سید صالح ادراکی

سید صالح ادراکی

@s.s.ed1357

11 دنبال شده

18 دنبال کننده

گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        روایت دلخواه پسری شبیه من
داستان از زبان محسن، رزمنده ای ایرانی که در قبرستان وادی السلام دفن است آغاز می‌شود.
رزمنده ای که ابوسمیر، پدری عراقی او را زخمی در گودالی پیدا کرده و چون به فرزندش که بالاجبار راهی جبهه شده است شباهت دارد او را با خود به خانه و نزد ام سمیر می‌برد. 
خانواده عراقی از ترس اینکه حزب بعث او را که فعلا سمیر است را پیدا نکنند و اعدام نشود، در یکی از دخمه های قبرستان وادی السلام مخفی می‌کنند.
راويان کتاب ارواح مدفون در بزرگترین قبرستان دنیا هستند که هر کدام روایتی را نقل می‌کنند. 

آنچه مخرج مشترک تمام روایت هاست، شخصیت امام خمینی ست که از زبان افراد مختلفی از کشور ایران، عراق و ترکیه، از راننده تاکسی در بورسای ترکیه گرفته 
تا شیخ مغروق که از ورامین راهی نجف شده است، نقل می‌شود. 
راوی گاهی اول شخص است و گاهی دوم شخص اما این پرش روایت نه تنها ملال آور نیست که به جذابیت داستان افزوده است.
نثر کتاب روان، جذاب، آموزنده و گاهی حماسی ست.
تسلط نویسنده بر ادبیات حوزوی، تاریخ معاصر ایران و عراق، آشنایی با ساختار سیاسی دو کشور و هم‌چنین احکام دینی و اسلامی، به کتاب جنبه ی آموزشی بخشیده است‌.
شاید بتوان گفت در کنار آثاری که در قالب رمان در مورد مرحوم امام خمینی نگارش یافته، امثال سه ديدار و سی مرغ سیمرغ، این کتاب از جهاتی برتری دارد.
خواندنش را تنها به دو گروه توصیه میکنم :
آنان که به تاریخ علاقه مند هستند
آنان که به تاریخ علاقه مند نیستند 
محسن شبیه سمیر و من شبیه محسن هستم.
شباهتمان در علاقه مان به سید است.
سیدی که می‌توان تاریخ معاصر را به قبل و بعد انقلابش تقسیم کرد.
سیدی که سیدی دیگر در وصفش فرمود :
این انقلاب بی نام خمینی در هیچ کجای دنیا شناخته شده نیست. 
      

3

        خانه ای مغایر با فرزند کمتر زندگی بهتر
خانه مغایرت رمانی طنز از محمد علی جعفری ست.
پیش از این از این‌ نویسنده کتاب های تاوان عاشقی، سربلند، عمار جلب، آرام جان، جاده یوتیوب و شغل شریف را خوانده بودم.
در بین این ها، بعد از سربلند که درمورد شهید حججی بود، این‌ خانه از نظر جذابیت برای من دوم بود.
داستان در مورد پسری به نام سعید است که هم تک فرزند است، هم دانشجو، هم بی هنر و هم عاشق سحر.
سحر، نامزد سعید، در خانواده ای شلوغ و سنتی رشد کرده است.
برادران و خواهران او عبارتند از : مرتضی، مجتبی و سمانه و سمیه که دوقلو هستند.
داستان از ماه عسل نیمه کاره سعید و سحر به شیراز آغاز می‌شود. پدر بستنی فروش سحر با موتور تصادف کرده و خانه نشین شده است. با خانه نشین شدن پدرخانم سعید، پیشنهاد اداره بستنی فروشی توسط سعید مطرح می‌شود.
سعیدی که دست و پا چلفتی ست و به محض دست زدن به هویج بدنش مور مور می‌شود.
مقایسه زندگی خانوادگی خانواده ی خلوت سعید با خانواده شلوغ سحر از نقاط قوت کتاب است.
سرزندگی، شادی، خنده، احترام، عشق و محبتی که در خانه سعید به ندرت يافت می‌شود در خانه سحر به وفور در دسترس همگان است.
در این بین خبر بارداری مادر سحر، سعید را متعجب می‌کند که......
داستان به حداقل یکبار خواندنش می‌ارزد.
نسخه ی صوتی کتاب با لهجه شیرین یزدی هم موجود است که لذت کتاب را دوچندان می‌کند. 
      

