شبکه اجتماعی کتاب‌دوستان

بهخوان فضایی برای کتابخوان‌هاست تا همدیگر را پیدا کنند و دربارۀ کتاب‌ها حرف بزنند.

بهخوان
یادداشت‌های پیشنهادی
سروش علی‌نژاد

سروش علی‌نژاد

16 ساعت پیش

        کتاب «تابوت‌های دست‌ساز» اثر ترومن کاپوتی، یک داستان کوتاه در ژانر «غیرداستانی واقعی» (True-Crime) است که اولین بار در سال ۱۹۷۹ در مجله «اینترویو» و سپس در مجموعه داستان «موسیقی برای آفتاب‌پرست‌ها» در سال ۱۹۸۰ منتشر شد. این اثر، نمونه‌ای‌ست درخشان از سبک منحصربه‌فرد کاپوتی در ترکیب گزارشگری دقیق ژورنالیستی با روایتگری قدرتمند ادبی، که پیش‌تر آن را در شاهکارش «در کمال خونسردی» به اوج رسانده بود.

خلاصه‌ی داستان
داستان با ورود یک کارآگاه فدرال به نام جیک روایت می‌شود، که برای تحقیق درباره چندین جنایت متفاوت به شهری در غرب آمریکا فرستاده شده. روند این قتل‌ها مشابه و نامفهوم است: قربانیان یک جعبه پستی با تابوت کوچک و عکس خود دریافت می‌کنند. بعدها، هر کدام با روش‌هایی عجیب و هولناک مثل گزش توسط مارهای سمی یا آتش‌سوزی مرگبار به قتل می‌رسند .

کاپوتی، در جایگاه یک گزارشگر و شخصیت فرعی کتاب، خود را وارد ماجرا می‌کند تا با جزئیات بیشتری از مظنونان، انگیزه‌ها و شواهد پنهان آشنا شود. پایان اثر، پر از فضای تعلیق است و خواننده را به پرسش‌هایی درباره حقیقت، عدالت دعوت می‌کند.

سبک روایت و موقعیت تاریخی
کاپونی در این اثر نیز همان روش خاص خود را ادامه می‌دهد: ترکیبی از سبک روزنامه‌نگاری نو و درام‌نویسی. او روایت را به‌صورت زنده، با دیالوگ‌هایی سینمایی و صحنه‌پردازی چشم‌نواز ارائه می‌دهد. لحظات کلیدی داستان به زیر پوست شخصیت‌ها نفوذ می‌کند؛ مثل مکالمه‌های شبانه میان کاپوتی و جیک در اتاق متل، یا بازسازی یادداشت‌های شواهد و صداهای محیطی.

تم‌ها و لایه‌های پنهان
یکی از مضامین کلیدی کتاب تابوت‌های دست‌ساز، هراس از ناشناخته است؛ تابوت‌های کوچک و مرموزی که حاوی پرتره‌ی قربانی‌اند، نمادی از تهدید پنهان و نفوذ قاتل به حریم خصوصی افراد هستند. این تصویر، احساس ناامنی و اضطراب را به‌خوبی در ذهن خواننده زنده می‌کند.

در کنار آن، مسئله‌ عدالت در داستان با پیچیدگی‌های خاصی همراه است. قتل‌ها به شکلی مرموز و خارج از چارچوب‌های متعارف رخ می‌دهند و ناتوانی نظام قضایی در مواجهه با آن‌ها، مخاطب را به تأمل درباره‌ی معنای واقعی عدالت وا‌می‌دارد.

همچنین، روایت کتاب مابین واقعیت و خیال حرکت می‌کند. کاپوتی مدعی است داستان بر اساس پرونده‌ای واقعی نوشته شده، اما بررسی‌ها نشان می‌دهند بخش‌هایی از آن ساختگی است. همین مرز نامشخص، به اثر حالتی رازآلود و دوپهلو بخشیده که از ویژگی‌های شاخص آن به‌شمار می‌آید.

