سایه‌ی باد

سایه‌ی باد

سایه‌ی باد

4.4
71 نفر |
40 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

22

خوانده‌ام

119

خواهم خواند

129

ناشر
نیماژ
شابک
9786003674059
تعداد صفحات
742
تاریخ انتشار
1399/11/1

توضیحات

        کارلوس روئیث تافون (1964)نویسنده اسپانیایی، متولد بارسلون، اولین رمانش را در چهارده سالگی نوشت و از نوزده سالگی به یک نویسنده ی حرفه ای بدل شد. سال 1993 با رمان «شاهزاده مه» برنده ی جایزه ی ادبی شد و این رمان جلد اول از سه گانه ی «مه» بود که تافون را به نویسنده ای جهانی تبدیل کرد. آثار او به بیش از پنجاه زبان ترجمه شده اند و جوایز متعددی را برایش به ارمغان آورده اند. او علاوه بر جلب نظر منتقدان ادبیات، یکی از پر خواننده ترین نویسنده های اسپانیولی زبان است که تقریبا همه ی آثارش با تیراژی بالغ بر بیست میلیون نسخه در جهان به فروش رفته اند. کارلوس روئیث ثافون فیلم نامه هم مینویسد و امروزه در کالیفرنیا ساکن است. «سایه ی باد» پدیده ادبیات اسپانیا در سال 2001 بود که خیلی زود به زبان های دیگر ترجمه شد و ظرف سه سال بیش از 12 میلیون نسخه از آن به فروش رفت. ترجمه فرانسوی این رمان، سال 2004، به عنوان بهترین رمان خارجی سال انتخاب شد.«گابریل گارسیا مارکز، امبرتو اکو و خورخه لوئیس بورخس در این رمان با یکدیگر تلاقی پیدا میکنند...روئیث ثافون ما را با شخصیت های بکر  و داستان تمام عیارش شیفته ی خود میکند. داستانی لایه لایه که عشق و شور، انتقام و رمز و راز در آن موج میزند و مانند پیاز با شکافته شدن هر پوسته، لایه ای جدید هویدا میشود...با خواندن این رمان به یک سواری تند و وحشیانه می روید که عبور از هر پیچ نفس گیرش تمام وجودتان را به لرزه خواهد انداخت.»هرگز نام  این کتاب را نشنیده بودم و نویسنده اش را هم نمیشناختم اما هیچ اهمیتی نداشت. تصمیم خودم را گرفته بودم. با دقت کتاب را از درون قفسه بیرون کشیدم و با سرعت ورق زدم. صفحات، درست مثل این که از قفس آزاد شده بشاند زیر انگشتانم بال بال میزدند و همراه با جابه جا شدن شان طوفانی به پا میکردند و گرد و غبار سالیان دست نخورده ماندن شان را از دل خود بیرون میریختند. من، شادمان از انتخابی که کرده بودم، لبخند بر لب، کتاب را زیر بغلم گذاشتم و از همان مسیری که آمده بودم برگشتم تا از هزار توی کتابخانه خارج شوم. شاید فضای افسونگر آن کتابخانه همواره پذیرای افرادی بسیار لایق تر و بهتر از من بود. اما در آن لحظات کاملا اطمینان داشتم که سایه ی باد سال ها انتظارم را میکشیده تا به سراغش بروم، شاید حتی مدت ها پیش از آن که متولد شده باشم. درباره این کتاب بیشتر بخوانید
      

لیست‌های مرتبط به سایه‌ی باد

سایه‌ی بادگورستان کتاب های فراموش شده؛ بازی فرشتهگورستان کتاب های فراموش شده؛ زندانی آسمان

