معرفی کتاب ابیگیل اثر ماگدا سابو مترجم نصراله مرادیانی

ابیگیل

ابیگیل

ماگدا سابو و 2 نفر دیگر
4.3
42 نفر |
19 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

14

خوانده‌ام

57

خواهم خواند

126

ناشر
بیدگل
شابک
9786227554045
تعداد صفحات
435
تاریخ انتشار
1400/6/2

نسخه‌های دیگر

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        Abigail, the story of a headstrong teenager growing up during World War II, is the most beloved of Magda Szabó’s books in her native Hungary. Gina is the only child of a general, a widower who has long been happy to spoil his bright and willful daughter. Gina is devastated when the general tells her that he must go away on a mission and that he will be sending her to boarding school in the country. She is even more aghast at the grim religious institution to which she soon finds herself consigned. She fights with her fellow students, she rebels against her teachers, finds herself completely ostracized, and runs away. Caught and brought back, there is nothing for Gina to do except entrust her fate to the legendary Abigail, as the classical statue of a woman with an urn that stands on the school’s grounds has come to be called. If you’re in trouble, it’s said, leave a message with Abigail and help will be on the way. And for Gina, who is in much deeper trouble than she could possibly suspect, a life-changing adventure is only beginning.There is something of Jane Austen in this story of the deceptiveness of appearances; fans of J.K. Rowling are sure to enjoy Szabó’s picture of irreverent students, eccentric teachers, and boarding-school life. Above all, however, Abigail is a thrilling tale of suspense.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به ابیگیل

نمایش همه

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

لیست‌های مرتبط به ابیگیل

نمایش همه
خنده سرخسفر به انتهای شبدر جبهه  غرب خبری نیست

ادبیات ضدجنگ

56 کتاب

قرار است وجود خود را بفروشم. قرار است نیست شوم، غرق در شومی و پلیدیِ جنگ. می‌خواهم خود را فدا کنم. از وجودم چیزی نخواهد ماند. نمی‌دانم این کار را چرا انجام می‌دهم، می‌دانم وجودم زخم خواهد دید. شاید زخمش هیچگاه التیام نیابد. اما انجامش می‌دهم. چرا؟ ضروری است؟ برای روحم تحمل این زجرِ مطالعه‌ٔ ادبیات ضدجنگ ضروری شده است. چرا؟ معمولا شرح علتِ امورِ ضروری کارِ سختی است. علتی ندارم برایش. توجه‌ام به آن جلب شده است، قوای ذهن‌ام را اشغال کرده است و وجودم معطوف به آن شده است. پس انجامش می‌دهم و زجر می‌کشم. اینجا لیستِ آثار ادبیات ضدجنگی که پیدا کرده ام را قرار می‌دهم (مشخصا ترجمه‌ها و آثار فارسی را. چون هدفم فهم جامعهٔ ایران است). حتما برای هرکدام از این کتاب‌ها که بخوانم، مرور خواهم نوشت و سعی خواهم کرد تکه تکه تصویرِ کلیِ ادبیات ضدجنگی را که می‌خواهم معطوف به فهمِ جامعهٔ ایران باشد را تکمیل کنم. اصلا ادعا چیه؟ باور دارم که ادبیات تصویری از جامعه را نشان می‌دهد، این بدان معنا نیست که تصویرِ تمام جامعه در ادبیات منعکس می‌شود (هیچ اثر و روایتی نمی‌تواند همه‌چی را به تمامه در خود بازنمایی کند) و این گزاره بدان معنا نیز نیست که ادبیات چیزی جز بازنمایی جامعه نیست، یعنی کارکردهای دیگری نیز برای متنِ ادبی قابل تصور است. در کنار این، باور ندارم که برای فهمِ جامعه نوعی متن‌بسندگیِ ادبیات‌پایه مکفی و از قضی حتی ممکن است؛ یعنی ادبیات مفری برای فکر در باب جامعه است و فهمِ جامعه طبیعتا و قطعا منحصر در متنِ ادبی نیست. پس، متنِ ادبی به فراتر از خود (تاریخ و جامعه) ارجاع دارد و از این حیث منطقی است که برای فهمِ جامعه بتوانیم ادبیات را فراخوانی کنیم. در این لیست، که تا اینجا بدونِ جست‌وجوی روشمند و صرفا با پرسان پرسان گشتن، سرچرخاندن و بُر خوردن میانِ کتاب‌ها تشکیل شده است، سعی کردم به جوانب مختلفِ چیزی که بهش "ادبیات ضدجنگ" می‌گیم توجه داشته باشم. در نهایت هیچ ادعایی ندارم و با تمام وجود گشوده هستم به هر اتفاقی که در این مسیر بیافتد. هیچ چیز را مفروض نخواهم گرفت جز اینکه "جنگ سراسر پلیدی است و چیزی در جنگ پرتویی از روشنایی ندارد." این لیست را بسیار ادیت/ویرایش خواهم کرد. حتما اگه نکته‌ای هست، اثری را جا انداخته ام، اثری را به اشتباه در لیست قرار داده و خلاصه هرچه بود خیلی خوشحالم می‌کنید بهم اطلاع بدید. اگر در این مسیر به هر کدام از کتاب‌ها رسیدم که دوست داشتید همخوانی کنیم، البته باید جدی و ضربتی باشید، بهم خبر بدید. شاید بتونیم هماهنگ کنیم و هم‌فهمی کنیم با کتاب‌ها. جا دارد از همهٔ کسانی که در مورد این دغدغه باهاشون حرف زدم و توی پیدا کردن آثار بهم کمک کردن تشکر کنم. مشخصا از علی آقای عقیلی‌نسب عزیز که واقعا زیادی کمکم کرد. دمت‌گرم مرد 🙏✌️ پی‌نوشت: لیست ابتدایی است و هرچی ایراد است برگردهٔ منه و حتما بهم اطلاع بدید. خوشحال می‌شم.

