معرفی کتاب قتل راجر آکروید اثر آگاتا کریستی مترجم خسرو سمیعی

قتل راجر آکروید

قتل راجر آکروید

آگاتا کریستی و 1 نفر دیگر
4.2
187 نفر |
78 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

20

خوانده‌ام

330

خواهم خواند

192

ناشر
هرمس
شابک
9789643635565
تعداد صفحات
296
تاریخ انتشار
1399/6/15

توضیحات

        
اهالی روستای کوچک "کینگز آبوت" همه از مرگ خانم فرارز حرف می زنند که یکی از بیماران دکتر جیمز شپارد بوده. خانم فرارز ظاهرا به علت مصرف بیش از اندازه ورونال فوت کرده و بسیاری از اهالی روستا از جمله کارولین، خواهر فضول جیمز، معتقدند که خانم فرارز چون شوهرش را با آرسنیک به قتل رسانده، دچار عذاب وجدان شده و خودکشی کرده. خانم فرارز قرار بوده پس از گذشت مدتی از برگزاری مراسم عزاداری شوهرش، با جوان شایسته ای به نام راجر آکروید ازدواج کند.
دکتر شپارد با یکی از همسایه هایش به نام هرکول پوآرو درباره ی این مسائل صحبت می کند. پوآرو بلژیکی است و قبلا کارآگاه بوده و حالا بازنشسته شده و اوقاتش را به کشت کدو مسمایی می گذراند.
شب بعد دکتر شپارد برای شام به منزل راجر آکروید دعوت می شود و پس از شام آکروید نزد او اعتراف می کند که از مرگ خانم فرارز عذاب وجدان دارد. شپارد از آکروید جدا می شود و به خانه برمی گردد. ولی هنوز یک ساعت نگذشته که دوباره به خانه آکروید احضار می شود ...

آگاتا کریستی اگر هم قبل یا بعد از نگارش "قتل راجر آکروید" داستان پلیسی دیگری ننوشته بود، باز هم به خاطر این اثر جایگاه مهمی در تاریخ داستان های پلیسی داشت. "قتل راجر آکروید" به قواعد مرسوم و دیرپای قصه های جنایی پشت کرده و از این لحاظ بین خوانندگان و کارشناسان اختلاف نظر وجود دارد. کریستی در زندگی نامه اش به این اختلاف نظرها اعتراف کرده و نوشته است: "خیلی ها معتقدند "قتل راجر آکروید" تقلب است، ولی اگر داستان را با دقت بیشتری بخوانند می بینند که اشتباه می کنند. انحرافات زمانی مختصری که در داستان وجود دارد، بخوبی در جملات دوپهلو نشان داداده شده".

