انسانی در جستجوی معنا؛

انسانی در جستجوی معنا؛

بلاگر
@myth
عضویت

آذر 1403

37 دنبال شده

296 دنبال کننده

                لبالب از کتاب و شوقِ پایان ناپذیر و عطشِ تجربه‌یِ زندگی‌های دیگر با کِتاب‌ها؛
.
کسی مانده است که خواهد آمد ، کسی که امکان آمدن را زنده نگه می‌دارد!
بنشین به انتظار...
              
salimi_xz

یادداشت‌ها

نمایش همه
        بسم الله الرحمن الرحیم 

اوه ، گوشت تلخ ترین که نه ، به قول ما ترک‌ها اَتی‌زَر ترین شخصیتی که در ادامه کتاب عاشقش شدم!
در حدی که اصلا معیارام کاملا جابجا شد 🤣🤣🎀

این کتاب رو بار اول تا صفحه ۲۰ خوندم و اصلا جذبم نکرد و دوباره شروعش کردم چون کتاب نخونده توی کتابخونه‌ام مثل بار اضافیه😂

طبق نظرات بهخوان منتظر یه کتاب قوی و خوب بودم که صد البته عایدم نشد ، یجورایی داستان اصلا مورد علاقم نبود ، هم ژانرش هم روند داستان (کلا آدم عجولیم و داستان آروم بهم نمی‌سازه) ، اما نفهمیدم این‌همه تعریف واقعا واسه این کتاب می‌ارزید یا نه؟

جدی هر چی فکر میکنم چیز شاخصی نمی‌بینم توی کتاب😭😭

و یکی از مواردی که من خودم به شخصه خیلی دوستشون داشتم شخصیت اوه بود که در ادامه داستان خودش رو روز به روز بیشتر نشون میداد و همیشه سرسخت بود و هیچ‌کسی جز سونیا و ساب‌ش براش مهم نبود. گوگولیییی

داستان کتاب درمورد پیرمردیِ که ۵۹ سالشه و ۶ ماه از مرگ همسرش می‌گذره و اون میخواد خودش رو بکشه که با ورود همسایه‌ی جدیدش که زنی ایرانی و خانواده‌اش تحولی توی زندگیش ایجاد میشه و...

جدا از داستان به نتیجه رسیدم سوئد چقدر جای رو مخی برای زندگی میتونه باشه.
      

29

        بسم الله الرحمن الرحیم 
.
شنبه ۲۸ تیر ماه اتفاقی افتاد و من بشدت غمگین و افسرده و خلاصه توان زندگی گردن رو از دست دادم ، به همین دلیل گفتم شاید آنی شرلی راه حل فروکش مشکلم باشه و اولین کتابی باشه که برای بار دوم شروع به خوندن میخونم ، و عجببببب تجویزه مناسبی بود!

وقتی کتاب‌های خانم مونتگمری رو می‌خونم و به قسمت ستاره دادن و یادداشت می‌رسم به خودم میگم ، تو کی هستی که بخوای نظر بدی یا نقد کنی؟ ولی باز آرزو بر جوانان عیب نیست😂

از تمام بخش های کتاب اون جاهاش که تمام اتفاقات می‌افتاد و می‌اومد برای ماریلا تعریف می‌کرد مورد علاقم بود ، دقیقا اون قسمت کارتونش تو ذهنم می‌اومد که میگفت ، وای ماریلااا اونجوری شد.... ، اووووه ماریلا...

شدیدا یه کتاب حال خوب کنیه ، اما وقتی برای دومین بار خوندم دیدم نسبت به کتاب عوض شده بود و به دوتا موضوع خیلی بیشتر فکر کردم ، یکی گذر زندگی بود که خیلی فرصت هارو ازمون میگرفت و خالق فرصت های جدیدی هم می‌شد ، و تلخ ترین قسمت  مرگ بود ؛مخصوصا کنار اومدن با مرگ متیوعه عزیزم بود ، متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ،  متیو عزیزم ، و اون جمله‌ی آخری که به آنی گفته بود "افتخار میکنم که دخترمن ..."

این بار شخصیت طلایی برای من متیو بود ، متیو کاتبرت که هرازگاهی توی تربیت آنی کوچولو دخالت میکرد و بی قید و شرط آنی رو دوست داشت!

این دفعه با توجه به محتوایی که توی اینستاگرام دیدم که میگفت توی کتاباتون از خودتون اثر به جا بذارید ، اگه حس میکنید نیازه بین صفحات از حستون بنویسید و اول کتاب تاریخ شروع و پایانتون رو بزنید ، چون معلوم نیست کتاب کِی و به دست کی می‌‌رسه اما هر کس که باشه میفهمه که کسی با این کتاب زندگی کرده و دوست داشتتش هر جا حس کردم نیازه نوشتم ، از روزی گذشت ، حسی که موقع خوندن بهم دست داد و..!
      