2

        در سال ١٩١۴ آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراتوری پیر اتریش_مجارستان به‌همراه همسرش به دست یه جوان بیست ساله ی ملی گرای صرب به قتل رسید.
امپراتوری اتریش_مجارستان به صربستان اولتیماتوم داد.
صربستان درخواست ها را رد کرد.
امپراتوری به صربستان اعلان جنگ کرد.
روسیه به طرفداری از صربستان و آلمان به هواخواهی اتریش وارد کارزار شدند.
آلمان به فرانسه متحد روسیه و بلژیک متحد انگلیس حمله کرد.
انگلیس به دفاع از بلژیک وارد جنگ شد و اینچنین جنگی چهار ساله بین دول اروپایی در گرفت.
جنگی که سرانجام به فروپاشی چهار امپراتوری اتریش_مجارستان، روسیه، آلمان و عثمانی منجر شد.
جنگی با حدود بیست میلیون قربانی نظامی و غیر نظامی.
آلمان در کاخ ورسای فرانسه، مجبور به ترک مخاصمه و قبول عهدنامه ی ورسای کرد. عهدنامه ای که ١٣ درصد خاک آلمان و تمامی مستعمراتش را تصاحب کرد.
آلمان مجبور به پرداخت ۴٢٣ میلیارد دلار به متفیقن شد.
برخی از مهمترین مفاد عهدنامه ورسای شامل :
تمامی کشتی‌های جنگی و تجاری آلمان به بریتانیا و فرانسه داده شود. 
آلمان با هزینه خود برای متفقین کشتی بسازد. 
آلمان باید از تمامی دارایی‌های خود در سایر کشورها چشم بپوشد. 
آلمان باید ۵۰۰۰ موتور قطار و ۱۵۰ هزار اتومبیل برای متفقین تولید کند. 
آلمان باید به مدت ۱۰ سال مقادیر زیادی زغال سنگ به فرانسه، ایتالیا و بلژیک بدهد. 
ناحیه زارلاند به مدت ۱۵ سال به فرانسه واگذار شود. 
آلمان می‌بایست نیروی زمینی خود را به یکصد هزار نفر بدون تانک، سلاح سنگین و خودروهای زرهی کاهش دهد. 
آلمان از حق داشتن زیردریایی و خدمت وظیفه و نیروی هوایی محروم و نیروی دریایی آن هم به ۶ فروند کشتی جنگی و تعدادی رزمناو و قایق اژدرافکن محدود می‌گردد 
به موجب این پیمان آلمان ۵۵ درصد از منابع سنگ آهن، ۴۵ درصد از منابع زغال‌سنگ، ۷۵ درصد از منابع روی و ۵۷ درصد از منابع سرب خود را از دست داد.
عهدنامه نامه ی ورسای ابرتورمی یک‌ میلیون درصدی را در آلمان منجر شد.
به قدری ارزش پول آلمان سقوط کرد که کارگران در طی روز چندین نوبت حقوق دریافت کرده و دستمزد خود را با گاری جابجا می‌کردند.
بی ارزش شدن پول ملی به جایی رسید که مردم اسکناس ها را در بخاری ریخته و به عنوان سوخت استفاده می‌کردند.
تحقیر در پیمان ورسای از یک‌طرف و قحطی و فقر و گرسنگی از طرف دیگر مقدمات به قدرت رسیدن فردی را فراهم آورد که دشمن مردم آلمان را دو چیز می‌دانست : مارکسیسم و یهودیت. 
ظهور هیتلر و تاسیس رایش سوم، آلمان را به روزهای پرشکوه گذشته رساند و به قدری قدرتمند شد که توانست جنگ جهانی دیگری به پا کند.
جنگ دوم جهانی که از ١٩٣٩ آغاز و تا سال ١٩۴۵ ادامه داشت.
جنگی با حدود ٧۵ میلیون کشته که خونبارترین جنگ تاریخ لقب گرفت.
پس از شکست آلمان و اتمام جنگ، باز قحطی و تورم گریبانگیر مردم آلمان شد.
کتاب به سال های بعد از جنگ جهانی دوم می‌پردازد.
نان سال های جوانی، اثری از نویسنده ی آلمانی، هاینریش بُل است که خود در سن بیست و دو سالگی به اجبار روانه جبهه جنگ شد.
کتاب در مورد فردی به نام والتر فندریچ است که در سن ١۶ سالگی به امید یافتن لقمه نانی از روستا راهی شهر شده و نهایتا به عنوان تعمیرکار لباسشویی مشغول به کار می‌شود.
داستان با رسیدن نامه ای از زادگاه والتر آغاز می‌شود.
در طول داستان والتر جوان دائما به گذشته سفر کرده و خاطرات کودکی، نوجوانی، گرسنگی و قحطی و نبود نان را با خود مرور می‌کند.
نان در این داستان، در ازای جوانی داده می‌شود.
گرسنگی، از مردم حیواناتی شیاد، بی اخلاق، بدبین، بددهن و طغیانگر می‌سازد که از ترس آن به مرگ پناه می‌برند.
رمان نان سال های جوانی یک رمان ضد جنگ است.
جنگی که دو سر آن باطل، تمامیت خواه، مستکبر و خونریز است.
بُل در این کتاب نه تنها به یکی پیامدهای جنگ اشاره می‌کند، بلکه به ملت خودش هم رحم نکرده و از مردم جنگ زده ی گرسنه، چهره ای کریه و مشمئز کننده ترسیم می‌کند. 
مردمی که برای لقمه نانی حاضرند دست به هر کاری بزنند.
توحش طرف پیروز جنگ ( که در واقع این‌ جنگ برای هر دوطرف شکست محسوب می‌شد) بعد از آتش بس نیز ادامه داشت.
از برهنه کردن زنان آلمانی و گریم کردن آنان به شکل هیتلر و سوار بر الاغ در شهر چرخاندن، تا تجاوز به زنان و دختران، کشتار بی رحمانه کودکان و سالمندان و تلف شدن صدها هزار اسیر جنگی پس از اتمام جنگ، تنها گوشه ای از بربریت متفقین است.
تلخ ترین طنز تاریخ آن است که اروپاییانی که خونبارترین جنگ ها را به راه انداخته اند، شنیع ترین جنایات تاریخ را مرتکب شده اند، به بی‌رحمانه ترین وسائل متوسل شده اند تا بتوانند خوی خون ریز و سفاک خود را ارضا کنند، امروزه مدعی حقوق بشر شده و نگران دموکراسی در کشورهای دیگر به خصوص غرب آسیا و ایران هستند. 
      