گورستان‌کتاب‌های‌فراموش‌شده

5 کتاب

بسم الله الرحمن الرحیم. مجموعه ی گورستان کتاب های فراموش شده، روایتی است از معماها، عشق های مخفیانه، کتاب هایی که فراموش می‌شوند، خیانت ها، حقیقت های زندگی و خیلی چیزهای دیگر. داستان از جایی شروع می‌شود که دنیل، پسر کوچکی که به خاطر شغل پدرش در میان کتاب ها بزرگ شده است، شروع به روایت داستانی برای ما می‌کند( زاویه ی کتاب زاویه ی دید اول شخص است). دنیل از این می‌گوید که در کودکی، پدرش او را به کتابخانه ای بسیار بزرگ برده است به نام "گورستان کتاب های فراموش شده". در این گورستان/کتابخانه، کتاب هایی وجود دارند که صاحبی ندارند. کتاب هایی که یا فراموش شده اند یا بسیار کمیابند و هر فردی که کتابی انتخاب بکند، باید سرپرستی آن کتاب را به عهده بگیرد، همچون یک کودک. دنیل در کتابخانه با کتابی به اسم سایه ی باد مواجه می‌شود و آن را برمی‌دارد، دنیل روز به روز با این کتاب ارتباط بیشتری قرار می‌کند. او متوجه می‌شود در کل دنیا تنها همین یک نسخه از کتاب سایه ی باد وجود دارد و دیگر نسخه های این کتاب و بقیه ی آثار نویسنده ی آن _ خولیَن کاراکس _ توسط فردی ناشناس سوزانده شده اند. دنیل کنجکاو می‌شود که از راز سرپوشیده ی کتاب های کاراکس سردربیاورد. اما این جست و جو هربار به بن بست می‌خورد اما دنیل جست و جو و کنجکاوی خود را متوقف نمی‌کند. حالا این دنیل است که باید برای بقای کتاب سایه ی باد تلاش و آن را از دست مرد ناشناسی که کتاب هارا می‌سوزاند حفظ کند.... این مجموعه کلا شامل چهار جلد است که در ایران به صورت پنج جلد چاپ شده و کامل ترین ترجمه ی این مجموعه، ترجمه ی نشر نیماژ با ترجمه ی علی صنعوی است. ژانر کتاب، گوتیک است. ترکیبی از ژانر های عاشقانه، معمایی، جنایی و تا حدودی هم با خواندن آن حس و حال کتاب های کلاسیک را دریافت می‌کنید. این کتاب مناسب رده ی سنی جوان و بزرگسال است، اما می‌تواند مناسب نوجوانان هم باشد در صورتی که به کتاب علاقه مند باشند. البته این کتاب خالی از مواردی که مناسب سنین پایین تر نباشد نیست. برای همین برای گروه سنی جوان مناسب تر است. این لیست جهت اطلاع شما برای ترتیب مجموعه درست سده است. امیدوارم کمک کننده باشد. ۱_سایه ی باد ۲_بازی فرشته ۳_زندانی آسمان ۴_هزارتوی ارواح_بخش اول ۵_هزارتوی ارواح_بخش دوم

4

یادداشت ها

          سایه‌ی باد کارلوس روئیث ثافون، نخستین کتاب از مجوعه گورستان کتاب‌های فراموش شده است. پسری در بارسلون دهه ۴۰ میلادی قدم به کتابخانه‌ای افسونگر می‌گذارد و باقی زندگی‌اش تغییر می‌کند.  داستانی کاملا سرگرم‌کننده که نثری ساده، در فضایی تیره و رازآمیز (بسیار شبیه طرح روی جلد کتاب، عمدتاً نوآر، گاه با رگه‌هایی از فضای گوتیک) و درگیری‌های پلیسی و معمایی دارد اما نه شگفتی حاصل از گشایش نبوغ‌آمیز رازها و معماها که همین فضای کلی‌اش است که خواننده را تا به انتها می‌کشاند: شهری قدیمی با پس‌کوچه‌های تاریک، آدم‌های مرموز، عمارت‌های کهنه و هزارتو و البته عشق‌های ممنوعه و آتشین مجموعه‌ای از جذابیت‌هایی است که این رمان بلند ۷۴۴ صفحه‌ای را خواندنی می‌کند. 

