که در انتظار منجی، در انتظار خدا نشسته‌اند و این انتظار هرگز پایان نمی‌یابد. آن ها با زمان می‌روند همان‌طور که ما می‌رویم. همان‌طور که ما در طول تاریخ آمدیم در انتظار منجی نشستیم، سعی کردیم به هرچیزی که می‌شد چنگ بزنیم تا زمان زودتر بگذرد و گودو بیاید اما گودو در نهایت هم نیامد و ما با زمان رفتیم. 
اما بکت زمانی که از او پرسیده شد آیا گودو همان خداست؟ پاسخ زیرکانه‌ای داد و گفت اگر منظورش خدا بود حتما می‌گفت خدا نه گودو. پس گودو واقعا کیست؟ سوالی که هزاران بار از بکت پرسیده شد و او همواره پاسخ می‌داد اگر می‌دانستم توی نمایشنامه گفته بودم. 
گودو می تواند تصور ما از کمال باشد، آرزوی ما برای رسیدن به آرمانشهر یا انتظار یافتنِ رستگاری و آرامش. انتظار کشیدن، بخش مهمی از زندگی آدم هاست، ما آمده‌ایم که منتظر بمانیم و در همین انتظارها بمیریم. بیماران در انتظار سلامتی اند، قاضی‌ها در انتظار اتمام پرونده، کارمندان منتظر رسیدن تعطیلات هفته و دانش آموزان منتظر رسیدن عید. همه ما به اشکال گوناگون منتظر گودویی هستیم تا بیاید و نجات‌مان دهد.
اما در طول تاریخ مگر چقدر مسائل بر طبق خواسته‌های ما پیش رفته؟ در پایان نمایش  گودو نمی آید و بسیاری بکت را متهم به بدبینی می‌کنند. بکت اما در مقابل این اتهام پاسخ می‌دهد:
"اگر بدبینی یعنی حکم دادن به اینکه بدی برخوبی پیروز می شود، پس من با توجه به بی میلی وعدم صلاحیتم نسبت به صدور حکم بدبین نیستم. من تنها برحسب تصادف به بدی بیشتر از خوبی برخوردم."
گودو در غیب قرار دارد و هیچگاه از آن خارج نخواهد شد. گودو امر اللهی که نه می‌شود به آن رسید نه می‌شود در انتظارش نماند.
برای بکت پایان قصه مهم نیست بلکه زیست آدمی‌زادی‌ست که اهمیت دارد. این انسان است که سال‌هاست در جنگ خونریزی به سر می‌برد از زمان عروج مسیح، مسیحیان در انتظار نشسته‌اند که موعود می‌آید و همه‌چیز درست می‌شود اما چه خون ها که ریخته نشد این میان. بکت مشکل را شاید آنجا می بیند که ما منتظر ایستاده‌ایم، منتظر چیزی که برایمان چنان مقدس می شود که حاضریم بخاطرش خون راه بی‌اندازیم. اما مگر چاره‌ای جز به انتظار نشستن داریم؟
در یکی از مهمترین فرازهای نمایش در انتظار گودو، استراگون از ولادمیر می پرسد:
ما حقوق‌مان را از دست دادیم؟ و ولادیمیر جواب می دهد: ما از آنها صرف‌نظر کردیم...
        
(0/1000)

نظرات

طبع همایونی این مرور را مراد خویش یافت.

واقعا عالی بود، تو لیستِ مطالعه‌ام بود، الان اومد بالاتر.
3
الحمدلله که به مذاق همایونی خوش نشسته.
کی به امید خدا قراره اتاق شیشه‌ای و فراتر از جنون توی لیست مطالعه‌ قرار بگیره؟ :)))) 
به امضای نویسنده برسد، در اسرع وقت🤝😏 
شما قرار بذار ببینیم هم رو چشم 😎 
پارمیدا

1402/07/12

👏👏👏
1
ارادت