بازتاب منتقدان و تجربه خوانندگان
در جامعه‌ی ادبیات انگلیسی، Hand‑Carved Coffins نقد مثبتی دریافت کرده است. کاربران Goodreads این اثر را جذاب و شیوا خوانده‌اند؛ «کاپوتی تسلط کامل بر نثر و تعلیق دارد» منتقدان، ضمن تحسین جاذبه‌ی درام، نسبت به مرزهای حقیقت در روایت تردید کرده‌اند.

فیلم‌نامه‌ی احتمالی نیز توسط هال اشبی پیشنهاد شد و حتی جک نیکلسون برای کار در آن در نظر گرفته شدند؛ اما پروژه هرگز کلید نخورده است .

چرا این کتاب ارزش خواندن دارد؟
کتاب «تابوت‌های دست‌ساز» از آن دسته آثاری‌ست که نه‌فقط به‌خاطر محتوای رازآلود و جنایی‌اش، بلکه به دلیل فرم روایت و فضای منحصربه‌فردش، تجربه‌ای متفاوت و به‌یادماندنی برای خواننده رقم می‌زند. ترومن کاپوتی با بهره‌گیری از زبان روایی موجز و فضاسازی‌های سینمایی، موفق شده در حجمی نسبتاً کوتاه، داستانی پرتنش و چندلایه بیافریند که خواننده را به‌سادگی رها نمی‌کند.

جمع‌بندی
اگر عاشق کتاب‌های جنایی یا علاقه‌مند به روایت‌های کوتاه اما پرتعلیق، یا دنبال تجربه‌ جدیدی در کاپوتی هستید، «تابوت‌های دست‌ساز» انتخابی بی‌نظیر است. خواندن این کتاب کوتاه اما تأثیرگذار، تجربه‌ای فراموش‌نشدنی‌ست، مثالی برجسته از چگونگی تلفیق حقیقت با هنر قصه‌گویی.
      

12

زهرا برکوک رزم

زهرا برکوک رزم

18 ساعت پیش

        چیزی که برام سخت بود، این نبود که پایان داستان چیشد، بلکه این بود که نمی‌دونستم حق با کیه؟ — راوی یا ناستنکا؟ شاید هم اصلاً لازم نیست دنبال «حق» باشیم. در دنیای واقعی هم، ما داورِ احساسات نیستیم.
اما چیزی که برام روشن شد، این بود که حتی اگر عشق کوتاه باشه، بودن با کسی که دوستش داریم، ارزش زیستن داره — هرچند برای چند شب، هرچند بی‌سرانجام....

این کتاب ردی از خودش توی ذهنم گذاشت که هیچ‌وقت محو نمی‌شه، درست مثل شب‌های روشن سن‌پترزبورگ...


و اما درباره‌ی کتاب:

کتابی کوتاه، اما عمیق؛ پر از غمی لطیف و سکوت‌هایی که سنگینی‌شان را تا مدت‌ها روی دل آدم حس می‌کنی...
«شب‌های روشن» روایتی‌ست از تنهایی، اشتیاق، و رؤیاهایی که در دل تاریکی‌های شب به‌هم گره می‌خورند و پیش از طلوع گم می‌شن. داستایوفسکی با نثری ساده اما شاعرانه، ما را به درون ذهن مردی رویاپرداز می‌برد که در خیابان‌های شبانه‌ی سن‌پترزبورگ، ناستنکا را می‌یابد — یا شاید خودش رو‌...

در کمتر از صد صفحه، داستانی خلق می‌شود که بسیاری از رمان‌های بلند به گرد پای آن نمی‌رسند. تجربه‌ای از دوست داشتنِ بی‌پاسخ، و در عین حال، شکرگزاری برای لحظاتی که بود — هرچند ماندگار نشدند...

      

22

        شاید مسائل مطرح شده در داستان یکی از چالش‌های اساسی دنیای امروز باشد؛ دنیایی که در آن دیده شدن، شهرت و ثروت بسیار مطلوب است. آیا کسی که همه‌ی اینها را دارد و حتی با توانمندی خودش به این نقطه رسیده است، لزوما انسانی راضی و خوشبخت است؟

علاوه بر این، کتاب می‌تواند به بحث هویت نیز اشاره کند، شیری که هم از شیر بودن خسته شده و هم از آدم بودن. شیری که نمی‌داند باسلوق چیست، اما عاشقش می‌شود. شیری که آن‌قدر تغییر می‌کند و هویتش را فراموش می‌کند که حتی هم‌نوعانش را  نمی‌شناسد و روی آن‌ها تفنگ می‌کشد و ... 

