معرفی کتاب کافکا در ساحل اثر هاروکی موراکامی مترجم گیتا گرکانی

کافکا در ساحل

کافکا در ساحل

هاروکی موراکامی و 1 نفر دیگر
3.9
266 نفر |
73 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

46

خوانده‌ام

530

خواهم خواند

299

ناشر
نگاه
شابک
9789643518325
تعداد صفحات
668
تاریخ انتشار
1399/2/2

توضیحات

        
این رمان داستان دو شخصیت متفاوت است که در موازات هم حرکت می کنند؛کافکا که پسری 15 ساله استو به علت یک پیشگویی عجیب از خانه فرار می کند و آقای ناکاتا پیر مرد آرام و مهرلان و عجیبی که به علت اتفاقی شگفت انگیز در بچه گی دچار نوعی عقب ماندگی ذهنی شده است. اما حاصل این حادثه به دست آوردن توانایی صحبت با گربه هاست!بخشی از داستان به کافکا و زندگی او می پردازد و بخش دیگر به آقای ناکاتا. رمان در عین دو پارگی دارای وحدت مضمون است و تمام حوادث حتی کوچکترین و جزئی ترین آن ها به هم مرتبط هستند. شاید چیزی که آثار موراکامی و به ویژه این رمان را جذاب می کند استفاده نویسنده از فرهنگ بومی ژاپنی است. با خواندن این رمان در عین لذت بردن از پیشرفت داستان با عقاید و رسومی آشنا می شوید که مختص مردم ژاپن است و در درون آن ها نهادینه شده است.هاروکی موراکامی، زاده 1949 در کیوتو است. او به کارهای مختلفی پرداخته. از جمله مدت ها به کار فروش اغذیه مشغول بوده است. نوشتن را از سی و سه سالگی آغاز کرده و آثارش به بیشتر زبان های زنده دنیا ترجمه شده. موراکامی در ایران نیز بسیار مورد توجه بوده و ترجمه های مختلفی از آثارش منتشر شده است. "کافکا در ساحل" یکی از مهمترین آثار این نویسنده است و به باور بسیاری از نقادان، شاهکار او به حساب می آید. این ترجمه پیش از این توسط انتشارات کاروان منتشر شده است.

      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کافکا در ساحل

نمایش همه

لیست‌های مرتبط به کافکا در ساحل

Daydreamer

Daydreamer

1403/6/21

کتابخانه نیمه شبسم هستم، بفرماییدبه امید دل بستم

ترکیب برنده:رئال+فانتزی= رئالیسم جادویی!

24 کتاب

ژانر رئالیسم جادویی یکی از محبوب ترین ژانر در بین سایر انواع ژانر رئاله که طرفدارای زیادی داره.توی این ژانر یک اتفاق جادویی و غیرممکن در دنیای واقعی رخ میده که نویسنده با استفاده از این اتفاق تلاش میکنه مسائل رئال و درام رو شرح بده.بعضی از افراد وقتی با کتاب های ژانر رئالیسم جادویی مواجه میشن فکر میکنن قراره داستان با تبیین و علت آوری برای اون اتفاق جادویی پیش بره درحالی که این مطلب هدف اصلی نویسنده نیست و درصورت دلخواه نویسنده به همچین کاری روی میاره و درواقع نویسنده با استفاده از این اتفاق،مسئله اصلی رو برای مخاطب ملموس تر و واضح تر میکنه.ژانر رئالیسم فانتزی برای کسانی که خیلی با ژانر رئال رابطه خوبی ندارن یا قصد شروع کتاب خوانی از این ژانر رو دارن بسیار توصیه میشه.چون معمولا ژانر رئالیسم جادویی به مباحث سنگین رئال نمیپردازن و ترجیجا مباحث ملموس تر و روزمره تری رو انتخاب میکنن و قلم نویسنده توی این ژانر راحت و روانه و خواننده تازه کار راحت تر ارتباط برقرار میکنه و به علت وجود جادو و فانتزی کم توی کتاب باعث تمایز این ژانر با روند آروم و یکنواخت کتاب های رئال میشه.

32

یادداشت‌ها

          عجیبه که تا الان درمورد این کتاب یادداشت نگذاشته‌ام! جدی از خودم ناامید شدم :)
بگذریم. هاروکی موراکامی، نویسنده ژاپنی که بنظر نوبل ادبیات بی‌اندازه حقش است؛ کارش خیلی خواندن دارد. مخصوصن این اثر.
اثری به حدی پیچیده که چندی بعد از انتشار آن، نویسنده یک سایت رو فقط برای پاسخ به سوالات مخاطبان درمورد داستان بوجود آورد. اون سایت و سوال و جواب ها هنوز هم موجوده. البته نه برای ما!
شما در خوانش اول، یقینن داستان را کامل متوجه نخواهید شد و بعد از خواندن کتاب، فقط به ابهاماتتان اضافه می‌شود. در بار دوم کمی گره ها نرم تر میشوند و دفعات بعد می‌شود گفت: کم کم بهش نزدیک شدید!
ترجمه آقای غبرایی که ظاهرن به شکل تخصصی موراکامی را ترجمه میکند، واقعن خوب است. هیچ نمی‌شود گفت. مقدمه ای هم ضمیمه است بر کتاب که بخوانیدش. 
داستان را اسپویل نمیکنم. اما همین قدر بدانید که ساختار، ساختار سه پرده ای عمومی پیرنگ داستان نیست. مشابه « مرشد و مارگاریتا » ست تا حدودی. دو روایت موازی که در هنرمندانه ترین شکل ممکن به هم پیوند می‌خورند...
شخصیت پردازی، توصیفات، فضاسازی ها، دیالوگ های محشر، چی بگم دیگه؟ بخوانیدش که از دست نرود...
        

