-نازنین

-نازنین

@nazanin_168
عضویت

خرداد 1404

15 دنبال شده

71 دنبال کننده

                کتاب هارو با  قلبم میخونم . 
              

یادداشت‌ها

نمایش همه
-نازنین

-نازنین

4 روز پیش

        خب صدای ارچر هم تموم شد.
از اون کتاب هایی بود که در عین حال که میخواستم تموم بشه دلم میخواست تا ابد ادامه داشته باشه .
و از اون کتابایی بود که تو رو با کلی سوال و ابهام پیش میبرد و در نهایت همه ی تیکه های پازل رو بهم میچسبوند و بنظرم این در نهایتش ستودنیه:)))
روندش خیلی خیلی خوب بود اما بخاطر مسافرتی که برام پیش اومد یه وقفه بزرگی توش اتفاق افتاد.
با این کتاب خندیدم ، گریه کردم ، نفسم و ضربان قلبم ناهماهنگ شد ، ذوقی شدم ، اکلیلی شدم و در نهایت حس ها و واکنش هایی رو تجربه کردم که تا پیش تر نمیدونستم وجود داشتن.
فکر میکنم واژه پلات توییست رو فقط برای کتاب های جنایی و معمایی بشه بکار برد اما برای این کتاب میتونم بگم کلی نقطه اوج داشت یعنی قشنگ اینجوری بود که از یه شوک مارو خارج میکرد تا میدید خیال ما راحته دوباره شوک بعدی.
قلم نویسنده فوق العاده بود و وایب بینظیری داشت .
ترجمه و جلدشم خیلی خوب بود .
کتاب کاملا به دور از کلیشه بود و من به شخصه خیلی دوسش داشتم .
کتاب گوگولی بود و من خیلی پیشنهادش میکنم.
فقط چندتا ریز نکته داشت که باید با اسپویل بگم .

بقیه پیام حاوی اسپویلهه!!!!
بنظرم کتاب یه چندتا باگ داشت و یه جاهیی غیر منطقی میشد مثلا:
دو تا سکانس بری اینجوری بود که چرا هرچی آرچر رو صدا میکنم جوابی نمیده؟ 
سوالم اینه که آرچر الان دقیقا باید چه جوابی بده؟
یا من اون قسمتی که بری زبان اشاره بلد بود بخاطر اینکه پدر خودش هم ناشنوا بود خیلی رفت رو مخم 
بنظرم خیلی غیر منطقی بود
میشد به یه شکل خیلی گوگولی تری باشه مثلا میتونست به این صورت باشه که بری برای ارتباط با ارچر بره و زبون اشاره رو یاد بگیره .
و یه بخش خیلی خیلی غیر منطقی و رومخ دیگه اونجا بود که:اماندا ، بری رو توی پارکینگ فروشگاه دید و همینجوری از پشت شناختش و راجب گذشت ارچر گفت. خب وا 
بنظرم این یکی اصلا خیلی عجیب بود کاش اون اشنایی به یه صورت دیگه بود مثلا تو خونه انی هم رو ملاقات میکردن اگه نویسنده دوست داشت این بخش از زبان ارچر گفته نشه یا خود آنی اون اطلاعات رو به بری میداد .

      

16

-نازنین

-نازنین

1404/5/23

        خب بلاخره سنگدل رو تموم کردم .
کتابی که فکر میکردم قراره بهترین و غمگین ترین کتاب زندگیم بشه.
نشد حیف از اون جلد خوشگل و ترجمه خوب .
بنظرم اصلا اصلا ارزش اینهمه ترند شدن رو نداشت .
نشر و ترجمه عالی ولی بزرگترین باگ ترجمه این بود که برای اسم ها پی‌نوشت نداشت و بنظرم یه سری چیزها نیاز به توضیح داشت که مترجم باید زحمتشو میکشید(مثل بازی کروکت)
بریم سراغ خود کتاب:
ریتم به شدتتت کند که باعث شد وحشتناکترین ریدینگ اسلامپ کل زندگیمو تجربه کنم.
تا ۳۵۰ صفحه اول واقعا کند و الکی کش دار بود بعدش ولی اوکی شد یجورایی.
تصویرسازی افتضاح بود . خیلی جاها ، خیلی چیزهارو نتونستم تصور کنم و این نقطه منفی خیلی بزرگیه .
خیلی جاها همه چیز هی تکرار میشد :هدف کاترین ، آینده کاترین ، علاقه کاترین و .. این بخش هم خیلی رو مخم بود.
کتاب برام اسپویل شده بود و خب باهاش گریه نکردم ولی بنظرم حتی اگه اسپویل هم نمیشد با وجود داشتن قلبی کوچک و روحیه ای لطیف باز هم گریه نمیکردم چون یکم توصیفات سریع و طولانی بود و خب بیشتر شوک شدیم تا غمگین اگه یکم سوز داستان بیشتر میشد شاید گریه میکردم.
درباره پایانش که خیلی ها ازش ناراحت بودم باید بگم که تنها بخشی بود که دوسش داشتم چون همه چیز خیلی ترو تمیز بود و قسمت هایی که تو کل داستان برام مبهم بود در آخر برام واضح شد.
درکل این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم بنظرم با نیم ملیون تومن خیلی کتاب های بهتری رو میتونین بخرین و گول تبلیغ هارو نخورید.🙏
      