گروه سنی پیشنهادی کانون، مثبت دوازده سال است. اما بعید به نظر می‌رسد دوازده ساله‌های امروزی به طور خودجوش این کتاب را دست بگیرند و بخوانند. آن‌ها اغلب دوست دارند رمان‌های قطور بخوانند تا کتاب‌خوان بودنشان را به گروه همسالان اثبات کنند.

اما لافکادیو نه تنها برای کودک و نوجوان، بلکه برای بزرگسالان نیز می‌تواند حرف‌هایی داشته باشد و آنان را به فکر وا دارد.

امیدوارم از خواندن این کتاب، که با زبان طنز شما را با مسائلی فلسفی رو به رو می‌کند، لذت ببرید.
      

11

مریم قاسمی

مریم قاسمی

19 ساعت پیش

        خریدن کتاب مقوله ای است کاملا جدا و متفاوت از خواندن کتاب 
یک کتاب دوست واقعی ممکن است کتاب هوایی را بخرد که هرگز نخواند
ذوق این کار در خریدن اوست 
همانطور که بعضی ها به پاساژگردی  میروند و از مقایسه و تماشای مدل های مختلف کالایی که دوست دارند لذت میبرند ، برای یک کتاب باز واقعی ویترین کتاب فروشی همین حکم را دارد
گشت زدن بین قفسه ها ی کتاب فروشی ، نگاه کردن به طرح جلدها، گشتن دنبال اسم های آشنا، یه یادآورذن نقدها و خبرهای تازه در مورد کتاب، مقایسه ترجمه های مختلف، ورق زدن کتاب ها، خواندن نمونه ای از هرکدام ، تصمیم گیری در مورد سقف مجاز خرید ، محاسبه ذهنی که این کتاب چقدر طرفدار دارد و تا قبل از تمام شدن چاپش چقدر وقت هست، نقشه کشیدن برای جاسازی این خریدهای تازه ... و بالاخره پز دادن با کتاب هوایی که خریده ایم و هنوز نخواندیم  و چه بسا حالا حالا ها هم فرصت مطالعه شأن دست ندهد، همگی لذت های حلالی هستند که در حین خرید کتاب اتفاق می افتاد و « آن که چو من اهل بُوٓد» می داند که چقدر کیف دارند
      

20

Anthony

Anthony

19 ساعت پیش

        ششم دی‌ماه هزار و سیصد و نودوشش 
کتاب عجیبی بود،پر از عجایب و شگفتی!
چی میتونم بگم در توصیف کتابی که از همان ابتدا هیچ دستگیرم نشد تا انتها!
تجربه‌ی جالبی بود مثل فیلم های ایرانی که مدتی خیلی رایج بودند،پسر و دختر به بهانه‌ی عشق،قصد خروج قاچاقی از کشور را دارند،به طور دقیق میتوانم بگویم محتوای این کتاب همین بود با کمی تغییرات،که با خواندن کتاب می‌توانید بهتر متوجه حرفم شوید،ولیکن این سوال باقی می‌ماند آیا به راستی ارزش خواندن داشت؟
ادبیات جدید و جالبی داشت،طول کشید تا با جمله بندی های نویسنده آشنا بشم‌و عادت کنم،ولیکن الفاظ رکیک زیادی که در متن مورد استفاده قرار گرفته بود کمی مرا آزار داد،خلاصه بگویم تجربه‌ای جالب و عجیب بود،می‌توانستی درس بگیری و زندگی کنی با این پسر،درس بگیری که نکنی این کار را،هرچند پایانی باز داشت که خودتان میبایستی پایان را تعیین می‌کردید ولیکن درس های زیادی بود در کتاب!
داستان ها و افراد گوناگونی که آتیلا با آنها آشنا شد و داستان هایی که افراد فرعی داشتند دنیای دیگری داشت،به شخصِ دلم میخواست بیشتر درباره‌ی آرزو و دومین بدانم،بدانم چه بلایی بر سرشان آمد و چه شد زندگیشان،دوست داشتم بیشتر بدانم درموردشان،درمورد آرزو و دلیل فرار کردنش،درمورد همه چیز ،شاید داستان زندگی آرزو و دومین برایم جذاب تر بود تا داستان زندگی آتیلا،شاید اگر کتاب حول محور زندگی این دو می‌چرخید و زمانی که‌آتیلا با این زوج گذراند بیشتر می‌بود،جذابیت کتاب برای من بیشتر می‌شد.
      

