انسانی در جستجوی معنا؛

انسانی در جستجوی معنا؛

بلاگر
@myth

32 دنبال شده

134 دنبال کننده

                لبالب از کتاب و شوقِ پایان ناپذیر و عطشِ تجربه‌یِ زندگی‌های دیگر با کِتاب‌ها؛
.
کسی مانده است که خواهد آمد ، کسی که امکان آمدن را زنده نگه می‌دارد!
بنشین به انتظار...
              
salimi_xz

یادداشت‌ها

نمایش همه
        بسم الله الرحمن الرحیم 
.
و توی این ۲۱۰ روز که تقریبا از خوندن اولین جلد آنی شرلی می‌گذشت انقدر واقع بینانه داستانی ازین مجموعه نخونده بودم!
.
اگر اشتباه نکنم این کتاب روایتگر ۶ سال از زندگی آنی شرلی در روستای گلن سنت مری ، در خونه‌ای به اسم اینگل‌سایده ، داستان ۷ سال بعد از کتابِ قبلی روایت میشه و آنی داره کم‌کم دل به روزمرگی ها میده و بخش های داستان بیشتر درمورد بچه‌های آنی و گیلبرته.
.
راستش قبل از خوندن ۲۰ صفحه اخر از این جلد راضی نبودم ، چون من دلباخته‌ی آنی بودم ، ولی مونتگمری داشت از بچه‌هاش برام میگفت. یچیزه جالبی که وجود داره و برام موقع خوندن کتابای مونتگمری به عادت تبدیل شده اینه که ، باید حداقل یه بار طی خوندن کتاب گریه کنم. 
ولی این جلد داشت نگرانم میکرد چون گریه نکردم و این یعنی داستان برام آنی شرلی سابق نیست ، اما ورق برگشت ، اونم توی صفحه‌ی اخر.
.
و جمله‌ای که خوندم این بود " والتر مانند کسی که از رازی سحرآمیز باخبر است در خواب لبخند می‌زد. ماه از میان میله‌های پنجره سربی به بالشش می‌تابید و و سایه صلیبی را روی دیوار بالای سرش انداخته بود ؛ سال‌ها بعد آنی آن تصویر را به یاد می‌آورد و می‌اندیشید که آن صلیب از آینده خبر می‌داده است ، از صلیبی بالای قبری در گوشه‌ای از فرانسه. ولی آن شب این صلیب سایه‌ای بیش نبود فقط یک... سایه."
شاید این جمله برای شما هیچی نباشه ، ولی برای من کافی بود تا گریه کنم به حال آنی که سال ها بعد قراره این صحنه‌ رو به یاد بیاره و والتری که نیست... ، و مشتاقانه منتظرم ببینم آیا این شرح حال از آنی سره قبره والتر توی جلدای بعد گفته میشه؟ و چجوری؟ چجوری از والتره مهربان ، شاعر دل میکنه؟
.
بزارین ازین بگم که چرا ۲۰ صفحه‌ی اخرو دوست داشتم و نظرمو نسبت به کل کتاب تغییر داد ، تو این صفحات به تنهایی از آنی گفته بود ، از زنی که روزگار به سنش افزوده بود و داشت به ورطه‌ی روزمرگی می‌کشید ، گویی توی این صفحات من آنی تمام فصول رو میدیدم در گرین‌گیبلز ، آنی ردموند ، آنی ویندی پاپلرز و...
.
آقا بخونید این مجموعه رو ، اصلا یه بهاره و کتابای مونتگمری!
      

38

        بسم الله الرحمن الرحیم 
.
لحظه‌ی اولی که این کتاب رو دیدم و تعریف دوستم رو درموردش شنیدم به خودم گفتم این کتاب رو باید دوست داشته باشم ، چون ایرانیه و مهم تر فانتزی و یجورایی تاریخی.
.
قبل از توضیحات باید بگم که من کتاب رو با امضای نویسنده خوندم  و حسه ویژه‌ای نسبت بهش داشتم😂
.
کتاب یه حال و هوای تاریخی داره و با توصیفاتی که شد به عصر باستان میشه نسبتش داد ، داستان اینجوریه که انسان های بالدار در کشوری به نام آویدوریان حکومت میکنند و  اون رو از  گزند دشمنان اهریمنی‌شان دور نگه‌میدارند و در جنگاوری یگانه ی زمانند و سپاهی ۵۰۰ نفره دارن به اسم سپاه جاویدان(دقیقا شبیه سپاه جاویدان داریوش اگر اشتباه نکنم که البته ۱۰۰۰ نفر بودن) که همیشه ۵۰۰ نفره و کم نمیشه ازش . اما این وسط پادشاه عوض میشه و همراه با حملات جدید شیاطین ماموریتی جدید و سرنوشت ساز به دورنان پادشاه داده میشه.
.
نمی‌دونم اینم کتاب رو چجوری توصیف کنم ، چون خیلی خاص و تو دلبرو نبود برای من اما به هرحال مثبت ترین ۲ ساعت این هفته‌م خوندن این کتاب بود بین این همه مشغله.
داستان توی این جلد به پایان خاصی نرسید و احتمالا جلدای بعدی داشته باشه.
.
.
*کیفیت چاپ و صفحات نشره اساره بینظیر بود ، کاغذه استفاده شده گرم بالا و با رنگ عالی بود و خیلی کیف کردم
      