1

        روحانی نویسنده یا نویسنده ی روحانی، مسئله این است.
شاید نتوان در بین مردان و پسران کسی را پیدا کرد که لااقل یک بار در زندگی اش، با خودکار یا مداد یا چوب شوری ادای سیگار کشیدن در نیاورده باشد. 
و کسی به این عزیزان نگفته که :
گیریم سیگارت واقعی باشه.خب که چی؟ 
نویسنده محترم، حاج آقا بطحایی انگار از همین دسته است. جوری ادای برخی نویسندگان غیر متعهدی که به دین و مذهب و آیین مخاطب رحم نمی‌کنند در آورده که کاش کسی بپرسد خب که چی؟ 
حجت الاسلام سید احمد بطحایی در کتاب موضوعی را برای قصه گویی انتخاب کرده که برای عموم مردم گنگ، ناشناخته، موهوم و کمی ترسناک است.
احمد مردی ست که به جرم قتل همسر باردارش در انتظار قصاص است. در دانشگاه حقوق خوانده و با عکاسی برای مجلات روزگار خود را سپری می‌کند. 
داستان گره هایی دارد که نویسنده به خود زحمت باز کردن آن ها را نداده است. حتی سرنخ هایی هم به مخاطب نمی‌دهد که خود زحمت گره گشایی اش را بکشد.
مثلا اینکه مقتول از کجا میدانسته قاتل روزی او را به قتل می‌رساند؟
یا اینکه با وجود عقیم بودن قاتل، مریم چگونه باردار شد؟ آیا پای خیانت در میان است؟
شخصیت هایی در کنار احمد در بند اعدامی ها هستند که برخی از لحاظ شخصیت پردازی بسیار لاغر و نحیف اند مانند دانیال و برخی مانند حبیب با وجود فربه بودن، نه تنها باورپذیر نیستند که ابهاماتی حول آن ها تا انتهای داستان باقی میماند.
انتظار من از حجت الاسلام بطحایی کتابی بود که شبیه کتب غیر متعهد موجود در بازار نباشد.
اگر ندانید که نویسنده محترم روحانی ست، با توجه با اصل داستان و واژه هایی که انگار امضای چنین آثاری محسوب می‌شوند، بعید بود بتوانید به طلبه بودن نویسنده فکر کنید. 
نویسنده ی روحانی کسی ست که می‌نویسند و از قضا روحانی هم هست و شما باید فرم داستان را از نظر تکنیکی بررسی کنید و کاری با روحانی بودن نویسنده نداشته باشید. 
روحانی نویسنده کسی ست که لباس مقدسی به تن دارد و از بین راه های مختلف تبلیغ، نویسندگی را انتخاب کرده است و اینجاست که شأن طلبگی بر شأن نویسندگی غلبه دارد و باید بیشتر بر محتوا تکیه کرد. 
در هر حالت، نویسنده، مخاطب متوقع را از خودش ناامید می‌کند. 

      

8

        "بعضی از میوه ها را نمی شناخت، مثل شلیل و کیوی. یک روز که کیوی خریدم،  گفت: «چرا سیب زمینی گذاشتی روی سبد میوه ها.» شماره تلفن ها را همچنان پنج رقمی حفظ بود. به او می گفتم که شماره تلفن ها هفت رقمی شده. حسین، مثل یک کودک، درباره هر چه می دید سؤال می کرد و من مدام می بایست توضیح می دادم. بعضی کارهایش  ..." 

