معرفی کتاب رعنا اثر مژگان شیخی

در حال خواندن
2
خواندهام
191
خواهم خواند
15
توضیحات
«رعنا»، روایت دختری است که در کودکی در پی جدایی مادر از پدرش، ناگزیر در خانه نامادری بزرگ میشود و بدین ترتیب ناملایمات و مشکلات بسیاری پشت سر میگذارد. تا این که سرانجام با پسری آشنا میشود و بهرغم اختلاف خانوادگی و پس از سختیهای فراوان با او ازدواج میکند. رمان، از سالهای دهه چهل در شیراز شروع میشود و تا پس از جنگ ادامه مییابد. دختری که در خانوادهای با مشکلات خانوادگی، تضادها و احساسهای سرکوب شده بزرگ میشود، سعی میکند در میان همه آن آشفتگیها راهش را پیدا کند و سختیها را پشت سر بگذارد، تا اینکه به تهران میآید و … زندگی برای همه قصه میسازد و گاهی افراد بینام و نشان، قهرمانان بزرگ زندگیاند. چه بسا مردان و زنانی باشند که نه از روی سرشت بد، بلکه موقعیتهای خانوادگی و اجتماعی از آنها انسان دیگری ساخته است؛ کسانی که با خود فاصله دارند. این داستان که برگرفته از واقعیت است به زندگی همین افراد میپردازد، کسانی که شاید بارها آنها را دیدهایم، سروکار داشتهایم، ولی نمیشناسیم.
لیستهای مرتبط به رعنا
نمایش همه1404/5/2
یادداشتها
1403/5/17
1403/9/27
1404/2/30
بسیار داستان غمگین و ناراحت کننده شخصیت اصلی داستان بسیار توسرخور بود. واقعا نمیفهمم آدمهای که میان میگن آموزنده بود!!!! کجای داستان جز بدبختی و نشون دادن زجر کشیدن رعنا آموزه دیگه ای داشت!؟ بعد از خوندن این کتاب حالم بد شد و بشدت اعصبانی شدم! آخه این چجوره دیگه. داستانی با پایان آبکی کتاب تمام شد اما بدبختی های رعنا نه! این کتاب رو به هیچ عنوان توصیه نمیکنم.
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/3/31
1402/3/23
1403/9/22
1403/1/26
1404/4/10
1404/2/29
1402/11/6
1404/4/25
1404/4/29
به نام خدا این کتاب رو همینطور که تو بهخوان می گشتم دیدم و اکثرا هم در یادداشت ها گفته بودند که کتاب خوبی نیست ولی من گفتم حالا بخونم که چیزی نمیشه🥲 خلاصه گشتم و فایل pdf کتاب رو پیدا کردم و ۲ روزه تمامش کردم. خب از نظر داستانی که....موضوعش خیلی تلخ بود و واقعا دلم برای رعنا می سوخت. اتفاقات و ماجراهایی که براش پیش می اومد کاملا غیرمنتظره بود اما حیف که خیلی یهویی بود و برخی شون سریع حل می شدند و نویسنده اینطوری بود که: «خب این حل شد می ریم سراغ بدبختی بعدی!» انگار داشتم یک گزارش طولانی از رویداد های زندگی یک نفر رو در حالت فهرست می خوندم. از وضع شخصیت پردازی و فضاسازی هم که نگم. هیچی؛ هیچی نبود و من هیچ تصوری از هیچ یک از شخصیت ها و مکان ها و همچنین حالت ها نداشتم. خصوصا وضع ظاهر و چهره ی پدر رعنا و زنش رو خیلی دوست داشتم بدونم(آخه بعضی از آدمای بدجنس به قیافه شون نمی خوره!) نکته ای که جدا از عجله ی نویسنده در نوشتن، و عدم هیچ گونه فضاسازی و... خیلی به چشمم آمد ، ناگهانی عوض شدن افراد بود. برای مثال نامادری اول رعنا، چطور بعد از مرگ مادربزرگش اینقدر باهاش مهربون شد. (درسته که یه نامادری مهربون هم داشت ولی دائم که پیش اون نبود!) البته شاید هم به خاطر این بوده که رعنا تحملش می کرده و خیلی در کتاب از توصیفات استفاده نشده بوده! بعضی وقتا هنگام مطالعه ، موبایل رو خاموش می کردم و احساس می کردم تحمل این همه بدبختی برای یک انسان رو ندارم. ولی اینجا یه نکته ی مثبتی که داشت این بود که وقتی که رعنا به خودش دلداری می داد، تلاش بر این بود که همزمان خواننده ی کتاب هم امید به دلش برگرده و کاملا این رو در خودم حس کردم. حالا جدا از این نکات منفی که گفتم و قصد داشتم ۲/۵ امتیاز بهش بدم، پایان کتاب باعث شد نظرم کلا عوض شود! پایانش واقعا اشکم را در آورد و با خودم گفتم چه سعادتی داشته بهرام و مهم تر از اون، چه صبری داشته خود رعنا! ولی دوباره نظرم عوض شد و گفتم چون بهرام هیچی به مادرِ.....ش نمی گفت و رعنا اذیت می شد، لیاقت شهادت نداشت(فقط کم مونده من تعیین کنم کی لایق شهادته🙄) و بازهم خراب شد. اما در نهایت آخرش رو دوست داشتم و از ۲/۵ رسیدم به ۳/۵!! درکل اگر به جزئیات اهمیت می دهید و منطقی تصمیم می گیرید این کتاب را نخوانید. اما اگر احساسی هستید ممکن است پایانش نظرتان را تغییر دهد. باز هم سلیقه ها متفاوت است و معیار هرکس برای سنجش کتاب، متفاوت. ولی به نظرم شاید کتاب شاهکاری می شد اگر یکسری از ضعف هایش برطرف می شد و کمی هم از بدبختی ها و فشار روانی کتاب کم می شد یکشنبه ، ۲۹ تیرماه ۱۴۰۴ ساعت ۲۲:۳۰
با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش میشود.
1404/5/17