17

پاکنیا

پاکنیا

19 ساعت پیش

        فیلمش را قبلا دیده بودم. آن هم دوبار! 
و می‌شود گفت وقتی کتاب را دست گرفتم، همه زوایایش را حفظ بودم. چرا که ماجراها فرق چندانی نداشت. چندان که چه عرض کنم. اصلا. همان ماجرای دختری فقیر، که با مرد ثروتمندی آشنا و ازدواج می‌کند و به امید زندگی بهتر راهی قصر رویایی او می‌شود... 
با این اوصافی که گفتم، اگه فکر می‌کنید، داستان برایم جذابیت چندان نداشت، مثل خودم در شروع مطالعه، سخت در اشتباهید. ربه‌کا را دست گرفتن همان و بی‌وقفه خواندن همان. 
اما در موردش چند نکته جالب برایم وجود داشت؛
 تکرار پی‌در پی دو کلمه؛ ربه‌کا و ماندرلی. یکی از یکی زیباتر و باشکوهتر توصیف شده. در مقابل راوی داستان، که چیز زیادی از او نمی‌دانیم. او در دادن اطلاعات از خودش خیلی سختگیر است.
 او ماجرای زندگیش را فقط برای آقای دووینتر تعریف می‌کند و ما را در خماری رها می‌کند. او حتی اسمش را هم به ما نمی‌گوید. اما در عوض از ریزترین حالات درونیش با ما حرف می‌زند. از تمام احساسات، غم‌ها و شادی‌ها و... طوری که گاهی از این حجم خودکم‌بینی و دست و پاچلفتی بودن راوی به ستوه می‌آیی. 
اما نکته جالب اینکه، در نهایت و پایان داستان، تمام این ظواهر فریبنده در پیش چشم ما فرو می‌ریزد، از ربه‌کای به ظاهر زیبا و همه‌چیز تمام به باطن سیاهش می‌رسیم. اینجا را داشته باشید. 
نکته بعدی در مورد قتلی که رخ داده بود. بعد از آشکار شدن ماجرا، مدام منتظر بودم راوی که از کوچکترین احساساتش با ما صحبت می‌کرد، یکجا بگوید وای یعنی فلانی قاتل است!! اما انگار نه انگار. گیریم که ربه‌کا شیطانی بیش نبود، اما نه قاتل نه راوی،ذره‌ای متاسف از وقوع قتل نیستند. حتی سربازرس و دوست قاتل که پی به راز برده‌اند، تمام تلاششان را برای تبرئه‌اش می‌کنند تا از هیچ‌چیزها سند بر بی‌گناهیش پیدا کنند. با خودم فکر می‌کردم چرا؟ 
نمی‌دانم، شاید همه چیز در کارهایی بود که ربه‌کا می‌کرد. اعمالی که باعث شده او به اندازه حشره‌ای حقیر شود که کسی از له کردنش عذاب وجدان ندارد. چیزهایی چون وفاداری، عفت و پاکدامنی برای ارزشمند شدن انسان... 
طوری که در نهایت که برای تطهیر آلودگی او باید جایی که آثار او بود هم می‌سوخت و خاکستر می‌شد. ماندرلی زیبا.
      

