هری پاتر همیشه برای من چیزی فراتر از یک داستان بوده. از همون دوران کودکی، با فیلمهاش بزرگ شدم، بارها و بارها تماشاشون کردم و هنوز هم بعضی صحنهها رو از حفظ بلدم. انگار این دنیا همیشه همراه من بوده، یه گوشهای از ذهنم، یه جایی توی تخیلم. اما جالب اینجاست که با اینکه سالها با فیلمهاش زندگی کردم، هیچوقت سراغ کتابها نرفته بودم، تا اینکه بالاخره تصمیم گرفتم هری پاتر و سنگ جادو رو بخونم.
از همون صفحههای اول متوجه شدم که این قراره یه تجربهی کاملاً متفاوت باشه. کتاب، جزئیات بیشتری داره، شخصیتها عمق بیشتری دارن و فضای داستان خیلی ملموستره. توی فیلمها، خیلی از اتفاقات سریع رد میشن یا بعضی لحظات حذف شدن، ولی توی کتاب، همهچیز با دقت روایت شده. احساسات هری، ترسها و امیدهاش، لحظاتی که توی فیلم شاید فقط چند ثانیه طول بکشن، اینجا با ظرافت بیشتری نوشته شدن.
مثلاً لحظهای که هری برای اولین بار هاگوارتز رو میبینه، توی فیلم هم باشکوهه، ولی توی کتاب حس عمیقتری داره، انگار خودت همراهش داری وارد یه دنیای جادویی میشی. یا رابطهی هری با دوستانش، مکالمهها، شوخیها، حتی دعواها، همه واقعیتر و ملموسترن. حس میکنم حالا که کتاب رو خوندم، تازه دارم این دنیا رو اونطور که باید، تجربه میکنم.
جالبه که وقتی کتاب رو میخوندم، چهرهی بازیگرا و صحنههای فیلم توی ذهنم بود، و این باعث شد تصور این دنیا برام راحتتر باشه. اما در عین حال، کلی چیز جدید کشف کردم. انگار یه دنیای آشنا رو از یه زاویهی دیگه دیدم، یه چیزی که همیشه کنارم بوده ولی حالا درک عمیقتری ازش پیدا کردم.
الان که اولین جلد رو خوندم، دیگه مطمئنم که باید کل مجموعه رو بخونم. چون فهمیدم که فیلمها فقط یه بخش کوچیکی از این ماجرا رو نشون دادن، ولی دنیای واقعی هری پاتر توی کتابهاست. و چیزی که از همه برام مهمتره، اینه که هری پاتر هنوز دنیای منه. نه فقط یه خاطرهی قدیمی، نه فقط یه نوستالژی از بچگی، بلکه یه جادویی که هنوز توی زندگیم جاریه. و فکر نمیکنم هیچوقت ازش جدا بشم.