معرفی کتاب ابیگیل اثر ماگدا سابو مترجم نصراله مرادیانی

در حال خواندن
12
خواندهام
64
خواهم خواند
134
نسخههای دیگر
توضیحات
برای سومینبار خودش را در حال دویدن در طول چمن باغچه یافت، در هوای سرد و بنفشهبوی ساعات پایانی شب، در حال عبور از کنار مجسمۀ ابیگیل، و برای سومینبار، رسیدن به دروازهای که دو شب پیش پشتش آن صدا آنطور مدهوشش کرده و فریبش داده بود. اگر قفل در را، همانطور که میتسی هورن گفته بود باز خواهد بود، باز نکرده بود چه باید میکرد؟ یا اگر کسی دیده بود که باز است و دوباره بسته بودش و او نمیتوانست بیرون برود؟ ناقوس کلیسای سفید با طنین بم مردانهاش ساعت نُه را اعلام کرد: دانگ، دانگ، دانگ. در فلزی را با احتیاط هل داد. با اولین فشار او از جا حرکت کرد و بدون صدا باز شد. از در بیرون رفت... و درجا خشکش زد. «روایتی پرتنش و عمیق که تصویری استادانه از سادگی و خامی جوانی ترسیم میکند، سادگیای که هر آن بیم از دسترفتنش میرود… سابوی تردست، در یک آن، زمان و تاریخ و حماقت بشری، همه را از چشمان معصوم کودکی بر ما آشکار میکند.» گینا ویتایی دختری چهاردهساله است، مادرش را از دست داده و با پدرش زندگی میکند، پدر و دختری که همدیگر را به معنای واقعی کلمه میپرستند. در این میان جنگ هم در جریان است و ما با ویتایی نوجوان که هنوز هیچ تصوری از عواقب این جنگ ندارد همراه هستیم. پدر او ژنرالی بلندمرتبه است که ناگهان تصمیم میگیرد گینا را به یک مدرسه شبانهروزی دینی در یک شهر دور بفرستد، مدرسهای که مثل یک قلعه میماند، با قوانینی سفت و سخت که تا پیش از این گینا هیچ تصوری از آن نداشت. ژنرال توضیحی به دخترش نمیدهد و او را بیخبری کامل قرار میدهد. «وال استریت ژورنال» دربارهٔ رمان ابیگیل میگوید: «داستانی پرمایه، با روایتی صمیمی که به شکل هوشمندانهای معصومیت جوانی گرفتار در مهلکه را به تصویر میکشد. این رمان محبوب پرترهای که سابو در تمامی آثارش از مجارستان به دست داده است را به اتمام میرساند.»
بریدۀ کتابهای مرتبط به ابیگیل
نمایش همهدورههای مطالعاتی مرتبط
باشگاه کتابخوانی دبیران فائزون
1403/3/13
لیستهای مرتبط به ابیگیل
1403/10/18
پستهای مرتبط به ابیگیل
یادداشتها