27

        بسم الله الرحمن الرحیم 

بار دومه که دارم این یادداشت رو می‌نویسم و نمیدونم چرا قبلیه منتشر نشد😂

تو این جلد آنابث و پرسی به اعماق تارتاروس یا همون جهنم فرستاده شدن تا به قلبش برسن و درهای مرگ رو ببندن و با عمیق ترین ترس هاشون روبرو بشن ، و تو این راه جز همدیگه کسی رو ندارن!
از طرف دیگه توی دنیای فانی ها ۵ نیمه‌ی خدای دیگه‌ی پیش‌گویی باید به سرای هیدیز (نمیدونم چرا این تلفظ بیشتر به دلم می‌شینه) برسن و همزمان با آنابث و پرسی درهای مرگ رو ببندن!

چرا حالا به این جلد ۲ امتیاز کم دادم؟ چون خیلی مسائل کتاب غیر قابل فهم بود و اینگار فقط تو ذهن نویسنده حل و فصل شده بودن و من متوجه نشدم چه اتفاقی داره میوفته ، مثلا نحوه بستن درهای مرگ ، تو حلد قبل گفتن باید همزمان درهای مرگ از دو دنیا بسته بشه و روی هم قرار بگیره اما اینجا فقط آنابث و پرسی از آسانسور اومدن و زنجیر هارو پاره کردن و تاداااا تموم شد ، یا یه جای دیگه که هیزل و هکاته با کلیتوس جنگیدن ، یا اونجایی که فرانک تیر خورد به بازوش یا نبرد آنابث و پرسی با خدای فلاکت و مه تاریک و همه‌ی اینا برام غیرقابل درکن و فقط میدونم اتفاق افتاده نه اینکه چجوری.

میخواستم بخاطره این موضوعات امتیازای بیشتری کم کنم اما من کتابای ریردان رو بخاطر شخصیت هاش می‌خونم پس توی موضوع شخصیت منو قانع میکنه حداقل ۳ امتیاز رو بگیره. 
و واقعا هر کدوم از شخصیت‌ها گرفته از نیکو ، پرسی ، آنابث ، هیزل ، لئو ، فرانک و پایپر و جیسون تو نوع خودشون عالی و دوست داشتنی‌ان. اما این جلد یه شخصیت طلایی داشت برای من به اسم نیکو! نیکو رو قبلا دوست داشتم اما الان خیلی خیلی بیشتر ، اصلا این بشر تصویر غم و درد و خودکامه بودنه نمیدونم چراا ، و دقیقا منو یاد کسی می‌ندازه این دوست داشتنی ترش میکنه.

قسمت تلخ ماجرا اینجاست که جلد بعد پایان مجموعه‌ستتتت
      

15

        بسم الله الرحمن الرحیم 

الان بعد از خوندن فصل آخر تو شرایط روحی نامناسبیم ، به عبارتی حالوم شدیدا به خاطره اتفاقی که افتاد خرابه و واقعا اون لحظه گریه‌ام گرفت .

این مجموعه جزو اون معدود کتاب‌های زیادی معروف شده‌ای هست که ارزشش رو داره بارها خونده بشه (مثل مجموعه اخگر) و شدیدا بهتون پیشنهاد میکنم بخونیدش و ازش لذت ببرید.

ژانر این کتاب به صورت کلی فانتزی حماسی یعنی ژانر مورد علاقه‌ی خودم و عاشقانه است ، که عاشقانه‌اش از جلد قبل خیلی بیشتر بود و واسه منی که کلا عاشقانه خیلی حال نمی‌کنم باید بگم خیلیییییی دلنشین بود😭😭😭🎀 .

راستش من ازون هایی نیستم که بخوام خیلی ریز به ریز کتاب هارا تحلیل کنم و بیشتر نظره شخصیم رو میگم و توی موضوع شخصیت‌سازی واقعا این کتاب موفقی بود بنظرم ، خیلی رفتارهای شخصیت ها توی واقعیت قابل درک بود ، و منم عاشق تمام شخصیت ها شدم از زاویر و رودیک و ریانن گرفته تا دِین و اموجین و...

اما بزارید از زِیدِن براتون بگم ، کسی که اصلا کتاب رو بخاطر اون شروع کردم . تا الان که ۲۰۸ تا کتاب ناقابل خوندم خیلی روی شخصیت خاصی کراش نزدم و دوستش نداشتم (جز وست توی فیبل بخاطره آتیش زدن لنج ها و راوی از مجموعه هالی جکسون) ، اما زیدن داستانش از همه جداست، زیدن ازون شخصیت هایی نیست که مثلا ددی سرد و خشن باشه و چرت و پرتتتت واقعا احساسی ترین شخصیته در عین احساسی نبودن و توی فصل آخر واقعا میتونستم خودمو بکشم بخاطره اتفاقی که افتاد براش😭😭😭🎀

من این جلد رو ترکیبی خوندم ، وقتی حوصله داشتم ترجمه‌ی پریسا عسگری رو از کست باکس گوش میدادم و وقتی میخواستم سریعتر بخونم از روی پرونده (معادل فارسی فایل) زبان اصلیش میخوندم . و اگر نشر مجازی ترجمه‌اش رو بده بیرون صدرصد بازم میخونم چون ترجمه خانم مرزبان اصلا یک چیز دیگه‌ست!

