معرفی کتاب هردو در نهایت می میرند اثر آدام سیلورا

هردو در نهایت می میرند

هردو در نهایت می میرند

4.1
774 نفر |
283 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

138

خوانده‌ام

1,935

خواهم خواند

576

شابک
9786225672352
تعداد صفحات
232
تاریخ انتشار
_

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        آدام سیلورا، نویسنده ی جوان اما باتجربه که این روزها در آمریکا ستاره ای در حال اوج شناخته می شود، در نیویورک متولد شد. قبل از اینکه به نویسندگی روی بیاورد، کتاب فروش بود و بعد به شرکت در حال توسعه ای پیوست که برای جوان ها و نوجوان ها به شیوه ای نوین و خلاقانه کتاب نقد می کرد. پس از آن، شروع به نوشتن کرد و کتاب هایش، یکی پس از دیگری، جزئی جدانشدنی از فهرست پرفروش های نیویورک تایمز شدند و ده ها جایزه ی ریز و درشت را از آنِ این نویسنده ی جوان کردند.«هر دو درنهایت  می میرند» داستانی است الهام بخش، احساسات برانگیز، دلربا و خیره کننده که به ما یادآوری می کند بدون مرگ، زندگی و بدون غم، عشق و دوستی معنایی ندارد و می شود حتی در یک روز هم که شده زندگی و دنیایمان را عوض کنیم.پنجم سپتامبر، کمی بعد از نیمه شب، از قاصد مرگ با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته می شود تا خبر بدی به آن ها داده شود: آن  دو قرار است امروز بمیرند. متیو و روفوس با هم کاملاً غریبه اند اما به دلایل مختلف و متفاوتی هر دویشان در روز آخر زندگی شان به دنبال پیدا کردن دوست جدیدی هستند و این شروعی است برای یک پایان پر از ماجراجویی و هیجان.
      

لیست‌های مرتبط به هردو در نهایت می میرند

نمایش همه
ضیافتملت عشقرومئو و ژولیئت

عشاق برقصید ..

7 کتاب

ای عاشقانِ سرمستِ ازل ! در حریمِ رقصِ قدسی ، چنان بچرخید که دُردِ زمان در جامِ مِیِ وجودتان به جوش آید ! پاهایِ شما سِپَرهایی از نورند بر صفحهٔ زمختِ ماده ، و هر گام، مُهرِ ابدیت است بر طومارِ ناچیزِ دهر . این سماعِ الهی نه جنبشی زمینی ، که تجلّیِ اسطقسِ عشق است ؛ چونان شعلهای که در بادِ تقدیر ، رازِ خاک را با افلاک درمی‌آمیزد . پیکرهایِ شما برگ‌هایِ زرینیاند بر شجرۀ طوبیِ معنا ، که هر لرزششان قصیدهای است ازلی در ستایشِ جمالِ حق ! در این وادیِ رقصآلود، سکون گناهی است نابخشودنی ، خورشید، چراغدارِ این محفلِ ملکوتی گشته ؛ و ماه، آیینۀ گردانی است که سایه‌هایِ شما را تا بیکرانِ معنا می‌تاباند ، حتی زمزمۀ باد نیز در این مجلس، نوازشی است بر اوتارِ روح ؛ برقصید! که در هر چرخش، جهانی زاده میشود و جهانی میمیرد ، برقصید ! تا ثابت کنید خاک نیز قابلیتِ پرواز دارد ؛ برقصید ! که این پایکوبی، زبانِ گویایِ اسرارِ ازلی است ، و هر حرکتِ شما، حرفی است از الفبایِ ناگفتۀ هستی .