67

پست‌های مرتبط به ابیگیل

یادداشت‌ها

          جمعۀ گذشته وقتی از فروشندۀ غرفۀ نشر بیگدل خواستم راهنمایی‌ام کند تا اول کدام کتاب سابو را بخوانم و ابیگیل را معرفی کرد، هیچ فکرش را هم نمی‌کردم اینقدر مجذوبش شوم. کتاب را دیروز صبح شروع کردم و امروز بدون آنکه به هیج‌کار دیگه‌ای رسیده باشم، تمام شد. 
کتاب دربارۀ آخرین سال‌های جنگ جهانی دوم است و اثری ضدجنگ است. هفت ماه از زندگی دختری چهارده سالۀ مجاری به نام گینا را روایت می‌کند. داستان دقیقا همان‌طور شروع می‌شود که تمام استادها و کتاب‌های نویسندگی می‌گویند؛ با برهم خوردن تعادل. گینای داستان زندگی خوب و مرفهی در بوداپست دارد. پدر و عمه معلم سرخانه‌اش را دارد و البته ستوانی که هردو سخت دلبستۀ هم هستند. همه چیز به نظر بی‌نقص می‌آید تا آنکه یک روز جناب ژنرال، پدر گینا، او را به مدرسه‌ای مذهبی، ماتولا، در جایی بسیار دورتر از پایتخت در شرق مجارستان می‌برد. مدرسه‌ای که مانند تمام مدرسه‌های مذهبی مسیحی دیگر، قوانین سفت و سختی دارد. گینا یک شبه باید از عمه‌اش، معلمش، پدرش، خانه و شهرش، مدرسه و دوستانش و البته معشوقش دل بکند و بدون خداحافظی از آن‌ها به جایی برود که نه چیزی از آن می‌داند و نه می‌خواهد که آنجا باشد. همۀ این‌ سختی‌ها به کنار. سخت‌ترین اتفاق برای گینا این است که نمی‌داند چرا باید این کار را بکند و پدرش هم هیچ پاسخی به او نمی‌دهد. حالا چرا گینا مجبور به ترک زندگی‌اش است؟ این را باید در کتاب بخوانید. 
ابیگیل را بخوانید. حتما بخوانید. اثر جنگ از هرچیزی بر زندگی آدمی بیشتر  است و حتی می‌تواند از دیوارهای بلند و درهای محکم ماتولا عبور کند و زندگی گینا را با خودش ببرد. جنگ فقط در خط مقدم اتفاق نمی‌افتد و برهم‌ریختگی‌اش هم فقط مختص خط مقدم نیست. جنگ همه چیز را با خودش می‌برد و کاش حداقل در این میان ابیگیلی باشد که صدای ما را بشنود. 
کتاب شروعی عالی دارد، در میانه‌اش کمی افت می‌کند و باز باشکوه‌تر بلند می‌شود و پایانی درخشان دارد. هرچند که هنوز دیگر کتاب‌های سابو را نخوانده‌ام؛ اما به عقیدۀ من هم برای شروع ابیگیل خیلی مناسب است. بخوانیدش و خودتان را همراه گینا ویتایی کوچولو کنید.
        