15

مهدی فاتحی زاد

مهدی فاتحی زاد

19 ساعت پیش

        آیا مسئولیت اجتماعی را باید پذیرفت یا آزادی فردی را  بر او ترجیح داد؟
 
ژان   برای  جدا ساختن خود از دنیای خانواده بورژوا یش  راهی کاملا مخالف آن ها را برگزید او تبدیل شد به سخنران اصلی حزب کمونیست. 
در این شرایط به طور ناخودآگاه مرگ یکی از دوستان نزدیکش تاثیر شگرف در زندگی او ایجاد کرد. 
«هر چه باشد این بدبیاری اوست نه بدبیاری ما. این مرگ اوست، ژاک را با آن یقه پاره و خونی که روی صورتش خشکیده بود روی نیمکت خوابانده بودند.  خون او نه خون من.» 
*در این جا ما شاهد قساوت انسانی ژان نیستیم بلکه این انکار او از سر ناتوانی بر سر هضم این واقعه است.  
ژاک نمادی از فداکاری و مسئولیت پذیری است.  او در جریان مبارزات زخمی شده و مرگش تاثیر عمیقی بر شخصیت ژان می گذارد که سلسه تصمیمات بعدی او را رقم میزند. 
بعد از این واقعه گویی هلن در زندگی ژان نقشی پر رنگ تر میابد 
دختری بی تکلف بدون این که تعهدی به اجتماع داشته باشد و فقط خودش و عشق خودش برایش مهم است.  
اما از این جای داستان ما شاهد تاثیر متقابل این دو شخصیت روی هم دیگر هستیم. 
      

12

نجمه حسنیه

نجمه حسنیه

20 ساعت پیش

13

محمد مهدی

محمد مهدی

21 ساعت پیش

        باسمه
🔰 «دوشواری؟ دوشواری نداریم این‌جا!» این تقریباً خلاصه کتاب «معمای خیر و شر» هست. چند وقتی هست که مسئله شر برام موضوعیت پیدا کرده. جسته گریخته با چند نفری در موردش صحبت کردم، یه ذره تحقیق کردم و یه چیزهایی هم خوندم. این کتاب رو هم در ادامه همون مسیر مطالعه کردم تا با بحث‌های کتاب در زمینه حق، ظلم، خیر و شر همراه بشم...

🔰 سؤالات کتاب، واقعاً عمیق و اساسی هستن؛ اصلاً به همین خاطر هم بود که برام جذاب شد. ای‌کاش می‌تونستم در مورد جواب‌های کتاب هم همینو بگم... نه‌تنها با جواب نهایی هر سؤال که حتی با روش‌شناسی اون هم مشکل داشتم! من کتاب «هنر همیشه برحق‌بودن» شوپنهاور رو صوتی گوش کرده بودم و مباحثش این‌قدر (به‌صورت عامدانه البته) اغراق‌شده بود که فکر نمی‌کردم جایی توی ذهنم دوباره بهش رجوع کنم؛ اما اینجا، این اتفاق افتاد... من فلسفه‌خوان نیستم؛ اما در این حد می‌گرفتم که صغرای استدلال‌ها کاملاً موردی بود؛ اما کبرای استدلال‌ها کاملاً عمومیت پیدا می‌کرد. یه موردی که بین بخشی از انسان‌ها (و حتی نه عموم افراد) رو مثال می‌زد. بعد می‌گفت مای مخلوق وقتی این هستیم، نعوذبالله خدا این‌طور نباشه؟... این مورد، به تعدد داخل کتاب اتفاق افتاد. در باقی موارد هم بیشتر از اینکه پاسخی داده بشه، عملاً صورت مسئله پاک می‌شد! اون تیکه‌هاییش هم که سعی در توضیح علل برتری مادی جهان غرب داشت و بدهی دولت آمریکا رو یه چیزی مثل پول قرض‌کردن و پس‌ندادن تصور کرده بود هم که بیشتر گریه داشت تا خنده...

🔰 جواب‌ها حتی در شکل و قالب هم قوی نبودن و به کلیشه‌ای‌ترین شکل ممکن ارائه و جمع‌بندی شده؛ این‌قدری که موقع خوندن، رحمت می‌فرستادم به نویسنده‌های کتاب دینی دبیرستان! من با این گفتمان دینی بیگانه نیستم؛ اما این شکل جواب‌دادن، حتی برای منم اقناع‌کنندگی و جذابیت نداشت... تازه، کتاب ادعای پاسخ‌گویی به دغدغه‌های عموم جوانان رو داره...