کتاب روزهای بی آینه در مورد سید الاسراء، شهید حسین لشکری ست که چند روز قبل از شروع جنگ تحمیلی به اسارت بعثی ها درآمد و این اسارت ١٨ سال به طول انجامید. 
کتاب از زبان مرحومه منیژه لشکری روایت می‌شود. 
صراحت و صداقت خانم لشکری دربیان خاطراتشان از نقاط قوت کتاب به شمار می‌آید. 
اوایل کتاب و با ماجرای انشاء مرحومه لشکری خندیدم، اواسط کتاب و با اسارت شهید لشکری نگران شدم و بعد از آزادی و خواندن پیامدهای اسارت دیدگانم تر شد. 
شاید کتاب در پی پاسخ به این پرسش است که اسیر واقعی شهید لشکری ست که اولین رزمنده ی اسیر شده و آخرین اسیر آزاد شده بود یا همسرش که ١٨ سال علی رغم اصرار اطرافیان مبنی بر فراموش کردن همسر و ازدواج مجدد، سرسختانه به پای کسی که نمی‌دانست زنده است یا نه ایستاد؟
بر خلاف تصورم که گمان میکردم بعد از آزادی شهید لشکری از بند اسارت و بازگشت به ایران، روزگار روی خوشش را به این شهید و همسرش نشان خواهد داد، هر چه به انتهای کتاب نزدیک شدم کامم تلخ تر گشت. 

'' آن شب، ساعت دو یا سه، سراسیمه و عرق کرده از خواب پرید. بدنش می لرزید و صورتش قرمز شده بود. نشست لب تخت. کنارش نشستم و گفتم: «چی شده حسین؟ چرا این حال هستی؟»گفت: «خواب بدی دیدم!»گفتم: «باز اسارت.»گفت: «آره. این دفعه سربازهای عراقی اومده بودن اینجا دنبالم، در خونه... هر چی می گفتم: ‘من خیلی وقته آزاد شدم ...
میگفتن نه اشتباه میکنی تو باید با ما برگردی به سلول شماره ۶۵"
در برابر عظمت شهید لشکری و همسرشان سر تعظیم فرود می‌آورم. 
      

4

        ‌'' مذهبی نیستم ولی ده بار به روح القدس و مریم مقدس قسم میخورم که اگه این ماهی رو بگیرم به زیارت بارگاه مریم مقدس برم. '' 

کتاب درمورد پیرمردی ماهیگیر است که بیش از هشتاد روز نتوانسته ماهی در خوری صید کند و هر بار با امید راهی دریا شده و دست خالی به ساحل بازگشته است. 

در آخرین تلاش، ماهی بزرگی به قلابش گیر می‌کند و این ماهی به قدری بزرگ است که قایق پیرمرد را به دنیال خود می‌کشد و از این جا شاهد تقلای پیرمرد برای شکار ماهی و تلاش ماهی برای فرار از چنگ پیرمرد هستیم.
جدالی که نهایتا پیرمرد پیروز می‌شود اما از ساحل بسیار فاصله گرفته است.
از یک جایی به بعد پیرمرد، ماهی را برادر خطاب می‌کند و گویی برایش سوگواری به راه می‌اندازد.
کتاب محل کارزار تلاش و امید با ترس و یأس است.
نویسنده به خوبی توانسته در این رمان نیمه بلند، ارزش تداوم و پشتکار را به تصویر بکشد.
سانتیاگو که ابتدا برای اثبات خودش راهی دریا شده بود، پس از صید ماهی به فکر فروش ماهی و عایدی حاصل از فروش آن می افتد. 
داستان به قدری هنرمندانه نگاشته شده که اگر مثل من نسخه الکترونیکی را با گوشی مطالعه کنید، همچنان که پیرمرد طناب را محکم نگه می‌دارد که مبادا ماهی فرار کند، شما هم گوشی را محکم میگیرید که مبادا ماهی از قاب گوشی بیرون بجهد.
همینگوی استادانه طعم تلخ شکست را در لابلای حس امید به آینده و تلاش مداوم پنهان کرده است.
پیرمرد و دریا کتابی ست که می‌توان به جای کتاب های زرد روانشناسی و توسعه فردی به دست گرفت و مطالعه کرد و مهمترین درس زندگی را آموخت.
امید و تلاش است که انسان را می‌سازد و انسان موفق، در اوج درماندگی، خستگی و تنهایی دست از تلاش بر نمی‌دارد.
اشاره های گاه و بیگاه به خدا و دعا نذر و مذهب و مریم مقدس نمکی ست که نویسنده به اندازه از آن استفاده کرده است. 
بعد از مطالعه کتاب شاید شما هم مثل پیرمرد با ماهی ها صحبت کنید، خواهر و برادر خطابش کنید و یا به این فکر کنید که کاش دستان زمخت صیاد این ماهی را در دست بگیرید. 
با وجود اینکه کتاب پس از انتشار جوایز پولیتزر و نوبل را برای نویسنده به ارمغان آورد، اگر یکی از دوستان همینگوی با دقت بیشتری کتاب را مطالعه میکرد شاید می‌توانست حدس بزند که همینگوی سرخورده شده و تصمیم دارد به زندگی اش خاتمه دهد.
اتفاقی که در سال ١٩۶١ رخ داد. 
پیرمرد و دریا رمانی ست که به بیش از یک بار خواندنش می‌ارزد. 

