معرفی کتاب سنگدل اثر ماریسا مییر مترجم رباب پورعسگر

سنگدل

سنگدل

ماریسا مییر و 2 نفر دیگر
4.2
401 نفر |
193 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

92

خوانده‌ام

785

خواهم خواند

545

شابک
9786222041205
تعداد صفحات
452
تاریخ انتشار
1399/5/11

توضیحات

        کاترین قبل از اینکه در سرزمین عجایب مایه  ی وحشت باشد، دختری بود با رؤیاهای زیبای بسیار. او یکی از بهترین دخترهای سرزمین عجایب بود، دختری محبوب پادشاه سرزمین دل  ها و البته شیرینی  پزی با استعداد. آرزوی او راه انداختن شیرینی  پزی برای خودش بود؛ اما مادرش می  گفت بهتر است ملکه  ی سرزمین دل  ها باشد تا یک شیرینی  پز. اما چیزی نمی  گذرد که با از راه رسیدن جست، دلقک خوش  قیافه و مرموز دربار، همه چیز تغییر می  کند. کاترین تصمیم دارد سرنوشتش را خودش رقم بزند؛ اما در سرزمینی پر از جادو و دیوانگی و هیولا، هیچ چیز قابل پیش  بینی نیست، درست مثل سرنوشت کاترین.نویسنده  ی مشهور، مریسا مایر، در نخستین رمان تک جلدی خود سراغ «آلیس در سرزمین عجایب» رفته است و از شخصیت  های آن رمان جاودان (مخصوصا ملکه  ی دل  ها) برای روایت فانتزی  ای شخصی و هولناک استفاده کرده است.« پرفروش  ترین رمان در رده  ی جوانان روزنامه  ی نیویورک تایمز و یو. اس.ای. تودی برای ده هفته»
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

15 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به سنگدل

نمایش همه

پست‌های مرتبط به سنگدل

یادداشت‌ها

        همه چیز خوب بود تا ۱۰۰ صفحه آخر کتاب‌...
به هر حال..
قرار نیست که  همیشه داستان ها پایان خوشی داشته باشن!
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

8

        قطعا کتاب بدی نیست با توجه به محبوبیتی که داره
ولی برای من تنها قسمت جذاب داستان کارکتر جست بود
به نظرم خیلی بیشتر میتونست سر مرگش فکر بشه مرگش بیش از حد بی معنا بود 
از مریسا سلسله لونار رو بشدت دوست داشتم ولی این کتاب برای من قابل مقایسه با اون نبود
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

7

Soli

Soli

1404/4/14

          این چی بود؟ نه، وجدانا این چی بود؟
من خیلی بهش امید بسته بودم. این‌قدر دیده بودم که مردم باهاش مثل کتاب مقدس رفتار می‌کنن، کاملا آماده بودم که بخونمش و عاشقش بشم و دنیا رنگی شه و زندگی‌م تغییر کنه و... ولی بعد از تموم شدنش، فقط ناامید و عصبانی بودم.
فضاسازی جالب بود. شخصیت‌ها هم بد نبودن، سرجمع باهاشون ارتباط برقرار کردم. جست خیلی خوب بود. اون وسط‌ها من یه لحظه کتاب رو بستم و این‌طوری بودم که «وای فکر کنم دارم به یکی از این خانومی‌های عاشق فانتزی بوک‌تاک تبدیل می‌شم!»، در این حد برام جالب بود. حتی از اون ایده‌ی سه تا دختربچه و حرف‌هاشون و همه‌چیز هم واقعا خوشم اومد. ولی داستان از لحظه‌ی ورود به هزارتو واقعا مزخرف شد. حتی شاید از قبلش، از مراسم توی قصر (بدبختی اینه که هزار تا مراسم تو قصر بود و الان نمی‌دونم چه‌طوری بگم که داستان لو نره. همون مراسم قبل از ماجراهای هزارتو منظورمه.) بود که داستان افتاد تو سرازیری و من با هر جمله فقط از خودم و از اون شخصیت‌ها می‌پرسیدم که چرا؟ حتی گره اصلی داستان از اون چیزی که من تصور کرده بودم، خیلی ساده‌تر و مسخره‌تر باز شد. از اول داستان معلوم بود که جریان چیه، ولی من امیدوار بودم یه توضیح جالب و منطقی براش وجود داشته باشه که نداشت. 
آه واقعا ناراحتم. داستان پتانسیل خوبی داشت، ولی پایانش از نظر من واقعا ناامیدکننده بود. دقیقا نقطه‌ی مقابلِ تاثیرگذار.
        

1

اول که داس
        اول که داستان شروع شد با کاترین هم زاد پنداری می کردم ولی در پایان قصه کاترین رو نمی شناختم. 🌷🥀
من از اینجور پایان هایی که میگه شخصیت از خواب بلند شد و همه الکی بود بدم میاد ولی توی این کتاب از یه جایی به بعد آرزو کردم همه تو خواب کاترین باشه. ☘️🍀🍁
اون قشمت هایی که توی عالیس در سرزمین عجایب بود و ملکه ی دل های رز های سفید رو رنگ می کرد توی این قصه برام شفاف سازی شد. 🥀🍃🍂
اینکه پایان قصه انقدر غمگین بود ولی خواننده ها دوست داشتن ماهر بودن نویسنده رو نشون میده. ⚰️🕯🚬
من که خیلی خوشم اومد

      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

0

چیزی نمیتو
        چیزی نمیتونم بگم به جز اینکه این کتاب، قلب منو لمس کرد:) 

"در بازی تقدیر، تو خود می دانی 
 جان داد یکی و دیگری شد جانی  
شد چیره یکی و دیگری گشت زبون 
 شد شاه یکی و گشت آن یک مجنون":) 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

39