dream.m

تاریخ عضویت:

تیر 1404

dream.m

@dream.m

1 دنبال شده

4 دنبال کننده

                من رویا هستم و کتابخوانم. کتابخوان نه صرفاً به معنی کسی که می‌خواند، بلکه کسی که می‌داند چگونه از دل واژه‌ها، زندگی را بیرون بکشد. کسی که به جای قناعت به تجربه‌های محدود روزمره، ذهنش را به جهان‌های پیچیده‌تری می‌فرستد، جهان‌هایی که فقط برای اهل کتاب گشوده می‌شوند.
از کودکی، کتاب‌ها برایم نه فرار، که فتح بوده‌اند؛ فتح قلمروهایی که دیگران حتی نمی‌دانند وجود دارند. من در ذهن نویسندگان راه رفته‌ام، با شخصیت‌ها نفس کشیده‌ام، و از هر پایان، نه فقط لذت، که سلطه بر فهمی عمیق‌تر نصیبم شده.
برای من، کتاب‌خواندن تفنن نیست؛ نوعی اقتدار است. من بلدم چگونه بخوانم، چگونه بجوم، چگونه در ذهن خودم از نو خلق کنم.
کتاب‌خواندن مرا صبورتر نکرده، بلکه باهوش‌تر، گزیده‌گوتر و باکیفیت‌تر کرده. من از میان هزاران صفحه، آن چیزی را بیرون می‌کشم که دیگران حتی متوجهش نمی‌شوند. 
من کتابخوانم، از آن‌ها که می‌دانند زندگی را باید ورق زد، نه فقط زیست.

شاید فکر می‌کنید بیش از حد مغرورم، درجواب باید بگویم: بله همینطور است :)
              
https://t.me/Dreamssecretgarden

یادداشت‌ها

dream.m

dream.m

دیروز

        ما معمولاً عادت داریم داستان لیلی و مجنون را به‌عنوان یک منظومه‌ عاشقانه بخوانیم؛ روایت دلدادگی، دلتنگی، جدایی، و مرگ. اما اگر کمی دقیق‌تر، و با دید اجتماعی‌ به ماجرا نگاه کنیم، با داستانی بسیار پیچیده‌تر روبه‌رو می‌شویم. این فقط قصه‌ دو نفر نیست که عاشق هم می‌شوند و به هم نمی‌رسند؛ بلکه افشای یک نظام قدرت است، که چطور عشق را مهار، زن را از صحنه حذف و فردیت را انکار می‌کند.
در دنیای «لیلی و مجنون»، عشق نه یک احساس بی‌خطر، که نوعی شورش است. عشق، وقتی از کنترل قبیله خارج می‌شود، تبدیل می‌شود به چیزی خطرناک. چیزی که باید با طرد، تبعید، یا انگ زنی، خنثی‌اش کرد.

در این داستان، صرفِ عاشق شدن جرم است. نه چون کسی کار ناپسندی کرده، بلکه چون دل بستن، بدون اجازه‌ خانواده، بدون حساب و کتاب قبیله‌ای، یک نوع نافرمانی است. مجنون فقط چون شعر عاشقانه گفته، از مدرسه بیرون انداخته می‌شود. لیلی چون کنار مجنون دیده شده، در خانه حبس می‌شود. هیچ‌کس نمی‌پرسد احساس‌ این دو نوجوان چیست. فقط خودمختاری خطرناک آنهاست که مهم است.
در چنین جامعه‌ای، همه با هم هم‌دست‌اند برای سرکوب اختیار این دو نفر.
مدرسه، که عشق را انحراف از علم‌اندوزی می‌داند؛
خانواده، که بدن دختر را به‌عنوان سرمایه‌ ناموس و شرافت حفظ می‌کند؛
و درنهایت ازدواج، که ابزار سیاسی قبیله‌ست، نه راهی برای پیوند قلب‌ها.
در واقع، عشق در این فضا، یک مسئله‌ سیاسی و اجتماعی است و عاشق شدن بدون درنظر گرفتن این امر، تهدیدی علیه ساختار موجود بشمار می‌رود.