شخصیت‌های ظاهرا بدبخت اما عمیق و طناز و جذابی مثل فرمین، شخصیت‌های مرموزی مثل لین کوبرت و شخصیتی سیاه و خبیث همچون فومرو و سرگذشت‌های پرپیچ و خمشان که به هر ترفندی شده همه با هم گره می‌خورد، از دیگر تلاش‌های نویسنده برای جذاب کردن بوده است. 

پیداست که کتاب سرشار از صحنه‌های داغ و اتشینی هم بوده که به طور کامل در ترجمه حذف شده اما محصولات همین صحنه‌های حذف شده، حلقه‌هایی مهم در زنجیره علی داستان را تشکیل می‌دهند! 

داستان در صفحات آغازین وعده کتابی بسیار جذاب و خیال‌انگیز را می‌دهد، آرام ارام با رازها و معماها و حسرت‌هایی شکل می‌گیرد اما در بدنه، اندکی کند و طولانی می‌شود و سرانجام در صفحات نزدیک به پایان تنها راهی که نویسنده برای گره‌گشایی می‌یابد نقل قولی ۱۳۰ صفحه‌ای از یادداشت‌هایی است که یک شخصیت داستان برای راوی به جا گذاشته است. و وقتی همه گره‌ها و رازهای داستان در این روایت جانبی گشوده می‌شود در می‌یابیم همه چیز دقیقاً همان بوده که از آرام آرام در طول داستان حدس زده‌ایم! با این همه هیچ یک از این‌ها مانع به پایان رساندن این کتاب جذاب نمی‌شود.

آیا کتاب ورق‌برگردان است؟ بله! اما به نظرم بسیاری از مسائل فنی داستان به دم‌دستی‌ترین شیوه ممکن حل شده و گاهی توصیفات ادبی یا ذهن‌نویسی‌های طولانی بی‌موردی هم دارد که به زبان کلی داستان نمی‌خورد. داستان برای کسی که بخواهد در یک فضای نوآر دهه ۴۰ اروپا غوطه بخورد و ساعات و روزهایی طولانی را در جهان یک رمان سرگرم‌کننده غرق باشد گزینه بسیار مناسبی است اما برای کسی که به دنبال حل نبوغ‌آمیز معماهای بغرنج یا سویه‌های عمیق ادبی و فرم  خلاق و سنجیده باشد احتمالا گزینه چندان مناسبی به شمار نمی‌رود.

سایه‌ی باد کارلوس روئیث ثافون را علی صنعوی به فارسی ترجمه کرده و نشر نیماژ منتشر کرده است.
        