🔰 کتاب، حتی در زمینه ارجاع‌دهی هم درست عمل نکرده. قریب به اتفاق ارجاعات داخل متن، مشخص کردن منبع تک‌بیت‌هایی هست که به عنوان شاهد مثال آورده شده و به شکلی نیست که ببینی وقتی فلان‌جا، فلان ادعای مهم مطرح شده، منبعش کجاست و کجا می‌تونی بیشتر در موردش بخونی. فقط آخر کتاب، به‌صورت کاملاً گرد، چند مورد از منابعی که استفاده شده آورده شده که اسم هیچ کتاب فلسفی رو هم اونجا ذکر نکرده...

❎ متأسفانه نمی‌تونم ناامیدی عمیقم رو از کتاب، مخفی کنم؛ اونم کتابی که این‌همه ازش تعریف شنیده بودم و با دغدغه ذهنی رفته بودم سراغش... اگه می‌خواین توی این مسئله مطالعه داشته باشین، احتمالاً کتاب‌های خوب دیگه‌ای وجود داشته باشه...

      

35

aram

aram

21 ساعت پیش

        
⭐️⭐️⭐️☆☆ | ۳ از ۵

فریدا مک‌فادن یکی از نویسنده‌های برجسته ژانر جنایی و روان‌شناختی است که آثارش همیشه برای من جذاب و قابل احترام بوده‌اند. از آنجا که پیش‌تر کتاب‌هایی مثل «در قفل شده» و «خدمتکار» را با لذت خوانده‌ام، وقتی «همکار» را شروع کردم، انتظار داشتم با یک داستان عمیق، پیچیده و پر از تعلیق مواجه شوم که منطق و شخصیت‌پردازی در آن به اندازه‌ی طرح داستان اهمیت داشته باشد. اما متأسفانه «همکار» در مقایسه با آثار قبلی فریدا، چندان در این زمینه‌ها موفق نبود.

پیش‌بینی‌پذیری و ضعف در پیچش‌های داستانی
یکی از اصلی‌ترین نقاط ضعف داستان، قابل حدس بودن شخصیت‌های کلیدی و جهت حرکت روایت بود. شخصیت کیلب از همان ابتدا به شدت مشکوک و حتی کمی کلیشه‌ای به نظر می‌رسید، به حدی که عملاً هیچ تعلیقی ایجاد نمی‌کرد و بیشتر حس کردم نویسنده قصد داشته یک کاراکتر مشخص را به زور مظنون جلوه دهد. این امر باعث شد جذابیت اصلی داستان که همان پیچش‌های غیرمنتظره و غافلگیرکننده است، به شدت کاهش یابد و خواننده کمتر درگیر حل معما و حدس زدن نشود.

همچنین موضوع جنازه‌ی کشف شده که قرار بود نقطه عطفی در داستان باشد، به گونه‌ای مطرح شد که به هیچ وجه باورپذیر نبود. اینکه پلیس بدون انجام تست DNA یا تایید هویت دقیق، به سرعت تصمیم به دستگیری می‌گیرد، از منظر جنایی و روندهای پلیسی کاملاً غیرواقعی و دور از منطق است. چنین نادیده گرفتن اصول پایه تحقیقات پلیسی نه تنها از اعتبار داستان می‌کاهد، بلکه باعث می‌شود خواننده نتواند با فضای داستانی ارتباط برقرار کند.

شخصیت‌پردازی و تحول ناتالی
ناتالی، شخصیت اصلی داستان، در ابتدا به شدت گیج و ساده به نظر می‌رسید؛ طوری که رفتارهایش گاهی سطحی و بدون منطق کافی جلوه می‌کرد. اما ناگهان در نیمه‌ی دوم کتاب تبدیل به یک کارآگاه زیرک و باهوش می‌شود که توانایی حل معماهای پیچیده را دارد. این تحول ناگهانی و بدون زمینه‌چینی مناسب، از نظر روان‌شناختی و در چارچوب داستان‌گویی قابل قبول نیست و باعث می‌شود شخصیت ناتالی باورپذیری خود را از دست بدهد. به نظر می‌رسد که نویسنده قصد داشته شخصیت را سریع‌تر به نقطه اوج داستان برساند، اما این روش به قیمت لطمه به عمق و واقع‌گرایی شخصیت تمام شده است.

