بریده‌ای از کتاب 7 روایت خصوصی از زندگی سیدموسی صدر اثر حبیبه جعفریان

بریدۀ کتاب

صفحۀ 75

یک عادت یا خلق عجیبی داشت که از کنار هیچ‌کس همین‌طوری نمی‌گذشت. می‌خواست یک بچهٔ ده‌ساله باشد یا زنی خانه‌دار یا یک پیرمرد یا جوانی سربه‌هوا. برای هرکسی چیزی داشت که تعریف کند. قصه‌ای یا حرفی داشت که انگار فقط نگه داشته بود و حفظش کرده بود تا وقتی او را دید بهش بگوید. تک‌تک آدم‌ها برای او وجود داشتند و مهم بودند چون جهان را تک‌تک آدم‌ها می‌سازند. چون تک‌تک آدم‌ها می‌توانستند در جهان اثر بگذارند و چون بابا [امام موسی صدر] دنیا را و نقش خودش را در آن این‌طوری می‌دید. این‌طوری که آدم باید روی عالم اثری بگذارد.

یک عادت یا خلق عجیبی داشت که از کنار هیچ‌کس همین‌طوری نمی‌گذشت. می‌خواست یک بچهٔ ده‌ساله باشد یا زنی خانه‌دار یا یک پیرمرد یا جوانی سربه‌هوا. برای هرکسی چیزی داشت که تعریف کند. قصه‌ای یا حرفی داشت که انگار فقط نگه داشته بود و حفظش کرده بود تا وقتی او را دید بهش بگوید. تک‌تک آدم‌ها برای او وجود داشتند و مهم بودند چون جهان را تک‌تک آدم‌ها می‌سازند. چون تک‌تک آدم‌ها می‌توانستند در جهان اثر بگذارند و چون بابا [امام موسی صدر] دنیا را و نقش خودش را در آن این‌طوری می‌دید. این‌طوری که آدم باید روی عالم اثری بگذارد.

135

15

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.