11

          "جنایی‌ نوشتن کار هر بی‌پدری نیست"
احتمالا کارلوس رئیس ثافون با پدر مادر ترین جنایی‌نویسِ حالِ حاضر اسپانیاست. نویسنده‌ای که هم درام می‌فهمد، هم تعلیق می‌فهمد و هم روایت خوب و درستی دارد. چهارصد صفحه نخستِ این رمانِ دراز و طویل، در ظاهر درام ساده و بی‌پیرنگی بود، حتی شاید خسته کننده، اما آنقدر تعریفش را از این و آن شنیده بودم که نمی‌شد نیمه‌کاره رهایش کنم. از صفحه چهارصد به بعد را تقریبا توی ۸ ساعت تمام کردم درحالی که خواندن ۴۰۰ صفحه نخست ۳ ماه طول کشید. جنایی‌نوشتن برخلاف اینکه برای بسیاریی از به‌ظاهر نویسنده‌های تازه به دوران رسیده، ژانر راحت و آسانی است اما برای غول‌های ادبیات که شاهکار خلق می‌کنند کار بسیار سختی است. از دیکنز گرفته تا داستایفسکی همه به نوعی دستی بر جنایی‌نوشتن داشته‌اند. ژانری که بیشتر از هرچیزی یک ذهن مریض می‌خواهد، ذهنی که بدون لو رفتن و رو شدن، ورق بازی را برگرداند.  ژانر جنایی اصیل باید طوری سیلی بزند به مخاطب که برق از سه‌فازش بپرد. این ماهیت جنایت است وگرنه اینکه بنویسیم فلانی، فلانی را کشت و برای اینکه اثبات کنیم غول ادبیات هستم آخر کار بیاریم که شخصیت اصلی   تهش از خواب بیدار شد، فاضلابی بیش در ادبیات نیست و با این حساب ما یک مشت سوسک‌های بالدار هستیم تا نویسنده! جنایی نوشتن نیازمند هزار مرتبه معما ساختن و حل کردن است. معماهایی که سرشان به تن‌شان می‌ارزد و پدر مادر دارند. جنایی نوشتن خلاقیت، استمرار، تجربه، هوش و قلمِ خوب می‌خواهد و هرکسی نمی‌تواند از پس‌ش بر بیاید. اینکه این روزها می‌بینم هربی‌پدری فکر می‌کند می‌تواند با جنایی‌نوشتن نویسنده شود غم‌انگیز است برایم. اولین باری که یک جنایی خوب خواندم، دختری در قطار بود، آخرین بارش هم  "فعلا" شد سایه باد! نویسنده ایرانیِ جنایی‌نویس خوب هم تا به حال ندیده‌ام. نویسنده ایرانی جنایی نویس بد هم اندازه ملخ در عربستان زیاد است. البته به استثناء حمیدرضا شاه‌ آبادی که چند کار جنایی خوب دارد مثل "کافه خیابان گوته" که آنقدر ها که باید و شاید هم دیده نشد. اتفاقا چند روز پیش که یک مشتری آمد کافه‌کتاب، تا کتاب را بهش معرفی کردم خرید. آخرش هم گفت چون چاپ قدیم است و قیمتش مفت است بر می‌دارد. با این حساب خیلی امیدی به این ژانر توی ادبیات ایران ندارم اما زنده باد کارلوس رئیس ثافون! زنده باد ادبیات اسپانیا و جنایی‌نویسی!
        

43

پارسا

1402/4/14

          بذارید یه نفسی چاق کنم اول . هنوز  ذهنم در سکرات داستان باده نوشه و مست. لذتی داشت خواندن این کتاب . همه چیز مهیا شده بود تا در یک بزم داستانی مهیج شرکت کنی و یه نفس تا انتهای مجلس  ، چشمانم در بین سطر سطر داستان برقصند و حض کنند .  ذهنم هم برای چیدن قطعات پازل هر چی سلول خاکستری داشت مصرف کرد و خلاصه همه چیز طوری پیش رفت که  آدم کیفور شود. کتاب را در دست دوستی دیدم و او برای رهایی از شیطنت گاه به گاه من گفت  بیا یه نگاهی بهش بنداز تا به ایستگاه برسیم و من از سر تفرج خواندم و فقط شنیدم صدای خانومی را‌ که "ایستگاه پایانی  میباشد و ...."دوستم پیاده شده بود و مرا نه باد که  سایه ی آن با خود به اسپانیای فرانکو برده بود و در کوچه پس کوچه های   آن در پی کشف حقیقت ماجرا می گشتم.
ابتدا فکر میکنی  با دنیایی فانتزی روبرو خواهی شد از آن  فضاهای هری پاتری اما بعد  میبینی نه  همه چیز  بهم ریخته و در جادوی ر‌وایت نویسنده،  مسحور شده ای   و  وقایع آنقدر شتاب می گیرد که اجازه نمیدهد نفسی بکشی .  در  صفحات کتاب می دوی و با قهرمان داستان به همه جا سرک میکشی گذشته ،حال و هر جا نویسنده بخواهد . گاهی در خط  سیر یک داستان همه چیز درست  در کنار هم قرار می گیرد و خواننده را با خود همراه میکند در فراز و فرودها و .‌.. مانند اینکه در رودخانه ی  خروشان کلمات و فضا سازی های خاکستری و نیمه روشن  ترسیمی نویسنده ،  مشغول قایق سواری هستی و بر روی موجها  بالا و پایین می شوی. از آبشارهای غافلگیر کننده ی داستان سقوط میکنی ... کمی آرامش و بعد ادامه ی ماجرا.
شور و شعف  حاصل از این کتاب زیاد است و اجازه بدید همینقدر بسنده کنم و شما را دعوت کنم به خواندن این کتاب اگر نخوانده اید و تورق دوباره اش برای کسانی که خوانده اند و دلشان برای یک روایت مهیج معمایی تنگ‌شده. 
        