      

1

        کاترین : بیا موضوع جنگ رو کنار بذاریم.
فردریک :  خیلی سخته! چون دیگه کناری نمونده که جنگ رو اونجا بذاریم.  

وداع با اسلحه رمانی به سبک رئالیسم و در مورد جوانی آمریکایی به نام فردریک هنری ست که به صورت داوطلبانه به جبهه ایتالیا اعزام شده است. 
وی که مسئولیت آمبولانس های حمل مجروحین را به عهده دارد روزگار خوشی را سپری می‌کند. 
فردریک جوان در هنگامه‌ی نبرد دلباخته ی پرستاری اسکاتلندی به نام کاترین می‌شود. 

پس از فرار فردریک از ارتش ایتالیا، به‌همراه کاترین که از وی باردار است راهی سوئیس می‌شود. 

عنوان انگلیسی کتاب "A Farewell to arms " است. 
واژه‌ی "Arm" دو معنا دارد، یکی سلاح جنگی و دیگری آغوش. 
پس می‌توان گفت در این کتاب نویسنده به جنگ و عشق می‌پردازد. 
جنگی که هم او را به عشقش رساند و هم عشقش را از او ستاند. 
نویسنده که تجربه شرکت در جنگ جهانی اول را در کارنامه خود دارد، شخصیت های کاترین، خانم فرگوسن و کشیش را از واقعیت الهام گرفته است. 

همینگوی در این کتاب به سراغ سختی ها و آلام فیزیکی جنگ نرفته است. در این داستان از حملات بی وقفه دشمن، قتل عام، گرسنگی، ترس و وحشت آنچنان سخنی به میان نیامده است و یا لااقل جنگ در "وداع با اسلحه" به دهشتناکی نبرد در "در جبهه غرب خبری نیست" نیست.
نوع نگاه ارنست همینگوی به جنگ با نگاه اریش ماریا رمارک و هاینریش بل بسیار تفاوت دارد. 

وداع با اسلحه رمانی ضد جنگ است و به خوبی توانسته تصویر روشنی از زشتی و پیامدهای جنگ ارائه دهد. 
شاید ضد جنگ ترین دیالوگ کتاب این باشد:
گفتم: بهتر است دیگر درباره ی جنگ حرف نزنیم. اگر یک طرف دست از جنگ بکشد که جنگ تمام نمیشود. اگر ما عقب نشینی کنیم، تازه بدتر هم خواهد شد. 

پاسینی با لحنی جدی در پاسخ من گفت: بدتر از این که نخواهد شد. هیچ چیز بدتر از جنگ نیست. 

گفتم: شکست بدتر است. 

پاسینی اینبار با لحنی جدی تر گفت: من متوجه نمی شوم. مگر شکست چیست؟ آدم به خانه ی خود می رود. 

گفتم: دنبالت می آیند. خانه ات را می گیرند. 

پاسینی گفت: من که نمی توانم باور کنم. با همه که نمیتوانند اینکار را بکنند. بگذار هرکس از خانه خود دفاع کند! بگذار هرکس در خانه از خواهران خود مراقبت کند. 

پاسخ دادم: می آیند و دارت می زنند. تو را مجبور می کنند دوباره سرباز بشوی، اما اینبار نه در آمبولانس بلکه در توپخانه. 

او گفت: با همه که نمی توانند اینکار را بکنند. 

مانرا گفت: خارجی ها که نمی توانند کسی را مجبور کنند سرباز بشود. در این جنگ همه فرار می کنند. مثل چک ها. 

گفتم: گمان می کنم که معنای تسخیر شدن را نمی دانید. 

مطالعه کتاب صبر و حوصله می‌طلبد چرا که از اتفاقات هیجان انگیز خبری نیست و اگر تا انتهای کتاب صبور باشید، پایانی غیر قابل پیش بینی و تراژیک را خواهید داشت. پایانی که نویسنده از بین ۴٧ پایان بندی انتخاب کرده است. 
      