30

          بهتر است صحبت از رمان " کافکا در کرانه" اثر نویسنده ژاپنی، هاروکی موراکامی را با بخشی از همین کتاب آغاز کرد:
"مردم به دنیا می‌آیند که زندگی کنند ، درست؟ اما من هرچه بیشتر زندگی کردم ، بیشتر آنچه را که در درونم بود ازدست دادم و کارم به آنجا رسید که خالی شدم. شرط میبندم هرچه بیشتر زندگی کنم ، خالی تر و بی ارزش تر میشوم . خالی بودن مثل خانه ای‌ست که کسی تویش نیست ، مثل خانه ی درباز که کسی تویش زندگی نکرده ، هرکس هروقت که بخواهد میتواند واردش شود . همین بیش از همه مرا میترساند."
همانطور که از این بخص کتاب مشخص است، این رمان نیز مانند سایر اثار این نویسنده، درباره‌ی انسان‌هایی است که به دنبال خود می‌گردند. انسان‌هایی آشفته و بیگانه از خود، که در پیچ و خم داستانی که موراکامی می‌سازد به دنبال یافتن حقیقتی درباره‌ی وجود خود هستند تا از این طریق ظرف خالی درون خود را ، این حفره عمیقی که در وجودشان ایجاد شده را پر کنند.
موراکامی ، از آن نویسنده‌هایی‌است که نمیتوانید در داستانهایش غرق نشوید. داستان "کافکا در کرانه" به طرز عجیبی خواننده را با خود همراه میکند ، این مسئله نیز به دلیل مهارت بالای نویسندگی هاروکی موراکامی است. مهارت موراکامی در به تصویر کشیدن فضاها و اتفاق ها خارق‌العاده است ، اگر بشود اسمش را بگذاریم کتاب سه بعدی،  نام برازنده‌ای برای داستان‌های اوست. زیرا همه چیز جلوی چشم شما و به شکلی واضح و مستقیم اتفاق می‌افتد ....
دنیای کافکا در کرانه ‌، دنیای سورئال عجیبی است ، داستان کافکا ، پسری ۱۵ ساله که پدرش اورا نفرین کرده : "روزی مرا خواهی کشت و با مادر و خواهرت همبستر خواهی شد." کافکا ، مدرسه را رها کرده و از خانه فرار میکند. او سفری در درون خود  آغاز می‌کند تا بتواند پوست کلفت ترین ۱۵ ساله ی دنیا شود. اینکه  او در نهایت میتواند جلوی نفرین پدرش را بگیرد یا نه ، چیزی است که باید خواند و دید. داستان ناکاتا ، پیرمردی که بر اثر سانحه ای در کودکی نیمی از سایه اش را از دست داده و با نیم کمرنگی از ان زندگی میکند و میتواند با گربه ها صحبت کند. داستان این پیرمرد نیز، موازی با داستان کافکا جلو می‌رود تا در نقطه‌ای از کتاب این دو به یکدیگر می‌رسند.
این کتاب ، شبیه بازی مارپیچ یا هزارتوست (مِیز) ، که کافکا و ناکاتا از دوسر متفاوت وارد آن میشوند و در نهایت در نقطه ای به هم میرسند که نقطه ی پایان و حل معماست.

        

9

شراره

شراره

1402/4/4

          هم زمان در دو مکان اتفاقاتی رخ میده که شما خوانندش هستید...داستان هم جذابه و هم غیر قابل پیشبینی...هر دو شخصیت اصلی به دنبال شناخت خویش هستن...داستان پر بود از گفتوگوهای جالب و موسیقی ،و من هر موسیقی را حین خوندن کتاب سرچ میکردم و گوش میدادم و این برام لذت بخش بود و جالب...گویی منم بخشی از اون قصه‌ام...احساسم به این داستان دوگانس هم دوستش داشتم و هم یه جاهایی پر از تکرار میشد...
اگر از مرشد و مارگاریتا خوشتون اومده باشه احتمالا از این کتاب هم خوشتون میاد...
بخشی از کتاب منو یاد مستند تجربه های بازگشت از مرگ می انداخت یعنی اصلا به نظرم غیر ممکن نبود...و اون شخصیت های انتزاعی توی کتاب هم منو یاد بخشی از اون مستند انداخت که یکی از تجربه گرها میگه فرشته ها یا شخصیت هایی که میبینیم در اون دنیا برای اینکه ما درک بهتری ازشون داشته باشیم فرم و شکل پیدا میکنند که تو انیمیشن روح هم به این موضوع اشاره میشه... 

چند جمله کوتا از کتاب: 

از این و آن پرسیدن اولش آدم را دستپاچه میکند  اما هیچ دستپاچگی یک عمر طول نمیکشد 

اوضاع هیچ موقع مطابق میل تو پیش نمی رود اما همین زندگی را جالب میکند و به آن معنا میدهد...اگر( یک تیم بیس بال ) در هر مسابقه  برنده شود دیگر  کی رقبت به تماشای بیسبال دارد.

آنچه در درون توست برون افکنی آن چیز هایی است که در بیرون است

دیگر نمیخواهم بازیچه اشیای بیرون از خودم شوم و چیزهایی که در اختیارم نیست مرا سر در گم کند.
        

23