در این منظومه، قبیله فقط یک محیط زندگی نیست؛ دستگاه کنترل و سرکوب است. قدرتی است که با سنت، آبرو، و ترس از رسوایی، همه‌چیز را مدیریت می‌کند. آن‌چه از بیرون شبیه مخالفت با عشق به‌نظر می‌رسد، در واقع نوعی دفاع از توازن قدرت بین دو خاندان است.

عشق، باعث بی‌نظمی می‌شود؛
عشق، معادلات را به‌هم می‌زند؛
عشق، به قاعده‌ ازدواج‌های براساس سود و زیان پشت پا می‌زند.

برای همین است که لیلی و مجنون، حتی اگر هیچ کاری نکنند، حتی اگر پاک‌ترین عشق را داشته باشند، باز هم تهدیدند. چون آزادند.

ما به‌سادگی مجنون را «دیوانه» می‌نامیم. اما مگر در جامعه‌ای که عشق را جرم می‌داند، عقل سالم را می‌توان تعریف کرد؟ شاید مجنون، دیوانه نیست؛ فقط تنها کسی‌ست که به خودش دروغ نمی‌گوید.
جامعه از او می‌خواهد عاقل باشد: یعنی احساسش را سرکوب کند، ازدواجی منطقی بکند، و شعر نگوید. او اما این معامله را نمی‌پذیرد.
و وقتی نمی‌پذیرد، جامعه به او انگ می‌زند و او را «مجنون» می‌نامد. چون برای این دنیا، کسی که طبق قواعدش بازی نمی‌کند، باید بنوعی حذف شود.

«لیلی و مجنون» دقیقاً نشان می‌دهد که عشق، هرچقدر هم خصوصی شروع شود، اگر از حد تعیین‌شده‌اش بیرون برود، تبدیل به بحران عمومی می‌شود.
عشق تا وقتی در دل عشاق باقی بماند، قابل تحمل است. اما همین که بیرون بریزد، جامعه را متشنج می‌کند. .
در این منظومه، مجنون نه فقط یک عاشق شکست‌خورده، بلکه شاهدی‌ست از ناکامی جامعه در فهم آزادی.
و لیلی، نه زنی تسلیم، بلکه روایتی زنانه از مقاومت در سکوت است.
      

12

dream.m

dream.m

دیروز

        "روایت‌های کوچک از محرم، برای نسل‌ زدِ شهری"
در زان‌تشنگان ماجرا با نیت خوبی شروع می‌شود، بازخوانی تجربه‌های شخصی درباره‌ محرم، از دل زیست‌های متنوع، در قالب جستارهای کوتاه؛ ۲۴ روایت ناداستانی از مواجهه‌های فردی با عاشورا، از بوشهر گرفته تا بوسنی. اما همین‌که شروع  به خواندن می‌کنی، کم‌کم بوی بسته‌بندی فرهنگی، بوی سفارشی سازی و بوی برندسازی به مشامت می‌رسد.
مشکل «زان تشنگان» فقط این نیست که سطحی‌ست یا احساساتی. مسئله‌ اصلی این است که این کتاب تجربه‌ دینی را تبدیل می‌کند به کالایی فرهنگی برای مصرف مخاطبی خاص. چیزی که باید صیقل‌نخورده، بی‌قرار، و تا حدی چالش برانگیز باشد، یعنی رابطه‌ انسان با امر مقدس، در این کتاب «تلطیف» شده، «تزیین» شده و «قابل عرضه» شده.
شاید کتاب به نیت وصل کردن نسل جدید به محرم نوشته شده باشد، اما نتیجه‌اش چیزی‌ست شبیه 
محرم برای کسانی که دیگر اتصال ندارند، اما دلتنگش‌اند.
در این بسته‌بندی، محرم دیگر نه یک آیین و شور مذهبی است و نه یک بحران تاریخی؛ بلکه صرفاً یک حس نوستالژیک است.
و آیا این، کم‌ترین شکل مواجهه با عاشورا نیست؟
      

5

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.