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

لیست‌های مرتبط به قتل راجر آکروید

نمایش همه

پست‌های مرتبط به قتل راجر آکروید

یادداشت‌ها

          تا به حال نشده بود که یک کتار را دوبار پشت سر هم بخوانم. قبلاً کتابی را دوبار خوانده بودم ولی مدت زمان زیادی از خوانش اول آن می گذشت. اما به محض تمام شدن کتاب «قتل راجر آکروید» دوباره به اول کتاب رفتم و از نو شروع به خواندن آن کردم. پایان کتاب آنقدر غیر منتظره و دور از ذهن بود که برای روشن تر شدن موضوع و نظم دادن به ذهنم مجبور شدم آن را دوباره بخوانم.
هرکول پوآرو جهت گذراندن دوران بازنشستگی و استراحت و دور بودن از محیط کاری که داشت، در یک روستا به طور ناشناس زندگی می کند. او همسایه دکتر شپارد است. داستان از زبان دکتر شپارد بیان می شود. طبق معمول قتلی صورت می گیرد و پوآرو پس از تحقیقات زیاد به راز قتل پی می برد.
این کتاب در سال 2013 از سوی انجمن نویسندگان داستان جنایی انگلستان British Crime Writers Association به عنوان بهترین رمان جنایی که تاکنون به نگارش درآمده، انتخاب شد.
«قتل راجر آکروید» از آن دست کتاب هایی است که با پایان خود خواننده را غافل گیر می کند. شاید درصد خیلی خیلی کمی از مردم بتوانند که قاتل را شناسایی کنند و یا حدس بزنند که قاتل چه کسی است. به همین علت اغلب خوانندگان بعد از اینکه قاتل را شناختند کتاب را دوباره می خوانند تا ببینند آیا با شناخت قاتل خللی در داستان ایجاد می شود یا نه و یا همه چیز واضح است و اگر دقت می کردیم می توانستیم قاتل را شناسایی کنیم. و این امر هنر نویسنده را نشان می دهد و لقب «ملکه جنایت» بودن خود را به رخ می کشد.
در بین آثاری که تا کنون خوانده ام یکی کتاب «دیگر کسی آنجا باقی نماند» و دیگری کتاب «قتل راجر آکروید» کتاب هایی بودند که مرا شگفت زده کردند و می توانم بگویم از بهترین آثار ادبی جهان به خصوص آثار جنایی است. داستان مرموز و پایان غافل گیر کننده و پایان غیر قابل پیشگویی از دلایلی است که این آثار را برجسته می کند.
من بعد از اینکه یک بار کتاب را خواندم فیلم آن را دیدم. فیلمی که هنرپیشه آن David Suchet نقش پوآرو را بازی می کند (یادم می آید قبلاً تلویزیون فیلم پوآرو را با بازی این شخص پخش می کرد). اختلاف های فیلم با کتاب بسیار زیاد بود و خیلی تحریف در آن صورت گرفته بود. مهم ترین آن ها حذف سه نفر از شخصیت ها بود که به طبع آن وقایعی که به این سه شخص مربوط می شد در فیلم وجود نداشت. دیگر اینکه پارکر مستخدم آقای آکروید در فیلم کشته می شود ولی در کتاب او زنده باقی می ماند. همچنین نحوه مرگ قاتل در آخر داستان، زمین تا آسمان فرق داشت. و خیلی نکات دیگر.
احساسی که هنگام دیدن فیلم به من دست داد این بود که انگار کارگردان عجله داشت تا فیلم زودتر تمام شود. نمی دانم این حس درست بود یا نه ولی باعث شد که از فیلم لذت نبرم. قطعاً ترجیح می دهم که اول کتاب های پوآرو را بخوانم و بعد اگر فرصت شد فیلم آن را ببینم.

امین پازوکی 1401/05/11
        

15

        من کتاب کارآگاهی را با "شرلوک هولمز" می‌شناختم و کسی غیر از او را چندان به رسمیت نمی‌شناختم. تا اینکه طی یک توفیق اجباری "قتل در قطار سریع‌السیر شرق" را خواندم و تعصب‌های عجیب را کنار گذاشتم. برای همین اطرافیانم پیشنهاد دادند که "قتل راجر آکروید" را بخوانم‌ و اعلام کردند این کتاب نهایت هنر نویسندگی آگاتا کریستی است.
به دلایل مشخصی از خواندن این کتاب کمتر از رمان کارآگاهی‌ای که تاکنون خواندم لذت بردم. نمی‌دانم این دلیل روانی‌ است یا نقص آشکاری در پی‌رنگ قصه‌است که باعث می‌شود از آن لذت نبرم.
در چنین کتاب‌هایی که قاتل همان راوی قصه است احساس می‌کنم که نویسنده آشکارا فریبمان داده‌است. یعنی تمام اطلاعات را در اختیارمان قرار نداده و بعد احساس قدرت کرده. در حالی که به نظرم این به دور از اخلاقیات یک کتاب معمایی است. چون اگر نویسنده نکاتی را که خودش در ذهنش بود در داستان‌ هم مطرح می‌کرد قطعا خواننده هم می‌توانست به راحتی قاتل را کشف کند. به نظرم این دیگر یک معما نیست، یک نوع حقه‌بازی و میانبر است.
البته برخلاف کتاب دیگری که با همین ویژگی خوانده بودم (موریارتی) آگاتا کریستی شاهد‌هایی برای غیرقابل اعتماد بودن راوی در قصه قرار داده‌بود اما این شواهد خیلی ناقص‌تر از کل ماجرا بود.
در فصل پایانی داستان احساس می‌کردم آگاتا کریستی رسماً سرکارم گذاشته است. و داستان را که چیز دیگری بوده، کاملا جور دیگری به من فهمانده و این نه ناشی از پیچیدگی معمای داستان که ناشی از نقص اطلاعات قصه است.
علی‌الحساب کتاب مورد علاقه‌م همچنان همان "قتل در قطار سریع السیر شرق" است.
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          برخلاف اکثر کسایی که آگاتا کریستی می‌خونن، من توی کتاباش مخصوصا سری داستان‌های پوآروش خیلی دنبال هیجان نمی‌گردم. بله، صددرصد plot twist های ماهرانه و عجیب غریبش لذت ماجرا رو برام چندین برابر می‌کنه ولی از همه اینا مهم‌تر، به طرز عجیبی کتابای کریستی مخصوصا وقتی به نسخه صوتیشون گوش میدم، برام آرامش‌بخشن! برای من وقت گذروندن با کارآگاه و یکی از شخصیت‌های مورد علاقم تو ادبیات از راه‌هاییه که می‌تونم از همهمه روزهام فرار کنم. برای همین هرچند وقت یک بار یه کتاب جدید از مجموعه‌های مختلفش رو شروع می‌کنم. و این بار قرعه افتاد به اسم این کتاب معروف و محبوب! 