1

        رمان مادر، یکی از بهترین های ادبیات روسیه ست.
رمان در مورد زنی به نام پلاگی است که در کتاب بارها او را مادر خطاب می‌کنند. پلاگی، شوهری دائم الخمر، بی منطق و بی احساسی دارد که به کوچکترین بهانه ای او را به باد کتک می‌گیرد.
پس از مرگ شوهر، پلاگی و پسرش پاول محور داستان قرار می‌گیرند.
کتاب در مورد رنج بی پایان کارگران روسیه تزاری است.
اشاره به ظلم و ستم تزار و کارگزارن او، آنهم در سال ١٩٠۶، به واقع خود مقدمه ای بر انقلاب سال ١٩١٧ بود.
ماکسیم گورکی که ١۵ سال در سراسر امپراتوری روسیه سفر کرده و خود نیز مدتی طعم فقر و فلاکت و کارگری را چشیده، به خوبی توانسته از درد و رنج این طبقه بگوید.
آنچه در این کتاب به آن اشاره شده، نقش بی بدیل و حساس زنان در انقلاب است کما اینکه قهرمان داستان هم یک زن است که پا به پای مردان در راه آزادی وطن از ستم و استبداد از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند.
گورکی این کتاب را به سفارش لنین نوشته  و الحق که از پس نگارش کتابی که مردم را به جوش و خروش انقلابی وادار کند برآمده است.
با مطالعه این کتاب به‌خوبی می‌توان دریافت که حلقه مفقوده فلسفه و فلاسفه و انقلاب و مردم، ادبیات است.
گورکی اندیشه های سوسیالیستی کارل مارکس را در قالب رمان مادر به جامعه ی استبداد زده ی روسیه ی تزاری عرضه می‌کند و بیراه نیست اگر بگوییم یکی از پایه های موفقیت انقلاب اکتبر روسیه، همین رمان است. 
      

2

        بزرگی گتسبی بزرگ به چیست؟ 
گتسبی بزرگ، اثر اسکات فیتزجرالد در سال ١٩٢۵ منتشر شد. 
داستان در موردی شخصی به نام نیک کاروی است که به نیویورک نقل مکان کرده و با شخص ثروتمندی به نام گتسبی همسایه می‌شود. 
در ابتدا نیک، مجذوب مهمانی های مجلل و شخصیت گتسبی می‌شود و رفته رفته به گذشته ی او پی می‌برد. 
دیزی، عموزاده ی نیک ، معشوقه ی سابق گتسبی است که بعد از گذشت سال ها، هنوز عشق او را در دل دارد. 
نیک مقدمات دیدار این دو را فراهم می‌کند و از این جا داستان رنگ و بوی دیگری به خود می‌گیرد. 

گتسبی بزرگ را یکی از شاهکارهای قرن بیستم معرفی کرده اند اما این اثر چه دارد که لایق دریافت شاهکار شده است؟ 

١.  خط بطلان بر رؤیایی آمریکایی  
بعد از جنگ اول جهانی که اقتصاد دنیا وارد رکود شد، آمریکا شاهد شکوفایی اقتصادی بود . 
با شکوفایی اقتصاد آمریکا، پدیده ای موسوم به رؤیای آمریکایی متولد شد، رؤیایی که پس از حدود يک قرن به حیات خود ادامه می دهد. 
رؤیایی آمریکایی ملت های اروپایی را که هنوز از پس جبران ویرانی های جنگ اول جهانی فارغ نشده بودند را مسحور کرد. 
اروپاییان فقیر و جنگ زده با حسرت نظارگر آمریکای ثروتمند بودند. 
در این بین اسکات فیتزجرالد با نوشتن این‌ کتاب‌ خط بطلانی بر رؤیایی آمریکایی کشید. 
وی بر پوشالی بودن، اغراق، دروغ و ناکارآمدی رؤیای آمریکایی تاکید کرد. 
٢. نشان دادن ذات سرمایه داری 
نویسنده به خوبی توانسته ماهیت غیر انسانی و خودکامه ی نظام سرمایه داری و سرمایه داران را به تصویر بکشد. 
حیف و میل ثروت، استفاده ابزاری از طبقه فرودست جامعه، فساد و فحشا و خیانت و بی بند و باری از جمله صفات طبقه سرمایه دار است که نویسنده به آن ها اشاره کرده است. 

٣. پیامد دل سپردن به سرمایه داری 
طبق اصول و قواعد رویایی آمریکایی، هر فرد آزاد زاده شده و هیچ کس نمی‌تواند در راه رسیدن به خواسته های او خللی ایجاد کند. 
آزادی موهبتی خدادادی ست که باید در راه رسیدن به آمال و امیال حیوانی خرج شود. 
و گتسبی نمونه موفق چنین دیدگاهی ست. 
گتسبی، روستا زاده ی فقیری ست که پس از شرکت در جنگ، با قاچاق و خرید و فروش غیر قانونی ثروت هنگفتی را جمع آوری می‌کند. 
ثروت نامشروعی که نویسنده نه تنها آن را تقبیح می‌کند که بی‌فایده به حال صاحبش می‌داند. 

گتسبی بزرگ، شاید بزرگترين قربانی نظام سرمایه داری و رؤیای آمریکایی نباشد، اما به خوبی توانسته مشت غرب را باز کند.
آنجا که حتی با قربانی کردن ارزش های اخلاقی و هنجارهای فرهنگی و اجتماعی، آورده ای جز یأس و سرخوردگی برای بشر نداشته است. 
      