1

زینب

زینب

1404/1/24

          «ابیگیل همیشه از ما حمایت می‌کنه. وقتی توی دردسر بیفتی، دردسرِ جدی، واقعا کمکت می‌کنه. صدها ساله که اینجاست.
نمی‌دونم چرا بهش می‌گن ابیگیل. از وقتی ماتولا ماتولا بوده اسمش همین بوده. احتمالا خیلی سال پیش یه روز یه کسی این اسم رو گذاشته روش…»

این‌ سومین کتابی بود که من از ماگدا سابو خوندم.
داشتم فکر می‌کردم که چقدر رنج‌های شخصیت‌ها واقعی و قابل درکه
و انگار عذاب‌وجدان‌ و پشیمونی ویژگی مشترک همه‌ی داستان‌هاشه.
گاهی این پشیمونی از خطاهای بزرگه و گاهی هم از کارهای‌ خیلی ساده و کوچکی که سرانجامِ غم‌انگیزی داشتن.
ولی با وجود هر مشکلی هنوز هم زندگی و جنگیدن برای جبران ادامه داره.

این داستان درباره‌ی دختری بود به اسم «گینا». گینای چهارده ساله همیشه زندگی خوب و ارتباط نزدیکی با پدرش داشته. ولی حالا پدرش بی هیچ توضیحی اون رو به مدرسه‌ی شبانه‌روزی‌ِ «ماتولا» می‌بره و تنهاش می‌ذاره؛ مدرسه‌‌ی دخترونه با قوانین سخت و مذهبی.

گینا که همیشه با آزادی و تفریح زندگی کرده، حالا حتی حق نگه‌داشتنِ‌ وسایل شخصی خودش رو هم نداره. حتی نمی‌تونه بفهمه چرا پدرش این‌کار رو کرده.
البته که ما خیلی خوب می‌تونیم حدس بزنیم چرا یک ژنرال نظامی، زمانی که کشور درگیر جنگه ممکنه چنین تصمیمی گرفته باشه🥲

ابیگیل امیدِ آخرِ بچه‌های ماتولا تو شرایط سخته. 
وقتی فاجعه‌ای به بار اومده که حتی نمی‌شه درباره‌ش با کسی صحبت کرد یعنی وقتشه که از ابیگیل کمک بخوان.
ولی واقعا اون کیه که این‌قدر مهربون و همراهه و این همه سال تونسته هویت خودش رو پنهان کنه؟! 

پی‌نوشت:
با این‌که از همون اول درست حدس زدم ولی بازم با خوندنِ هویت واقعی ابیگیل هیجان‌زده شدم. خیلی زیبا بود. کتاب‌های ماگدا سابو پیشنهادِ قلبیِ من به کسیه که کتابی ازش نخونده.
        

17

بسم الله ا
          بسم الله الرحمن الرحیم

دومین کتاب با محوریت مدرسه و دانش اموز🥸

فکرش رو بکنید، شش ساعت در روز پشت صندلی بشینید و اشک دختر‌بچه‌های ۱۳-۱۵ سال رو پاک کنید. به مدت یک‌سال و هفته‌ی چهار روز! قطعا از یه جای به بعد تکراری و ملال آور میشه و حتی فکر کردن به ۲۹ سال آینده با این ترتیب وحشتناک سخت میشه.

خب بعد از سه ماه تعطیلی و تمدد اعصاب این کتاب باعث شد دوباره برم توی حال و هوای کاری.

گینای ۱۴ ساله، دست کمی از یه پرنسس نداره و چی‌میشه اگه زندگیش یهو از این رو به اون رو بشه؟
همه چی به سرعت اتفاق افتاد، دایه محبوبش،جشن‌های شبانه‌ی عمه میمو و عاشق سینه‌چاکش رو کمتر از یک هفته از دست داد و به مدرسه‌ی مذهبی که در گذشته یه صومعه بوده تبعید شد.
چه جنایتی!