25

          #کتاب_خواندم 
#سایه‌ی_باد

می‌خواستم راجع به این کتاب اصلاً چیزی ننویسم اما به‌هرحال چون وقت گذاشته‌ام و کتاب را خوانده‌ام فکر کردم بد نیست یادداشت کوتاهی راجع بهش بنویسم.

*سایه‌ی باد* رمان ماجراجویانه و معمایی جالب و خواندنی بود؛ از آن‌ها که وقتی دستت می‌گیری دیگر زمین نمی‌گذاریش.

پسر نوجوانی که داستان زندگی‌اش را از ۱۱ سالگی تا ۱۸ سالگی و بعد در میان‌سالی تعریف می‌کند، قهرمان قصه‌ی ماست. 
ماجراهای اسرارآمیزی که یکی پس از دیگری اتفاق می‌افتد و خواننده را میخ‌کوب می‌کند، عامل اصلی جلو بردن رمان است.

ماجراهای داستان در اسپانیای زمان جنگ داخلی و دوران حکومت ژنرال فرانکو می‌گذرد. زمانی که آشوب و ترور و وحشت بر جامعه حکم‌فرماست و مردم در ابراز عقیده آزاد نیستند.

تمام ماجراها با یک کتاب آغاز می‌شود. *دنیل* به همراه پدرش سر از یک گورستان کتاب درمی‌آورد و آن‌جا کتاب سایه‌ی باد را پیدا می‌کند. نویسنده‌ی کتاب آدم مرموزی بوده که زندگی‌اش در هاله‌ای از ابهام قرار دارد. به‌محض این‌که کتاب در دستان دنیل قرار می‌گیرد، ماجراهای عجیب و غریب و حوادث خطرناکی برایش اتفاق می‌افتد که نیاز به رمزگشایی دارد. 

دنیل مانند یک کارآگاه وظیفه‌شناس و کنج‌کاو به کندوکاو گذشته و رازهای زندگی نویسنده‌ی کتاب می‌پردازد اما خودش هم درگیر ماجراهای خطرناکی می‌شود.
داستان آن‌قدر نفس‌گیر هست که تا آخرین صفحه را با تپش قلب بخوانی.

نویسنده زاویه‌ی دید را طوری انتخاب کرده که تو از بسیاری از اتفاقات بی‌خبر هستی و به‌تدریج سر از معما‌ها درمی‌آوری.

گاهی حرف‌هایی فلسفی از زبان فِرمین در داستان ادا می‌شود اما درنهایت اگر از من بپرسند پیام رمان چه بود؟ من شخصاً پاسخ خاصی ندارم.
نکته‌ی مهم: با این‌که قهرمان داستان نوجوان است، کتاب را مناسب نوجوان نمی‌دانم.
        