18

-نازنین

-نازنین

1404/5/10

        این کتاب حقیقت دیگه رو برام آشکار کرد.
هیچوقت هیچ کجا راجب مردم روهینگایی نشنیده بودم تا وقتی این کتابو خوندم.
بنظرم به این مردم خیلی بی توجهی شده و بیشتر از هرکس و هرقشری نیازمند یاری بقیه انسانها هستند.
کتاب ریتم به شدت کندی داشت و میتونستید سرش ریدینگ اسلامپ بشین (پیشنهادم اینه کنارش یه کتاب دیگه بخونین یا گوش بدین)
نویسنده این کتاب قبلا فقط داستان کودک مینوشته و این اولین تجربه رمان نویسی‌ش بوده و خب شاید علت ریتم کند کتاب همین باشه.
وقتی کتابو بستم پنج دقیقه تمام فقط گریه کردم و نمیدونم احساسات اون موقع‌م رو چجور توضیح بدم.
در کل اگه اهل خوندن کتاب هایی با ریتم اروم ‌مثل کتابای کلاسیک و فلسفی  و ادبی هستین این کتاب رو پیشنهاد میکنم(البته که این کتاب نه در ژانر کلاسیک قرار میگیره نه فلسفی فقط چون افرادی که این سبک کتاب رو میخونن به ریتم کند عادت دارن برای همین به این دسته افراد پیشنهادش میکنم)
اگه اهل خوندن جنایی و معمایی و عاشقانه و اینا هستین بهتون پیشنهاد نمیکنم
      

7

        مغازه خودکشی کتابی با ژانر کمدی سیاه.
درباره کمدی سیاه همینقدر بگم که از دل تلخ حقیقت چیزی رو بیرون میکشه که مسبب خنده میشه اما اون خنده خیلی دلپذیر نیست.

قبل از اینکه این کتاب رو بخونم کتاب آدم خواران رو از همین نویسنده خوندم و با توجه به اسم این کتاب-مغازه خودکشی- فکر میکردم که قراره کتابی رو بخونم که ته ته غمه.
که خب اینجوری نبود( حداقل برای من )

کتاب متن روون ، داستان جدید ، خلاقانه و بسیار عجیبی داشت .
میشد وایب بارون و پاییز و غم رو راحت از این کتاب بگیری.شهر مملو از غم ... خانه ای پر از تاریکی با کورسوی نور .. اون نور آلن بود .
آلن قطعا کرکتر مورد علاقم بود.همیشه پر از امید و خنده حتی در ظلمات تاریکی و در نهایت غم .

اگر هوتن شکیبا این کتاب رو نمیخوند شاید هیچوقت سراغش نمیومدم(بخاطر اسمش و نوشته قبلی ای که از ژان تولی خونده بودم)

بقیه پیام شاید حاوی اسپویل!!!

راجب پایان کتاب هم باید بگم که بله این تناقض تا مدت ها ذهن من رو درگیر کرد که چرا ، چرا الن ؟ چرا باید این کارو بکنی ؟اگر تو نباشی و مخصوصا اگر خودت بخواهی که نباشی بقیه هم دیگر میلی به ادامه زندگی ندارن ولی آلن هیچوقت نخواست که نباشد و در آن سن درست بعد از اینکه همه چیز باب میل الن پیش رفت او دستش را رها نکرد 
او زنده موند
و خب معلومه که این کارو نکرد چون اگر این کار رو میکرد همه چیز مثل گذشته میشد و شاید حتی بدتر . اگه الن خودش را میکشت بدون شک بقیه اعضای خانواده هم اینکار رو میکردن .

پ.ن:ما اینجا شاهد یک ترجمه بد بودیم که باعث ایجاد سوء تفاهم شد در واقع بجای اینکه ترجمه بشه آلن دستش را باز کرد ترجمه شد الن دستش را رها کرد .
پ.ن۲:پیشنهاد میکنم یادداشت خانم «الهام قنبری» رو حتما مطالعه کنید.
      

44

        خب اول بگم که این کتاب جزو مورد علاقه هام نیست؛مثل ما تمامش می‌کنیم یا خردم کن 
ولی با توجه به اینکه مورد علاقم نیست ریتم خیلی خوبی داشت و واقعا جذبم کرد.
داستان معمایی و عاشقانه داشت با عاشقانه کم و تقریبا سانسور شده و قسمت معمایی‌ش هم بد نبود ولی خیلی باب میلم نبود 
برای این باب میلم نبود چون قبل از این کتاب، کتاب دیزی دارکر رو خوندم و خب اون پلات سوئیت های بیشتری داشت با اینکه اکثرا حرفه ای خوان ها در این ژانر معتقدن که خانم فینی سطحی مینویسه و آثار او قابل پیش بینی ان و 
هیجانی ندارن (من بشخصه عاشق کتاب هاشونم) اما بنظر من کتاب دیزی دارکر و سنگ کاغذ قیچی از بازی های میراث قوی تر بود .
معماهاش اول کتایب و کلا اوایل و اواسط کتاب رو بیشتر دوست داشتم ولی اواخر کتاب یکم لوس شد.

بخاطر ترند شدن عجیب و غریبش تو اینستا و تیک تاک خریدمش و واقعا اینهمه ترند شدن حقش نبود.

راجب ترجمه هم باید بگم که روون و خوب بود ولی یه سری جاها افتضاح میشد و واقعا یه پاراگراف رو باید دو سه بار میخوندی تا میفهمیدی.

واقعا واقعا آرزو میکردم این کتاب رو جزو کتاب های فیوریتم به حساب بیارم با توجه به ریلز های هیجان انگیزش و دوست داشتنیش اما متاسفانه جلد اول‌ به اندازه ریلز هاش جذاب نبود.
      

6

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.