با چنین شروعی چه فکری پیش خودتون می‌کنید؟
خب اولش خیلی دلسرد شدم، با خودم گفتم:
_خُبه حالا! چیزی نشده که اینقدر گریه میکنه
و کتاب رو بستم گذاشتم کنار خوابیدم. 
اشتباه بزرگی کردم چون کتاب صدام می‌زد و من دیر به نِداش لبیک گفتم.
فکر میکردم این کتاب شامل غرهای گینا باشه،که بود.
شامل  فکرای احمقانه‌ش برای برگشت به خونه و فرار باشه ،که بود.
شامل گیرافتادن ها و طرد شدنش باشه،که بود.
چی منو پای کتاب نگه داشت؟
ابیگیل عزیز( خودش را به در و دیوار می‌زند)
ابیگیل،ای مجسمه‌ی مهربون که حواست به ما هست،میشه حواست به گینا هم باشه؟
گینای که باورت نداره و فکر میکنه از بقیه بیشتر میفهمه و دلش به حال خواهر ژوژآنای عزیز می‌سوزه که چنین سرنوشت شوربختانه‌ی داره؟
میشه لطفا؟
و بله ابیگیل مهربون با وجود تمام توهین های که بهش شد قبول کرد.
چه مجسمه‌ی نازنینی!

پ‌ن¹: کتاب بر محوریت جنگه اما خیلی کم بهش پرداخته،وقایع مربوط به جنگ رو پشت هاله ای از مه بیان کرده.
پ‌ن²:به این کتاب باید فرصت بدید تا خودش رو بهتون ثابت کنه( به شخصه اینقدر جیغ زدم و خودم رو به در و دیوار کوبیدم که مادر محترم دست از شفا گرفتنم کشید)
شاید بپرسید چی داشت که اینقدر هیجان زده‌م کرد، باید بگم که این یه رازه😔😂
پ‌ن³: حس و حال کتاب بر اساس زاویه دید گینا دائم در چرخش بود. اونجای که ناراضی و در عذاب بود می‌تونستم ناراحتی‌هاش رو،هر چند بچگونه و لوس حس کنم.( این کاربر اصلا از گینا خوشش نیومده)
پ‌ن⁴:اگر معلم مدرسه یا دانش اموز هستید بخونید، اگر هم نیستید بازم بخونید( کتاب خوبیه)
پ‌ن⁵:با جمله بندی و صفحه بندی کتاب مشکل ناموسی داشتم، یه جای اصلا معلوم‌نبود کی داره حرف می‌زنه، کی داره فکر میکنه، کی به کیه اصلا!
صفحه بندی هم خیلی توی‌ذوق می‌زد و مناسب نبود به نظرم.
پ‌ن⁶:رابطه‌ی پدر دختری گینا و ژنرال خیلی ماچ کردنی بود🤌منتهی گینا چون خیلی بچه‌ی لوس پرورده‌ی بود دائما کاری می‌کرد باباش تا  سر مرگ بره و بیاد(تربیت دستی نشده بود متاسفانه،خیلی متمدنانه و  برو تو اتاقت به کار بدت فکر کن بود)
پ‌ن⁷:دلم میخواد بیشتر بگم اما چون در مرز لو دادن داستانم همینجا تمومش میکنم.
        

50

sara

sara

1403/11/27

          همین الان تمومش کردم و غصه میخورم که چرا اینقدر زود تموم شد. اینقدر موقع خوندنش کیف کردم و بهم خوش گذشت که رفت جزو کتاب هایی که با تمام قلبم دوستشون دارم. یک خوانش پنج ستاره‌ای جذاب 

داستان در مورد زندگی گینا است، دختری ۱۴ ساله که به دلایلی پدرش اون رو می‌ذاره مدرسه شبانه روزی ماتولا. مدرسه‌ای که دست کمی از زندان نداره و بچه ها زیر قوانین سخت و مذهبی رشد پیدا میکنن. داستان در مورد گینا و تحمل زندگی جدید رو به رو شدن با زندگی که به خاطر جنگ از هم پاشیده است. فضا فضایی سرد و خا‌کستری در عین حال دلگرم کننده و روشنه و توی داستان گم می‌شید جوری که به خودتون می‌آید و می‌بینید ساعت ها مشغول مطالعه و زندگی کردن با گینا بودید.