1

        نوری ابراهیم، زنبودار موفقی در حلبِ قبل از جنگ داخلی سوریه است که به همراه همسرش افرا و تنها فرزندش سامی ایام آرام و شادی را می‌گذراند. 
افرا نقاش هنرمندی ست که به نقاشی علاقه زیادی دارد. 
نوری با شروع جنگ و نابودی زنبورها و کشته شدن سامی و کور شدن افرا (که همان ابتدای کتاب بیان می‌شود) از ترس داعش ، تمام آنچه می‌تواند با خود ببرد را برمی‌دارد و راهی جنگل اروپا می‌شود.
هدف، انگلستان است و در مسیر اتفاقات تلخ و شیرین بسیاری را تجربه می‌کنند.
ترس از سر و کله زدن با قاچاقچیان و نگرانی از سفرهای دریایی در دریای مواج و بیم قتل و غارت به خوبی از زبان یک آواره روایت شده است. 
آشنا شدن نوری با کودکی به نام محمد در طول مسیر که اتفاقا هم سن و سال سامی ست،  لذت شیرین پدری را در کام خواننده می‌ریزد. 
نوری در تلاش است برای محمد پدری کند.
برایش قصه می‌گوید، شکلات می‌خرد، در آغوشش می‌گیرد و به حرفهای کودکانه اش گوش می‌دهد.
قربانیان جنگ، همیشه کشته شدگان و مجروحین نیستند.
کسانی که جلای وطن کرده و بالاجبار راهی سرزمینی دیگر، با زبان و فرهنگ و دین و مذهب متفاوت، می‌شوند هم قربانیان جنگ هستند که چه بسا، درد اینان از کسانی که می‌مانند و یا کشته می‌شوند اگر بیشتر نباشد کمتر نیست و این موضوعی ست که نویسنده بر آن تکیه دارد. 
با همه این ها اما معلوم نیست نویسنده با چه‌ نیت و غرضی، جوان اهل افغانستان را که به انجام عمل شنیعی متهم است را به دست هموطنان خودش به قتل می‌رساند. احتمالا نویسنده متأثر از نویسنده افغانی الاصل ساکن آمریکا، خالد حسینی بوده است.
تمسخر احکام اسلامی، وقتی افرا موهایش را رنگ کرده و بدون حجاب در جامعه حاضر می‌شود هم از نقاط منفی کتاب است.
به خصوص وقتی از شوهرش می‌پرسد ایرادی ندارد بدون حجاب باشد ؟ و نوری در جواب می‌گوید چون موهایش را رنگ کرده ایرادی ندارد.
نویسنده به قربانیان جنگ و پدیده مهاجرت پرداخته اما به جنگ افروزان اصلی یعنی آمریکا و اروپا اشاره ای نکرده است.
مگر می‌توان از جنگ و قتل و تجاوز و دربدری و آوارگی نوشت و به آمریکا اشاره ای نکرد؟
آمریکایی که به گفته ای مقامات عالی رتبه اش، داعش را خودشان ساخته و به جان مردم منطقه انداخته اند. 
خانم نویسنده که خود دورگه ای یونانی _قبرسی است و از پدر و مادری مهاجر در لندن متولد شده، تلاش کرده گوشه ای از مصائب آوارگان را به تصویر بکشد و تا حدی هم موفق بوده است. 
ذکر مصیبت آوارگی یک زوج مسلمان سوری از زبان یکی اروپایی جنگ ندیده، کمدی تلخی ست که تلخی اش تا مدت ها در کام خواننده باقی میماند. 
زنبوردار حلب، بیش از آنکه از پشت پرده جنگ و مهاجرت و آوارگی بگوید، سعی در تطهیر اروپاییان دارد. 
اروپاییانی که از سر انسان دوستی و لطف پذیرای مهاجران سوری و افغانی و آفریقایی می‌شوند و مانند فرشته های نجات به یاری آوارگان بیچاره می‌آیند. 
و در این مسیر، هر جا دزدی و طمع و تجاوز باشد ،قطعا پای یک مسلمان در میان است. 

      

