یادداشت -نازنین

-نازنین

-نازنین

4 روز پیش

        خب صدای ارچر هم تموم شد.
از اون کتاب هایی بود که در عین حال که میخواستم تموم بشه دلم میخواست تا ابد ادامه داشته باشه .
و از اون کتابایی بود که تو رو با کلی سوال و ابهام پیش میبرد و در نهایت همه ی تیکه های پازل رو بهم میچسبوند و بنظرم این در نهایتش ستودنیه:)))
روندش خیلی خیلی خوب بود اما بخاطر مسافرتی که برام پیش اومد یه وقفه بزرگی توش اتفاق افتاد.
با این کتاب خندیدم ، گریه کردم ، نفسم و ضربان قلبم ناهماهنگ شد ، ذوقی شدم ، اکلیلی شدم و در نهایت حس ها و واکنش هایی رو تجربه کردم که تا پیش تر نمیدونستم وجود داشتن.
فکر میکنم واژه پلات توییست رو فقط برای کتاب های جنایی و معمایی بشه بکار برد اما برای این کتاب میتونم بگم کلی نقطه اوج داشت یعنی قشنگ اینجوری بود که از یه شوک مارو خارج میکرد تا میدید خیال ما راحته دوباره شوک بعدی.
قلم نویسنده فوق العاده بود و وایب بینظیری داشت .
ترجمه و جلدشم خیلی خوب بود .
کتاب کاملا به دور از کلیشه بود و من به شخصه خیلی دوسش داشتم .
کتاب گوگولی بود و من خیلی پیشنهادش میکنم.
فقط چندتا ریز نکته داشت که باید با اسپویل بگم .

بقیه پیام حاوی اسپویلهه!!!!
بنظرم کتاب یه چندتا باگ داشت و یه جاهیی غیر منطقی میشد مثلا:
دو تا سکانس بری اینجوری بود که چرا هرچی آرچر رو صدا میکنم جوابی نمیده؟ 
سوالم اینه که آرچر الان دقیقا باید چه جوابی بده؟
یا من اون قسمتی که بری زبان اشاره بلد بود بخاطر اینکه پدر خودش هم ناشنوا بود خیلی رفت رو مخم 
بنظرم خیلی غیر منطقی بود
میشد به یه شکل خیلی گوگولی تری باشه مثلا میتونست به این صورت باشه که بری برای ارتباط با ارچر بره و زبون اشاره رو یاد بگیره .
و یه بخش خیلی خیلی غیر منطقی و رومخ دیگه اونجا بود که:اماندا ، بری رو توی پارکینگ فروشگاه دید و همینجوری از پشت شناختش و راجب گذشت ارچر گفت. خب وا 
بنظرم این یکی اصلا خیلی عجیب بود کاش اون اشنایی به یه صورت دیگه بود مثلا تو خونه انی هم رو ملاقات میکردن اگه نویسنده دوست داشت این بخش از زبان ارچر گفته نشه یا خود آنی اون اطلاعات رو به بری میداد .

      
116

16

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.