اولین بار کتاب رو توی حیاط دانشگاه خوندم 
نفسم‌ در اخر بند اومده بود ، تمام سرم پر از فکر بود 
چطور یک نفر  نمیتواند هیچ جای دنیا خوشحال نباشد؟
اصلا چطور میتوان نه خوشحال بود نه ناراحت ؟
این همه بی حسی و تنفر از کجا می امد؟
بشدت به یاد بیگانه کامو افتادم 
این کتاب و کاراکترش که ما اسمش رو نخواهیم دانست 
در جسم و روح خود زندانیست 
و حتی در کالبد خود نیز احساس ازادی و راحتی نمیکند 
داستان روحی سرکش همچون مورسو " بیگانه " دارد.
این قلم" کامو " وار بشدت مورد پسند جدی خوان ها و علاقه مندان به فلسفه و تحلیل است .
      

        راوی خانه فیزیک را  اگر بخواهم با اصطلاحات ادبی برای شما شرح دهم ، یک " راوی غیر قابل اعتماد " است.
تمام هیجان کتاب همانند یک سورتمه تندرو شهربازی شما را از ارام ترین نقطه به اوج و سپس به جای اصلی خودتان باز میگرداند
مرموز بودن کاراکتر های خلق شده ، کشش عجیبی به کتاب میدهد ، ضربان قلب شمارا بالا میبرد 
و همانطور که در اول گفتم ، در اخر کتاب از خود میپرسید : یعنی همه این ها حقیقت داشت ؟
      

        تریگر وارنیگ هاشو جدی بگیرین ...کتابی نیست که بشه سر به سرش گذاشت
نویسنده انقدر تو وابسته کردن ما به کاراکتر ها کاربلده که میدونه چطوری شیره جون مون رو بکشه  
      

        کاش میتونستم همیشه تو حال هوای این کتاب بمون 
برای بار چهارم بهترین حال دنیارو بعد از خوندنش  دارم 
      

        از اون کتابا که این چند روز دوباره خوندم 
به این کتاب برگشتم مثل برگشتن به خونه قدیمیمون
      

        این کتابو وقتی ۲۰ سالم بود خوندم  و دیشب بازم سراغش رفتم
همیشه ترس زری از اینکه نکنه بعد لز یوسف دیوونه بشه منو تحت تاثیر قرار می‌داد 
یکی از اون قسمت های کتاب که برام به صورت فیلم دراومد و به عینه تو ذهنم دیدم 
      

        اولین اپرا/ نمایشنامه ای که خوندم تو ۱۲ سالگی از کامپیوترم با فونت ریززز و کیف کردم 
      

        املاس اصلا کجاست ؟ یه شهر که هیچ اتفاق بدی توش نمیافته 
همه حالشون خوبه ، کیفشون کوکه و مشکلیم ندارن .
اما ... یه پسری داره جای تمام ادمای اون شهر ، به خاطر خوشحالی و سلامتی اونا تاوان پس میده .
اسطوره قربانی کردن در تمامی ادوار تاریخ وجود داره : انسان در مقابل یک نیروی عظیمی که نمیشناسه _ براش بلایای طبیعی میاره _ خودش رو ناتوان میبینه و میترسه . چطور خودش رو اروم میکنه؟ با درست کردن خدایانیکه وجود ندارن و قوانینی براشون میزاره وه در مقابلش اونا قوانینی وضع نکردن 
آیین‌های قربانی و رقص و کشتورزی برای در امان بودن تمام اعضای اون جامعه _ راحت موندن خیال خودشون نیز هم _ .
اما ...بچه های املاس وقتی به یه سن مشخص میرسن میرن و اون پسر رو میبینن .
حالا انتخاب دست خودشونه ، از املاس میرن ؟ یا به املاس بر میگردن ؟
میتونن پسر رو فراموش کنن ؟ اون چندمین پسر قربانیه املاس ئه ؟
بیرون از املاس چه خبره ؟ کی اینجا اسیرش کرده ؟ 
چرا میخوان ما ببینیم و انتخاب کنیم 
اون روز راجع به تصمیم و وجدان حرف زدیم .
      

        جالبه که این کتاب رو خودم توی بهخوان موجود کردم ولی حرفی ازش نزدم 
به جلد که نگاه میکنم نور افتابی نرمی که موقع عکاسی روی جلد تابیده منو میبره به اون شب توی رشت که کتاب رو خوندم 
لبخند ساحره یک پرتره کوتاه است از زحر و افکار زنان در ادوار تاریخ 
در افسانه ها ، روزگاران دور ، زمان جنگ و ساختن و روزگار مدرنیته 
نویسنده با قلمی دو پهلو و بسیار باهوش به نقد " نگاه به زن " پرداخته 
چیزی که مثالش رو نخونده بودم 
      

        سنگدل یک اقتباس تمیز  و بسیار هوشمندانه است از الیس در سرزمین عجایب لوییس کارول . کارول دنیای فانتزی را در زمانی خلق کرد که همه با این جنبه از اگاهی فانتزی بیگانه بودند .
ملکه قلب ها ، شخصیتی منفور و قابل تأمل است  ، که در سرزمینش فقط کسانی که نقس دارند را راه میدهد . او بشدت مستبد و خودخواه است ، اما مایر ما را بر میگرداند به این اصل : همه ما از اول هیولا به دنیا نیامده ایم 
عتشقانه ای قابل تأمل با بازی با کلامت کاراکتر ها و شغل انها از مزایای این عاشقانه/فانتزی جذاب و پرکشش است .