نقش داون و تروما
داون تنها شخصیت قابل اعتماد و واقعی داستان بود که به خوبی تروما و درد روانی ناشی از متفاوت بودن و طرد شدن را منتقل کرد. شخصیت داون برای من بسیار ملموس و قابل همذات‌پنداری بود و یکی از معدود مواردی که توانست حس انسانی و واقعی به داستان بدهد. داستان زندگی و احساسات او، در تضاد با دیگر شخصیت‌ها، به نوعی عمق و بعد انسانی داستان را تقویت کرد.

اما متأسفانه در پایان کتاب، روند تغییر رابطه ناتالی و داون به گونه‌ای بود که تمام نفرت و تنش‌های قبلی ناگهان کنار گذاشته می‌شد، طوری که به نظر می‌رسید نویسنده سعی کرده همه چیز را خیلی سریع و سطحی جمع‌وجور کند. این پایان‌بندی نه تنها برای من قابل قبول نبود بلکه احساس کردم فرصتی بزرگ برای پرداختن به تنش‌های روانی و تعاملات عمیق‌تر از دست رفته است.

جمع‌بندی
«همکار» کتابی بود که با وجود داشتن عناصر جذاب اولیه، به دلیل ضعف در پیچش‌های داستانی، منطق پلیسی ضعیف، شخصیت‌پردازی ناتالی و پایان‌بندی ناگهانی، نتوانست انتظار من را که از آثار قبلی فریدا داشتم برآورده کند. البته این اثر همچنان نقاط قوتی دارد که مهم‌ترین آن شخصیت داون و انتقال موفق احساساتش بود.

پایان‌بندی و گزینه‌های دراماتیک
نکته‌ای که به نظرم می‌توانست پایان داستان را بسیار قوی‌تر و قابل قبول‌تر کند، این بود که اگر داون یا ناتالی در نهایت به شکلی تراژیک عمل می‌کردند — مثلاً اگر داون تصمیم به خودکشی می‌گرفت یا ناتالی او را می‌کشت  یا داون ناتالی را می کشت— قطعاً پایان داستان از نظر دراماتیک و روان‌شناختی تاثیرگذارتر و منطقی‌تر به نظر می‌رسید.

این نوع پایان‌بندی می‌توانست تمام تنش‌های روانی و کشمکش‌های شخصیت‌ها را به شکلی باورپذیرتر و قوی‌تر جمع‌بندی کند، در حالی که پایان فعلی داستان، با رفع ناگهانی و سطحی نفرت‌ها و تنش‌ها، بیشتر حس یک جمع‌بندی شتابزده و غیرواقعی را منتقل می کند.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

ساخت کتابخانۀ مجازی

ساخت کتابخانۀ مجازی

لیست کتاب‌های متنوع

لیست کتاب‌های متنوع

ثبت تاریخچۀ مطالعه

ثبت تاریخچۀ مطالعه

امتیاز دادن به کتاب‌ها

امتیاز دادن به کتاب‌ها

باشگاه کتابخوانی

باشگاه کتابخوانی

بهخوان؛برای نویسندگان

با در دست گرفتن صفحۀ خود می‌توانید بلافاصله از یادداشت‌هایی که روی کتاب‌هایتان نوشته می‌شود، مطلع شوید و با خوانندگان ارتباط برقرار کنید.

مشاهدۀ بیشتر

بهخوان؛برای ناشران

با در دست گرفتن صفحۀ نشرتان، کتاب‌های در آستانۀ انتشار خود را پیش چشم خوانندگان قرار دهید و اطلاعات کتاب‌های خود را ویرایش کنید.

مشاهدۀ بیشتر

چرا بهخوان؟

کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
کتاب بعدیتان را
       پیدا کنید.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
بدانید دوستانتان
      چه می‌خوانند.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.
کتابخانۀ خود
       را بسازید.