12

        بسم الله الرحمن الرحیم 
.
اصلا قرار نبود برای این کتاب یادداشت بنویسم چون نظرمو جلب نکرد اصلا ، اما چیزی ناخودآگاه مجبورم کرد به این کار.
این کتاب رو کاش وقتی -۱۰ سالم بود میخوندم ، داستان خیلی ساده ، با کمترین جزییات و عملا کاملا کودکانه بود.
داستان در مورد خواهر و برادریه به اسم کت و جوجو . کت از برادره کوچیکش مراقبت میکنه و مامانشون نویسنده و درگیره مشغله های خودشه و عملا این بچه‌هارو ول کرده و جوجو رو داده کت بزرگ کنه. حالا این تابستون بچه ها قرار بود طبق معمول پیش دوستانشون برن اما مشکلی پیش میاد و آماندا مادرشون طی یک تصمیم انتحاری اونارو پیشه مادر و پدرش که سالها قطع ارتباط کرده میبره و اتفاقاتی میوفته...
.
توی کله کتاب من دلم میخواست بزنم جوجو رو له کنم انقد که  لوسی بود و کتک میخواست ، و دلم میخواست اماندا رو واقعا از زندگی محو کنم چون داده بود دخترش برای جوجو مادری کنه🗿
.
شاید بشه ازین کتاب برداشت های روانشناسانه کرد (این تنها نکته مثبت بود ، این برداشت ها هم خیلی سطحی و کلیشه‌این)
.
خلاصه دوست داشتید بخونید ، باید بگم  اصلا این کتاب رو پیشنهاد نمیکنم به بالای ۱۰ سال.
      

9

        بسم الله الرحمن الرحیم 
.
آقای امیرخانی نگفتی من که مثل هلیا دوتا قلب ندارم چطوری این قضیه رو تاب میارم؟ ، نگفتی دوری مهتاب رو چکار میکنم؟ نگفتی با اینجوری تموم کردن کتاب من دریارو توی اشکام غرق میکنم؟ اینارو نگفتی با خودت؟ بحث لوطی‌گری بود ، نداشتیم ازین چیزاهاا..
.
هضم داستان سخته ، سنگینه ، غم‌انگیزه ، جذاب و دوست‌داشتنیه!
واقعا این کتاب باعث شد ساله جدید رو طوفانی شروع کنم ، عالی بود ، دقیقا ازون عاشقانه‌های مورد علاقم بود. 
اصلا انگار این داستان رفت توی اعماق قلبم ، چون عاشقش شدم و به قول درویش مصطفا قلبم لرزید و مثل انار چکونده شد ، اما هنوزم نمیدونم شیره‌ش مطبوعه یا نه.
.
بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، 
بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو ، بخونید این کتاب رو (شاید از اثراته زندگی کردن با علیِ فتاح و رضا امیرخانیه که من شدم ، منِ‌او و دارم اینجوری مینویسم😔)
.
۰۰:۵۹
پنجشنبه ، ۷ فروردین
      

8

        بسم الله الرحمن الرحیم
.
یکی از معروف‌ترین مجموعه‌ها که توسط نشره باژ منتشر شده و طرفداران زیادی هم داره!
اما به طور کلی برای بهتر بررسی کردن بیاید داستان رو به ۳ قسمت از صفحه‌ی اول تا صفحه‌ی آخر تقسیم کنیم.

قسمت اول برای من آنچنان جذاب نبود و روند داشت نسبتا کند بود و موقع خوندن من یاده اون فیلمای آسیای شرقی که اگر اشتباه نکنم اسمشون پسران برتر از گل بود مینداخت😂 ، البته این درمورد بخشی از قسمت اوله داستانه(محوره این حرفم کاردنه)

قسمت دوم داستان بهتر بود و ادم برای خوندن اشتیاق بیشتری داشت و سرعت جلو رفتن بیشتر بود ، اما بازم به هدف انچنانی‌ای نرسیدیم

قسمت سوم کتاب ، بهترین بخشش بود چون داستان به اوجش رسیده بود و یجورایی محوریت هر شخصیت واضح تر شده بود و آدم میدونست الان دیگه باید طرف کی رو بگیره.

در کل توقع بیشتری داشتم برای شروع و اونم این قیمت کتاب ، اما بازم نمیخوام خیلی زود قضاوت کنم و بازم برای نظر قطعی باید ادامه‌ی مجموعه رو بخونم.
اما از ایده‌ی جالب این داستان نباید ساده گذشت ، چون خلاقیته خوبی پشت داستان بود.
خوندنش خالی از لطف نیست و میتونه براتون جذاب باشه!
      

10

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.