1

Elias

1403/7/5

          کتاب:#سایه_باد
نویسنده:#کارلوس_روئیث_ثافون
مترجم: 
تعداد صفحات: ۷۴۰ص نشر نیماژ 
⚠️نوشته های داخل()نظر شخصی خودمه 🖤🙏
خلاصه داستان: کتاب روایت زندگی دنیل، از ده ساله تا بیست سالگی‌ش هست. داستان از گورستان کتابهای فراموش شده (اخربن جا برای کتابهایی که دیگه سر پناهی ندارند)شروع میشه، دنیل کتابی به اسم سایه باد رو پیدا میکنه و متوجه میشه شخصی داره تمام کتابهای نویسنده رو اتش میزنه. شروع میکنه به تحقیق و درگیر مسائلی میشه که اینده‌اش رو تحت تاثیر قرار میده.

کتاب سایه باد با جملات طولانی و تشبیه‌های زیبا و جذاب، از دل یکی از شبهای بارسلونای تیره‌ی بعد از جنگ و مردمی که درحال دست و پازدن برای بقا هستند، با پدر و پسری که به گورستان کتابهای فراموش شده میرن، شروع میشه. 
در کتاب با دوجهان طرفیم، جهانی بعد از جنگ که زندگی دنیل که به دنبال جواب سوالهاش فضایی گوتیک وار برای خواننده خلق میکنه و یکی جهان قبل از جنگ که همه چیز براساس اشراف و اشرافیت پیش میرفته.
شخصیت‌های زیادی داخل کتاب هستند،
دنیل و خولین شخصیت های شبیه هم با سرنوشتی متفاوت
فرمین فردی جنگ زده و نجات یافته برای بقا 
بئاتریس دختری سردرگم در میان ماندن و رفتن عشق و خیانت
پدر دانیل فردی درونگرا و پایبند به قولی که به عشق از دست رفته اش داده و نگهدار پسرش 
و فومرو مردی سادیسم در پی انتقام چیزی که اصلا مال خودش نبوده.
همه‌ی این شخصیت‌ها با گذشته اسرار امیز و تلخ و شیرین به هم پیوند میخورند تا دنیل راز نویسنده کتاب سایه باد رو کشف کنه. 
اشارات مستقیم سیاسی، مذهبی به سالهای ۱۹۳۳تا ۱۹۶۵ به مکرر داخل کتاب هست و مترجم در خیلی از موار با پانوشتهای دقیق و خوب به یاری خواننده میاد تا بهتر بفهمه و درک کنه.قلم نویسنده که یاد اور قلم مارکز و بورخس و آمبرتواکو و  به حدی قویه که انگار در کنار شخصیت‌ها زاده شدید و رشد میکنید با ناراحتی و غمشون، غمگین و با خوشحالی‌شون، خوشحال میشید.
فضای تاریک اون دوران بارسلونا به شدت قابل لمسه برای خواننده.
سایه باد کتابی پر از عشق و دلدادگی، مثلث های عشقی، انتقام از خود، سیاست و دسیسه و سرنوشت غمناک افرادی که گیر اشراف و سیاستهای قدرت طلبان و بی عدالتی حاکمیت شدن.
        

9

          شاید انتظار بره درباره‌ی محتوا، موضوع، نتیجه گیری و و و چیزهایی که کتابخوان‌ها عادت به دیدنش دارن یه سری نظر شخصی بنویسم. اما به نظرم حق دارم در بین تعدد شخصیت در این کتاب درباره‌ی یه شخصیتِ نه اصلی اما مهم حرف بزنم. 
میگل مولینر.
تنها. بدون تجربه‌ی عشق یا حداقل دوست داشتن واقعی و بدون دلسوزی. خودساخته. دارای ریشه‌های تفکرات سایکو (کمی!). سرشار از ضربات روحی کودکی(که صریح درباره‌ش صحبت نمی‌کنن باید درک کرد). نترس. توانایی دید از زاویه‌ای کمیاب. خودخواه (از نوع مفید). و احتمالا خیلی وجه‌های دیگه که از نظر من پنهان موند.
علت علاقه‌ی بیش از اندازم به این شخص (تا حدی که از اعداد ۶۳۲ و ۶۳۳  تنفر پیدا کردم .) هنوز برای خودم هم مشخص نیست. 
"آیا نشونه‌های از خود بینوا و تنهای درونم می‌بینم؟ آیا تمام انتظار کوچکم از انسان یا حداقل یک مرد، در میگل بوده؟ آیا من هم فقط دلسوزش‌ام؟ "
متاسفانه نتونستم عمق این علاقه رو پیدا کنم اما باید جایی می‌بود تا درباره‌اش صحبت کنم. تا از یاد نبرمش.
ممنونم از دوست عزیزی که بهم پیشنهاد داد^^

