معرفی کتاب They Both Die at the End اثر آدام سیلورا

They Both Die at the End

They Both Die at the End

4.1
626 نفر |
254 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

133

خوانده‌ام

1,563

خواهم خواند

484

شابک
9780062457806
تعداد صفحات
252
تاریخ انتشار
1395/10/12

توضیحات

        در 5 سپتامبر با متیو تورز و روفوس امتریو تماس گرفته می شود و به آنها خبر بدی داده می شود: آنها امروز می میرند. این دو نفر با هم کاملا غریبه هستند و به دلایل مختلفی هر دو به دنبال کسی می گردند که در آخرین روز زندگی شان آخرین دوستشان باشد. خبر خوب اینکه برای این موضوع یک اپلیکیشن وجود دارد که «آخرین دوست» نامیده می شود و متیو و روفوس با هم ملاقات می کنند تا در آخرین ماجراجویی شان زندگی در آخرین روز زندگی با هم باشند.
      

لیست‌های مرتبط به They Both Die at the End

پست‌های مرتبط به They Both Die at the End

یادداشت‌ها

فرشته

فرشته

1401/3/10

        خیلی زیاد دوسش داشتم
ب نظرم حتی اگر بدونیم ک هرروز هم ممکنه قاصدمرگ زنگ بزنه و بگه قراره بمیریم ، مث داستان کتاب، بازم ما قدر زندگی رو نمیدونیم تا روز اخر 
مث شخصیت های اصلی کتاب ، فقط روز اخر رو زندگی خواهیم کرد ...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

25

          دورد
آن‌دو در نهایت می میرند، نوشته آدام سیلورا؛ نویسنده‌ای که از طریق صفحه مجازی  رسیمی‌‌اش اعتراف کرده به طور واضحی به لو دادن پایان داستان در عنوان آن علاقه دارد.(خدا خیرت بده داداش🤌😅)
داستان به طور کلی درباره‌ی دو پسره که هر دو شون  بهشون اطلاع داده میشه که؛ عاموو امشششو شوشه😅 دیگر عمری ندارید.
دو پسر با سن کمی که دارن، احساس ترس و سردرگمی تمام وجودشون رو در بر می‌گیره و در ادامه داستان با هم آشنا میشن و نویسنده به شکل کامنت‌هایی سرگذشت آن‌ها رو در طی حدودا ۲۴ ساعت روایت می‌کنه و دو جوان.....
در کل داستان دلنشینیه اما از نظر من تنها به یک بعد سردرگمی آنان به خوبی پرداخت شده و داستان می‌تونست ادامه پیدا کنه، به عنوان یه داستان کوتاه می‌تواند کتاب سرگرم کننده‌ای باشد جذاب‌ترین بخش‌های کتاب می‌تونه بخش‌های وسط کتاب باشه که به افسوس‌های آنان اشاره می‌کنه، یکم شاید به ما کمک کنه که بدونیم قرار برای چه چیزهایی دلتنگ بشیم.... برای چه کارهایی قراره افسوس بخوریم و برای نفشردن دستان چه کسانی قرار است دلتنگ شویم...

        

9

مانا

مانا

1403/4/20

          روی هم رفته کتاب متوسطیه. ولی خب ممکنه به ملت معرفیش کنم. به بعضی آدما. ولی خب حرفی که می خواد بزنه رو قبلا زوربای یونانی خیلی بهتر و خفن تر به من زده بود. واس همین خیلی جاها حوصله ام سر رفت. دگ هی تکرار و تکرار یه ایده، بسه دگ حاجی. مثل ملت عشقه شاید.  یه حرفای قشنگی توش هست، ولی خب در عین حال آبکیه. من اول کتاب نوشته بودم ک فلان می کنم و بهمان. کتاب رو که تموم کردم، نه فلان کردم و نه بهمان. آدمی که اول کتاب فکر می کردم تا ابد باهاشم و باهامه دیگه رفته (بادوم)، و آدمی که ازش متنفر بودم و ازم متنفر بود، شده آینده ام (لیمو) ! اونم طی یک سال و نیمی که من خوندن کتاب رو لفت دادم. دنیای عجیبیه، نه؟ واسه همینه که باید زوربا بود. واسه همینه که نباید سخت گرفت، باید سفرو رفت، ژاپنی رو خوند، غرق گیم شد، با تمام وجود همبرگرهایی که امیرحسین درست می کنه و گاز زد و کیف کرد از این لذتی که ممکنه فردا تکرار نشه. گور بابای اخبار، سیاست، حزب، حق و باطل. خود زندگی رو دریاب. بدون توجه به نویزها، بدون توجه به عوام. چون امروز آخرین روز زندگیته و فردایی برای کشف و لمس و مزه کردن نیست. 
۲۰ تیر ۱۴۰۳ - ۱۰ جولای ۲۰۲۴
        

0

Mahya

Mahya

1403/6/28

        خیلی خوب بود و همیشه تو قلبم جا داره  و سر تیکه ای که روفوس میره چایی ببره اشک ها ریختم و به همین خاطره که همیشه توی قلبم نگهش میدارم😔و اینکه یه نسخه ی دیگه ازش خوندم
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

4