a little life
در حال خواندن
7
خواندهام
5
خواهم خواند
24
توضیحات
سرگذشت چهار دانشجوی کالج در نیویورک. با عنوان «کمی سرزندگی» به ترجمهی مرجان قاسمی شابک گرفته، اما هنوز منتشر نشده است.
بریدۀ کتابهای مرتبط به a little life
نمایش همهلیستهای مرتبط به a little life
یادداشتها
1403/1/31
این کتاب،این کتاب،این کتاب... از زاویه دید های متفاوتی میشه در موردش حرف زد که هرکدومش درست باشه و منطقی به نظر برسه. اول از متن و نحوه نوشتن بگم ،واقعا متن و مدل نوشتن خاص و متفاوتی داره این نویسنده.داستان از دید یک نفر نیست و جا به جای داستان راوی عوض میشه،جالبیش اینجاست که نویسنده نمیگه که کی راویه و شما خودت بعد از مدتی متوجه میشی که راوی کیه. شخصیت ها به خوبی ترسیم شدن و ساخته شدن هر کدوم شخصیت خاص خودشون رو تا آخر داستان حفظ کردن . کتاب ادبیات قدرتمندی داره و نسبت به بقیه کتاب هایی که وایرال میشن سنگین تره .فصل ها نسبتا بلند اند و کتاب صفحات زیادی داره که این موضوعات ممکنه خوندن رو مقداری سخت تر از حد معمول کنه. خب داستان...داستان این کتاب خوشبختانه کاملا فرضی هست و واقعیتی نداره.برای این میگم خوشبختانه چون که موضوعات مطرح شده در این کتاب و اتفاقاتی که برای نقش اول افتاده واقعا دارک و سنگین بودن و هیچ کس هر کار ک کرده باشه لیاقت نداره که این اتفاقات براش بیوفته. داستان غمگینه ،غم سنگینی داره ،اما نه اون نوع غمی که معمولا توی کتاب ها و حتی شاید زندگی باهاش مواجه میشین ،غمش خیلی سنگین تره.غمش توی کل کتاب پخشه.بخوام دقیقتر بگم دو نوع غم داره این کتاب؛یکی غمی که خود شخصیت اول داره و دومی غمی که برای اطرافیانش فراهم میکنه،ک بعضاً دومی سنگین تره. شخصیت های زیادی توی این داستان بود ولی شخصیت مورد علاقه من هارولد بود،پدر خوانده جود.جوری که این مرد بعد از این مشکلات زندست غیر قابل وصفه،بعد از مرگ پسرش،بعد از مشاهده وضعیت جود و زجری که میکشه و تلاش برای زنده نگه دانش ، بعد از مرگ جود ،بعد از مرگ اندی و بقیه.چطوری این مرد به همه خصوصا جود امید داد و کمکش کرد و باز هم به زندگی ادامه داد و دست از زندگیش نزد.هارولد دیدگاه نشون من داد که تا حالا درست درکش نکرده بودم ،دیدگاه والدین ،دیدگاه یک پدر. و اما جود ،شخصیت اصلی کتاب.شخصی که به علت حرص و شهوت و خودخواهی بقیه اینقدر ازش استفاده شد ک دیگه نابود شد و از دست رفت.کسی که به بدبخت بودن عادت کرده بود،کسی به درماندگی آموخته شده آغشته بود.جود تا حدی بعضی جاها شبیه من بود (عذر خواهی های فراوان ،ندیدن استعداد خودش و....)و اینو بهم یاد داد که انسان ها خودشان خوبی و استعداد های خودشون رو اونجوری که باید نمی بینند و بیشتر اوقات از اون چیزی که فکر میکنن بهترن این کتاب اینقدر خوب نوشته بود و داستان قوی داشت که اگه هنوز ۴۰۰ص دیگه با اضافه ۸۰۰ص هم بود احتمالا میخوندمش و هنوز خیلی جا داشت برای ادامه دادنش. این کتاب یه جوری به ما داره میگه ک ما افراد زیادی رو اون بیرون میبینیم ولی هیچی از گذشتشون نمیدونیم حتی اگه از نزدیک ترین های شون باشیم. در کل این کتاب ،نوشتار خوب،داستان قوی و ریچ ،ایده مریض داشت.تا حدی هم بعضی از گروه های خاص رو بد نشون میداد .و خواندنش ممکنه سخت و اذیت کننده باشه ،هماز نظر داستان و هم از نظر سنگین بودن نوشتار...
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
0