4

        مومو، عشق و دیگر هیچ
برخی شخصیت های داستانی، گاهی، برایت چنان جان می‌گیرند که وارد زندگی ات می‌شوند. 
در نوجوانی با ارمیا آشنا شدم. دوستی دو نفره مان پس از مدتی سه نفر شد و هولدن کالفیلد هم به جمع مان ملحق شد. 
با اسماعیل و مجید و شازده کوچولو هم بعدها طرح رفاقت ریختم. 
مدت ها از دوستی مان می‌گذشت که سرکله یک دختر بچه در زندگی ام پیدا شد، مومو. 
دخترکی که نه می‌دانست چند ساله است و نه خانواده اش کجا هستند. 
با کتی مردانه و رنگ و رو رفته که یکی مثل آن را از سال ها پیش داشتم. 
تا به آن زمان، جمع مان مردانه و بالای هجده سال بود. 
ولی مومو، قواعد را بهم ریخت و طوری در دلمان جا باز کرد که از خودمان پرسیدیم چطور تا به حال بدون مومو زندگی می‌کردیم. 
مومو، دخترکی که شنونده خوبی ست، راهکارهای ساده اما کاربردی می‌دهد، بسیار دلسوز و مهربان است. ارزش خوبی و مهر و محبت را می‌داند و در تلاش است کاری کند که دنیا، جای بهتری برای زیستن باشد. 
او در تلاش است با کسانی که در ظاهر خیرخواه مردم هستند اما دشمنی شان را زیر کت خاکستری و دود سیگارشان پنهان کرده اند مبارزه کند و در این راه پرخطر تنهاست. 
مومو، داستانی فلسفی دارد. از آن ها که نمی‌توانی یک نفس بخوانی و کنار بگذاری اش. 
مومو، مخدری ست که هوس میکنی هر از گاهی بخوانی اش. 
      

4

        کتاب در مورد سکنه ی یک ساختمان است که جز چهار نفرشان، مابقی مهاجرانی از ایران، پرو، بنگلادش، مصر و هلند هستند. 
سگ یکی از ایتالیایی های گم شده است. فردی در آسانسور به قتل رسیده و آمادئو، تنها شخصیتی که مورد قبول تمام آدمهای آن ساختمان نیز ناپدید شده است. 
کتاب به نژادپرستی می‌پردازد و نویسنده به خوبی به زشتی های این صفت اشاره می‌کند. 
ایتالیایی هایی که نه تنها نسبت به مهاجران نژادپرست هستند که در برابر هموطنان خودشان نیز ناسیونالیسم هستند. 
زن دربان و زنی که سگش گم شد مهاجران را تحقیر می‌کنند. 
استاد دانشگاه به میلانی بودنش افتخار و جنوبی ها و به خصوص رمی ها را کوچک میپندارد. 
در این بین آمادئو برای همه حتی نژادپرست ها قابل احترام است. شخصی که به تاریخ، زبان و ادبیات، فرهنگ و جغرافیای ایتالیا و به خصوص رم، بیش از هر ایتالیایی تسلط دارد. 
اما پس از مفقود شدن آمادئو زمزمه هایی از مهاجر بودنش بر سر زبان ها می افتد که انتهای کتاب پرده از راز او برداشته می‌شود. 
روايت کتاب جالب است. 
در یک فصل یکی از ساکنان در مورد آمادئو صحبت می‌کند . فصل بعدی به یادداشت های آمادئو در مورد شخص قبلی می‌رسیم که همین شیوه نگارش به جذابیت کتاب افزوده است . 
اولین راوی، پرویز، مهاجر ایرانی الاصل است که از شیراز راهی رم شده و تنها کسی که او را درک می‌کند آمادئو است. 
زن دربان پرویز را آلبانیایی خطاب می‌کند و دائما از او می‌پرسد سگ و گربه می‌خورد؟ 
زنی که سگش گم شد پرویز را کولی خطاب می‌کند و قصد داشت به خاطر اینکه پرویز گفته بود در کشور ما سگ ها را بیرون از خانه آن هم برای نگهبانی نگه می‌دارند شکایت کند که به خاطر آمادئو منصرف شد. 
همین زن به اقبال که اهل بنگلادش است و تعاونی دارد می‌گوید پاکستانی نفرت انگیز که قاچاقچی مواد مخدر است. 
دختر اهل پرو را فیلیپینی نامتمدن می‌نامد. 
استاد دانشگاه که اهل شمال ایتالیا و شهر میلان است زنی که سگش را گم کرد جنوبی احمقِ عضو مافیا خطاب می‌کند و میپندارد مانند تمام جنوبی ها از خرابه هایی نظیر کلیسا و آثار و ابنیه قدیمی کسب درآمد می‌کنند. 
او، زن دربان را مانند تمام رمی ها علاف و بیکار و سخن چین توصیف می‌کند که البته بارها بر اینکه نژادپرست نیست تاکید دارد. 
برای او، استفاده از آسانسور نشانه و مرز تمدن و بربریت است. 
نویسنده الجزایری تبار، سرخورده از وطن و سنت و دین و مذهب راهی ایتالیای نژادپرست شده که آنجا هم نمی‌تواند آنچه مقصودش است را بیاید. 
جز صفحاتی از کتاب که اشاره های جنسی نامناسب دارد و اگر مترجم به خودش زحمت میداد و آن را حذف می‌کرد ( با حذف آن هیچ خللی به اصل داستان وارد نمیشد) کتاب دلنشين و خواندنی از آب در آمده است. 
شروع شدن کتاب با سخنان پرویز و صحبت از حافظ و سعدی و خیام و ایران و ایرانی، یکی از دلچسب ترین شروع هاست. 
به یکبار خواندنش می ارزد. 
      

1

فعالیت‌ها

در کمین گل سرخ

0