داستان قتل راجر اکروید، یکی از تاثیرگذارترین داستان‌های ژانر ادبیات جناییه؛ اما داستان موردعلاقه من از کریستی نیست. ماجرا توی یک روستای کوچیک اتفاق میفته و برخلاف بقیه کتاب‌های مجموعه پوآرو drama زیادی نداره. داستان ساده است اما پایانش ساده نیست. و دقیقا به خاطر همین پایان عجیب غریب و غیرمنتظره است که تا به امروز انقدر تاثیرگذار بوده. 

تو کتاب‌های پوآرو، جریان داستان برای من از پایانشون مهم‌تر هستن و دقیقا چون روند این کتاب خیلی بهم نچسبید و پایانش واسم جالب‌تر بود، از بقیه کتاباش کمتر دوسش دارم. با این حال امکان نداره به کتاب صوتی کارآگاه بلژیکی عزیزم گوش بدم و بهم خوش نگذره.
        

0

          سعی میکنم چند منظوره بنویسم.مناسب چالش ،باشگاه کاراگاهان، بدون لو دادن.
در میان آثار پر شمار آگاتا کریستی(که طرفدارشم)این اثر کمی متفاوت است،هم  در شیوه ی نگارش و فرم کتاب و هم ماجرای قتل و قاتل و مقتول.
ماجرا مشخص است،راجر آکروید به قتل رسیده،مردی ثروتمند که هر کسی می‌تواند برای رسیدن به این ثروت، دست به قتل بزند،اما وقتی معما خیلی آسان حل می‌شود یک جای کار می‌لنگد و همین سنگ بنای اثر است.
شخصیت های کتاب،همان شخصیت های کلاسیک انگلیسی هستند.یک بیوه،پیر دختر(برداشت بد نشود، این اصطلاحی کلاسیک است!)مرد پولدار مرده،منشی ،دوشیزه ی جوان، عاشق و معشوق و نامزد و خواستگار و البته خدمتکاران.
کریستی برای همه دلیل و برهان قتل می‌تراشد،شما را بین انبوهی از اطلاعات درست و غلط گرفتار می‌کند و سرنخ ها را دست شما می‌دهد،این گوی و این میدان،معما را حل کنید.
هر چه داستان جلو می‌رود،قصه های فرعی با روشن شدن بعضی حقایق کنار می‌روند(البته که کاشف حقایق پوآروست)و داستان اصلی مثل یک نخ طلایی میان نخ‌های سیاه آشکار می‌شود.
چرخش اصلی قصه،همان جایی اتفاق می‌افتد که لحن بیان داستان تغییر می‌کند و شاید همان لحظه بهترین لحظه برای کشف راز و رمز قتل است.
از نظر بسیاری از خوانندگاه پایان داستان جذاب و غافلگیر کننده است،اما شاید برای شما نباشد،اشکالی ندارد هر کتابی سلیقه ای را برمی‌انگیزد.
من معما را دوست دارم،کشف معما از میان انبوه داشته ها را به کشف معما از میان نداشته ها ترجیح میدهم.دوست دارم ببینم بشنوم،حدس بزنم،حدس هایم غلط از آب دربیاید،گیج شوم و در اخر بگویم: دیدی گفته بود ها!!
        

0