58

پست‌های مرتبط به هردو در نهایت می میرند

یادداشت‌ها

فرشته

فرشته

1401/3/10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        خیلی زیاد دوسش داشتم
ب نظرم حتی اگر بدونیم ک هرروز هم ممکنه قاصدمرگ زنگ بزنه و بگه قراره بمیریم ، مث داستان کتاب، بازم ما قدر زندگی رو نمیدونیم تا روز اخر 
مث شخصیت های اصلی کتاب ، فقط روز اخر رو زندگی خواهیم کرد ...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

30

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چیزی که مشخصه من اصلا دنبال کتاب‌هایی که پایان تلخ و باز داشته باشند،خیلی نمیرم..🚫 اما چون تعریفش رو از کتابخون های اطرافم شنیدم ترجیح دادم از دایره امنِ روانم بیرون بیام و یک کتاب شروع کنم که اگر پایینش تلخه اما در طول داستان قراره بهم  خوش بگذره🥴...
باید اعتراف کنم  اصلا نتیجه خوبی به همراه نداشت... 🤕
💣موضوع و ایده داستان نو بود اما نویسنده از این فرصت خلاقانه نتونسته بود آنطور که باید استفاده کنه...🕳
💣شخصیت پردازیش جاندار نبود یعنی داشت تلاش می‌کرد بهت بفهمونه هرکس چه جوریه اما بازم چیزی دستت رو نمی‌گرفت... 👩‍🦽
💣 هدف داستان که میخواست مثلا بهت تلنگر بزنه هم در احاطه کامل سیاهی و ناامیدی زیرپوستی بود☠
💣 ترجمه هم تاحد زیادی به دلم ننشست.احساس میکردم گاهی ترتیب فعل و فاعل رعایت نشه بعضی وقتا مجبور بودم یک خط رو  چند بار بخونم تا بفهمم این چند فعلی که پشت سر هم اومده چی میخواد بگه ،یه سری کلمات و جملات بود که اگر حذف می‌شدند صدمه ای به داستان نمیزد اما بالاخره باید باشه که درجه منشوری شدن رو ببره بالا و تو فکر کنی که نظارت برعهده کجا بود؟و دقیقا دارند چه غلطی میکنند؟ ودقیقا ناشرها از چه چیزی همیشه شکایت دارند؟ این حساسیت رو پا این بذارید که این کتاب بین  نوجونا خیلی محبوب شده...
💣 گاهی داستان برام بی معنی میشد که علتش رو نگاهم به زندگی و مرگ و تفریح و ارزش ها و حتی ارتباطاتم با جامعه ام و دنیا میدونستم....🤷‍♀️

در کل بعد پایان کتاب به این فکر کردم چقدر بد که با چنین مضامین و داستانهایی سعی می‌کنند مرهمی به سردرگمی هاشون بذارند...🦸‍♂️👩‍🦯👣
        

5

hanieh

hanieh

1403/2/31

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          شامل اسپویل البته این رمان جای اسپویلی نداره ولی خب ‌....
قلبم شکست ...
توی هر ص از کتاب ارزو میکردم این ماجرا دروغ باشه و این ها از دست مرگ فرار کنند ولی اینطور نشد متیو و روفوس مردن ولی روز آخر کامل و شگفت انگیزی گذروندن و زندگی کردن این مهمه نه ؟ چقدر شخصیت روفوس رو دوست داشتم اون شجاعت بی نظیرش رو ، فکر میکنم من هم نیاز به همچین دوستی دارم ..من بیشتر شبیه متیو ام کسی که اگه بفهمه امروز میمیره تو خونه سنگر میگیره ، فکر میکنم منم به یه روفوس نیاز دارم دلم میخواد گریه کنم ولی جایی هستم که نمیشه مرگ متیو خیلی بیشتر از مرگ روفوس من رو تحت تاثیر قرار داد.
چقدر تاثیر ما رو زندگی هم زیاد و شگفت انگیزه ، اگه متیو روفوس رو نمی شناخت چی ؟ اگه اون برنامه یه ادم پوچی رو بهش معرفی میکرد و اون هم تصمیم میگرفت با همچین ادم مسخره ای رفیق بشه؟ شاید تا اخر زمان مرگش توی خونه میموند :)))
روفوس متیو رو شجاع کرد ولی این دلیل بر این نیست که روفوس از چیزی نمیترسید بلکه اونم نیاز داشت که بهش یاداوری کنن شجاع باش :) روفوس و متیو عزیز من با شما زندگی کردم قلبم در حال گریستن برای شماست شما باید یک زندگی طولانی رو تجربه میکردید:))
از روفوس همدلی و همراهی و شجاعت رو اموختم و از متیو مهربانی فداکاری و استقامت :)))
بدرود متیو ، بدرود روفوس
        

6

fh he

fh he

1403/11/18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

مبینا

مبینا

1403/11/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4