        

0

hanieh

1403/2/30

          داستان توی بارسلونا بعد از جنگ داخلی اسپانیا اتفاق می‌افته. دانیل، پسر یه کتابفروش عتیقه‌فروشی، بعد از فوت مادرش غمگین و تنهاست. پدرش برای اینکه حالش رو خوب کنه، می‌برتش یه گورستان مخفی و مرموز به اسم "کتاب‌های فراموش‌شده". اونجا دانیل کتابی به اسم "رؤیای باد" اثر جولین کاراکس رو پیدا می‌کنه و مجذوبش می‌شه. 

چی باعث میشه این رمان جذاب باشه؟

فضای داستان:رمان پر از توصیفات دقیق و گیرا از شهر بارسلونا و گورستان "کتاب‌های فراموش‌شده" است. طوری که انگار شما هم توی داستان هستید و همه چیز رو با چشم خودتون می‌بینید.
شخصیت‌ها: شخصیت‌های داستان، خصوصاً دانیل، خیلی واقعی و دوست‌داشتنی هستند. می‌تونید باهاشون همذات‌پنداری کنید و توی غم‌ها و شادی‌هاشون شریک بشید.
معما و راز: داستان پر از معما و راز و رمز و راز و رمزه. دانیل به دنبال کشف هویت واقعی جولین کاراکس و راز کتاب "رؤیای باد" می‌ره و شما هم کنجکاو می‌شید که چی در ادامه داستان اتفاق می‌افته.
عشق به کتاب: رمان "رؤیای باد" پر از عشق به کتاب و کتابخوانی است. اگه عاشق کتاب هستید، حتماً از این رمان لذت می‌برید.

نکاتی که باید بهشون توجه کنید:

* رمان "رؤیای باد" یه رمان نسبتاً طولانی است، پس اگه دنبال یه داستان کوتاه و سرگرم‌کننده هستید، این رمان شاید مناسب شما نباشه.
* تعداد شخصیت‌های داستان زیاد هست، پس ممکنه یه جاهایی گیج بشید که کی هست و چی کار می‌کنه.
* لحن داستان یه کم غمگینه و تاریکه، پس اگه دنبال یه داستان شاد و پرنشاط هستید، این رمان شاید مناسب شما نباشه.

رمان رؤیای باد یه رمان جذاب و گیرا برای عاشقان کتاب و داستان‌های رازآلود است. اگه دنبال یه داستان متفاوت و خاص هستید، این رمان رو بهتون پیشنهاد می‌کنم.

        