قلم سابو ساده، روان و به شفافی و روشنی آبه و بسیار تاثیر گذار و قوی. میتونم بگم مدت ها بود کتابی نخونده بودم که اینطوری از مصائب جنگ بگه و زندگی یک دختر ۱۴ ساله رو به این زیبایی به تصویر بکشه. دختری که تمام دنیاش رو از دست داده.

واقعا کتاب زیبایی بود. اصلا نگم چقدر دلم برای گینا و ماتولا و ژوژانا تنگ میشه :( همه چیز به اندازه ی کافی بود و هیجان و ترس و استرسی که آخر کتاب بهم تزریق شد کیف کتاب رو چندین برابر کرد. 

پیشنهاد میکنم حتما این کتاب رو بخونید و خودتون رو از قلم و جادوی سابو محروم نکنید. مطمئن باشید پشیمون نمیشید و میتونم بگم برای شروع خوندن کتاب های سابو ابیگیل انتخاب خوبیه 3>

کتاب پره از دوستی و گرما و تعریف خانواده رو برای شما عوض میکنه.  تو کتاب با آدم هایی رو به رو میشید که برای شخصی که دوست دارن از ارزش های خودشون دست میکشن و برای نجات جون عزیزانشون شجاعت به خرج میدن با اینکه سن کمی دارن، بیشتر از هر انسان دیگه معنی وفاداری و نجابت رو درک کردن 

به به برید همین الان کتاب رو بخرید. میدونم یکم گرونه ولی ارزشش رو داره 🌷
        

2

          [ ابیگیل هم تمام شد و من چشم به راه گینا ویتایی یا اگر بخواهیم رسمی و ماتولایی صدایش بزنیم گئورگینا ویتایی خواهم ماند.
فضای داستان با محوریت دختری نوجوان و نازپرورده است که بنا به دلایلی -که اگر بازگویشان کنم اسپویل می‌شود-، به اجبار پدرش به مدرسه‌ی دینی سختگیرانه‌ای فرستاده می‌شود، مدرسه ماتولا.
مدرسه‌ای شبانه‌روزی که انگار توسط افرادی بی‌احساس و بی‌رحم اداره می‌شود، اما هرچه بیشتر وارد داستان می‌شوی مهربانی‌های ریز و دلگرم کننده‌ای توجهت را به خودش جلب می‌کند و وقتی کتاب به پایان می‌رسد می‌بینی بدجور دلبسته‌ی همان قلعه‌ی ماتولا و سخت‌گیری‌های عجیبش و از همه مهم‌تر دختران بی‌نوای کلاس پنجم شده‌ای.
داستان در فضای سرد و پر از دلهره‌ی جنگ جهانی دوم روایت می‌شود اما جنگ پشت همان محافظ‌های پنجره در فضایی محو باقی می‌ماند و بیش از این به آن پرداخته نمی‌شود.
روند داستان نسبت به کتاب «در» کمی کند است اما من هربار کتاب را با شوق برداشتم نه بالاجبار.
درست است که از اوایل کتاب حدس زده بودم که پشت مجسمه ابیگیل چه کسی پنهان شده است و درست هم بود اما دوست داشتم حس گینا را وقتی این موضوع را می‌فهمد درک کنم، هرچند امان از پایانش، انتظار داشتم هنوز دویست صفحه دیگر طول بکشد و ناگهان دیدم کتاب تمام شده و من ماندم با آینده‌ی مبهم گینایی که مادرش را در کودکی از دست داده و حالا دیگر پدرش را هم در کنار خودش ندارد؛ ژوژانایی که به شدت از اسمش خوشم آمده اما نمی‌دانم چه بر سرش خواهد آمد و حتی گدئون تورما با آن خشک مقدس بازی‌ها و سخت‌گیری‌های عجیب و غریبش.
القصه که به شما هم پیشنهادش می‌کنم، قلم سابو جذاب و پر از جزئیات دقیق است، انگار که خودش هم نوجوانی‌اش را در شبه ماتولایی گذرانده باشد. ]
        

17

22