و دلیل اینکه ۴ و نیم امتیاز دادم زیدن بود و زیدن بود و زیدن بود و زیدن  ، و اون نیم ستاره بخاطره اینکه توضیحات کتاب بعضی جاها به ته میرسید و من نیاز داشتم از اتفاقات بیشتر بگه و جزئیات بیشتری اضافه کنه تا دقیقا بفهمم موضوع چیه.

ولب شدیدا نیاز دارم به کسی که این جلد رو خوتده باشه و بیاد باهم صحبت کنیممممم😭😭

و ممنونم ازت که تا اینجا این نظر چپر چلاق و غیر حرفه‌ای و خودمونی من رو خوندی!

۱۹ تیر ۱۴۰۴ ، ۱۶:۴۰
      

25

        بسم الله الرحمن الرحیم 

مدت‌ها بود کتابی نتونسته بود بیدار نگهم داره ، و این سلطان طلسمو شکست!
حدودا ۱۸۰ روز از اولین برخوردم و خوندن جلد اول می‌گذره و من هنوز در عجبم و نمیدونم چیشد که با این مجموعه آشنا شدم و دست به خریدش زدم. 
نمیدونم چی‌شد که همراه با امانی از داست‌واک زدم بیرون  و سواره بوراقی شدم ، نمیدونم چی‌شد که جین قلبش رو با ریسمانی از شال قرمزی که به امانی داد پیوند زد ، نمیدونم چی‌شد ولی به خودم اومدم و دیدم با تمام یاغی های بیابون توی دره‌ی دیو نشستم و دارم غذا می‌خورم ، حتی نمیدونم چی‌شد که با امانی گیر سلطان افتادم و انقلاب رو به پایان رسوندم. 
اما تنها چیزی که می‌دونم اینه که چقدر خوش‌شانسم که مردم میراجی و تمام دنیا وقتی پای آتیش می‌شینن مارو فراموش نمیکنن "شاهزاده‌ی یاغی ، شاهزاده‌ی خارجی یا همون مار شرقیِ دِدشات ، راهزن چشم‌آبی ، ژنرال زیبارو ، سلطیمای بزرگ شیرا و سم از آلبیس ...و انسانی در جستجوی معنا"

این مجموعه وقتی برای من شیرین تر شد که فضای حاکم کتاب ، فضایی خاورمیانه‌ای و جادویی است و به عنوان دختری در خاور‌میانه تمام مرسومات ملموس بود برای من و حس نزدیکی با امانی الهیزا داشتم.

اما نمی‌دونم چرا مثل جلدای قبل من رو به هیجان و استرس وا نداشت .

اما یه موضوعی جدیدا رو مخمه و همش باهاش مواجه می‌شم ، اونم اینه که توی اکثر کتاب‌ مخصوصا فانتزیا شخصیت های تغییر دهنده‌ی دنیا حاصل رابطه‌ای نامشروعن و به عبارتی حروم‌زاده ، و حس میکنم این کم‌کم باعث میشه دیدمون نسبت به این موضوع توی سطوح مختلف جامعه عادی بشه و یجورایی تهدید به حساب بیاد برام.🗿🎀


      

44

        بسم الله الرحمن الرحیم
.
یک کتاب ، نیم قرن زندگی
یک کتاب ، که حاصل درگرگونی جهانه
یک کتاب ، و درد و رنج و ما...

بعد از تجربه های متعدد باور دارم کتابی که یهو ببینی و به دلت بشینه حتی اگه هیچ اطلاعی نداشته باشی ، مقدر شده برای تو!

به طور اتفاقی خریدمش ، اتفاقی تر بین بقیه کتابام شروع به خوندنش کردم ، خیلی اتفاقی تر تر به یکی از لذت بخش ترین دوران مطالعه ام تبدیل شد.

نایکی الان برای من چیزی ورای برنده یجور سبک زندگیه!!
همه چیز از 1362 موقع دویدن همراه با باک شروع شد، اما هیچ کدوممون نمیدونسیتم قراره روبان آبی نایکی بشه و حتی بعد ها جردن بودن رو تجربه کنه.

الان که کتاب تموم شده به این فکر میکنم اگه فیل به دویدن ادامه میداد و به ایده اش توجهی نمیکرد الان کجا بود؟ اگه بعد از شروع سفرش به دور دنیا توی توقفگاه اول با دوستش میموند چی؟  کسی بود که نایکی و یا محصولاتی با این ارزش ها و باورها تولید کنه؟

منکه در جایی نیستم نظره خاصی بدم اما به عنوان یه مدیر و کارافرین فیلیپ نایت شاید بهتر بود اون اولا با اقتدارتر نمود میکرد ،

کل کتاب یه طرف ، 20 صفحه آخر یه طرف دیگه!
شدیدا خوندنش پیشنهاد میشه و محدودیت سنی ای نداره چون هیچ وقت برای شروع دیر نیست..


*نوشتن نظرم قرار بود دلچسب تر و حرفه ای تر باشه اما یهو تمام افکارم فروریخت
      

18

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.