2

          رمانی قوی، با چهارچوبی مستحکم و ساختاری منسجم.
سایه‌ی باد، هم در ژانر معمایی و هم رئالیسم جادویی جای می‌گیرد.
وقایعش از میان جنگ داخلی اسپانیا عبور می‌کند اما به هیچ‌وجه جنگ‌زده نیست، شخصیت‌هایش نمی‌توانند از ترکش جنگ در امان بمانند اما خب، 
داستان چیز دیگری‌ست...
روزی از روزها، مردی کتاب‌فروش برای رهانیدن پسر کوچکش(دنیل) از اضطراب و غم فقدان مادرش، او را به گورستان کتاب‌های فراموش شده می‌برد. پا گذاشتن در این گورستان قوانین خودش را دارد، یکی از این قوانین این است که شخص باید کتابی را به دلخواه انتخاب، خوانده و مراقبش باشد. دنیل کوچولوی داستان ما کتابی را انتخاب می‌کند و این انتخاب سرآغاز ماجراهایی‌ست که زندگی‌اش را تغییر نمی‌دهد، بلکه با انقلابی تمام عیار زیر و رو می‌کند.
سایه‌ی باد نخستین عنوان از چهارگانه‌ی «گورستان کتاب‌های فراموش شده» است.
برای من که چند سال قبل به کمک هاروکی موراکامی، به آواز باد گوش جان سپرده بودم، وسوسه شدن به تماشای سایه‌ی باد به کمک زافون، امری کاملا طبیعی بود. با این حال، از شقایق، سنا، علی و نیمای عزیزم که با تحریک کنجکاوی‌ام، من را به سوی این مجموعه هول دادند، صمیمانه تشکر و دست‌شان را از راه دور به گرمی می‌فشارم.
سایه‌ی باد را مخلوقِ بی‌چون و چرای زافون نمی‌دانم، چون اگر این فرزند را به دست یک کتاب‌خوار دهید، در همان ابتدای کار می‌گوید: «پدرش بورخس است»، در ادامه نظرش عوض می‌شود و می‌گوید: «اشتباه کردم! پدرش استاد اومبرتو اکو است»، و در انتهای کار می‌گوید: «باز هم اشتباه کردم، این فرزند فرزند عجیبی‌ست! سه پدر واقعی دارد و یک پدرخوانده... سومین پدر او به حق گابریل گارسیا مارکز است، و زافون تنها پدرخوانده‌ی اوست.». 
در نتیجه: زافون همان‌قدر پدر این کتاب است، که آنتونی فورتونی پدر خولیو بود.
من نیت به این ندارم که سایه‌ی باد را به دلیل چندپدری مورد انتقاد قرار دهم. 
ادبیات برای همه است... هم برای سلاطین ادبیات است، هم برای اساتید باعقل و بی‌عقل دانشگاه‌ها، هم برای دانشجویان و دانش‌پژوهان این رشته، هم برای کتاب‌دوستان و هم برای کتاب‌خوارهای دیوانه‌ای چون من. ادبیات سند شش دانگ ندارد که آن را به نام بورخس، اکو و یا مارکز بزنیم. من نویسنده نیستم، اما می‌نویسم و به توصیه‌ی نویسنده‌ی محبوبم عالی‌جناب فاکنر، دلم نمی‌خواهد نویسنده باشم، تنها دلم می‌خواهد همیشه بنویسم. در تمام نوشته‌هایم رگه‌ای دست‌کم از یکی از نویسنده‌های محبوبم دیده می‌شود، دائم در حال آزمون و خطا به جهت یافتن بهترین قالب و ساختار به جهت شخصی‌سازی قلمم هستم، اما این آزمون و خطا برای من عیب به حساب نمی‌آید، اما در مورد شخصی به نام کارلوس زافون... ؟!؟
اعتراف می‌کنم وقتی به کوارتر پایانی داستان رسیدم، می‌خواستم برای این کتاب چهارستاره منظور کنم، اما در انتهای کار نظرم تغییر کرد. احساس من در انتهای کتاب این بود که زافون در حال بیرون آمدن از سایه است، دستانش همانند دستان خولیو از سایه بیرون آمده و به جلوی چشمانم آمد. احساس کردم می‌خواست با دست‌هایش داستانش را از آن خود کند، پس دیگر دلیلی برای کسر نمره باقی نمانده بود، نظرم تغییر کرد و به امید این‌که در عنوان دوم، زافون واقعی را ببینم، نه زافونی که پشت عالی‌جنابان بورخس، اکو و مارکز قایم شده، پنج ستاره را برایش کردم.
راه زیادی تا پایان مجموعه باقی مانده، ستایش یا انتقاد از زافون بماند برای پایان کار.
        

20