زینب سادات فخرایی

زینب سادات فخرایی

@zsf78

15 دنبال شده

23 دنبال کننده

                تاریخ می‌خوانم، در حال یادگیری نوشتنم و در کار تولید محتوا هستم. همه چیز در نگاه من یک ربطی به تاریخ دارد و احتمالا یادداشت‌هایی که اینجا بنویسم هم از این قائده مستثنی نباشند. 
              

یادداشت‌ها

        تاریخی که روی صفحه اول کتاب یادداشت کرده‌ام نشان می‌دهد کتاب را فرودین 96 خریده‌ام. درست 6 ماه قبل از اینکه دانشجو شوم. همان موقع چند صفحه از کتاب را خواندم و  وقتی رسیدم به کلمه «آپارتمان» بستمش تا چند روز پیش که یکی از دوستانم کتاب را خواند و خیلی دوستش داشت. مجدد کنجکاو شدم که بخوانمش. 
چرا آن موقع نخواندم؟ چون زبان کتاب را دوست نداشتم. این بار هم فرقی نکرد و باز زبان کتاب برایم دوست داشتنی نبود. دیالوگ‌ها اکثرا برای این بودند که خیلی واضح به ما داده بدهند و واقعا دیالوگ نبودند. به دل نمی‌نشست صحبت‌های شخصیت‌های کتاب. مصنوعی بودند. مثل این سریال‌ها که می‌خواهند خانواده‌های مذهبی را نشان دهند ولی بلد نیستند. مثلا این دیالوگ را ببنید. «چند ماه بعد از اینکه تو رفتی برای چندمین بار رفت جبهه. بعد از قبول قطعنامه از جبهه برگشت و از دانشگاه صنعتی امیرکبیر مهندسی کامپیوتر گرفت. بعدش هم فوق‌لیسانس مهندسی الکترونیک.» هیچ آدمی را می‌شناسید که در زندگی‌اش اینطور صحبت کند؟ بگوید دانشگاه صنعتی امیر کبیر؟ مهندسی کامپیوتر؟ نمی‌دانم شاید مردم در دهه 70 و اوایل 80 اینطور صحبت می‌کردند ولی خیلی مصنوعی است. یا این جمله که برای چندمین بار رفت جبهه صرفا برای اطلاع دادن به ما است، وگرنه می‌شد خیلی زیباتر بیان شود. نویسندگان بسیاری هستند که از دیالوگ برای دادن اطلاعات به خواننده استفاده می‌کنند؛ ولی این کار را با ظرافت انجام می‌دهند. 
 شخصیت پردازی‌ها، به جز یونس، ضعیف بود. سایه که بود؟ واقعا شبیه سایه بود، هیچ حضور پررنگی نداشت. مهرداد را اگر از داستان حذف کنید هیچ اتفاقی نمی‌افتد. علیرضا از همه مصنوعی‌تر بود. 
داستان کتاب جالب است و نه بیشتر از جالب. انگار بیشتر به درد همان حال و هوای دهه‌ی 80 می‌خورد و آن موقع مورد پسند بوده؛ ولی به نظرم زبان کتاب تاریخ انقضایش گذشته است. هرچند که اصل داستان و سوژه جالب است و کاش بهتر به آن پرداخته می‌شد.
      

12

        جنگ برای من که ندیدمش، یک معنی دارد و برای خانواده‌هایی که خانه‌شان را، خانواده‌شان و شهرشان را از دست دادند، یک معنی دارد. من تمام آنچه که از جنگ می‌دانم را از بین خطوط کتاب‌ها و تصویر خیلی ناقص فیلم‌ها با فاصله‌ای حدودا چهل ساله، دریافت کرده‌ام. ولی برای نوال و رسول اینطور نبود. یکجایی از کتاب رسول می‌نشیند و تمام آنچه که از خانواده‌اش بعد جنگ مانده است را می‌بیند. بعد از شرهان، بعد از خرمشهر، بعد از نوال و بعد از تهانی و من مگر می‌دانم چه غمی داشت رسول موقع نگاه کردن امل و انیس و مهزیار؟ 
کتاب را دوست داشتم؛ با اینکه کتاب تلخی است. از آن تلخی‌هایی که طعمش تا مدت‌ها از خاطرت پاک نمی‌شود. من همیشه روایت یک بخشی از آدم‌هایی که در جنگ حضور داشتند را خواندم. آدم‌هایی که برای اعتقادشان درد کشته شدن فرزند و خراب شدن خانه را به جان خریدند و خیلی ارزشمند هستند. ولی نمی‌شود از تمام مردن، از تمام کسانی که جنگ عزیزی از آن‌ها گرفته انتظار داشت آن‌ها هم همانقدر صبوری کنند و نمی‌شود گفت این گروه ارزشمند نیستند. برای همین هرس را دوست داشتم. هرس قصه‌ی مادری است که نمی‌تواند با شهادت پسرش و پدرش کنار بیاید، نمی‌تواند دوری از خرمشهر را تاب بیاورد، نمی‌تواند وقتی جنگ همه چیز را ازش گرفته است، صبوری کند، همچنان آدم محکمی بماند؛ انگار که هیچ چیز نشده و نباید به نوال خرده گرفت. حتی رسول هم که تلاش کرد تا خرمشهر را پشت سرش بگذارد هم مقصر نبود. مقصر بزرگ، جنگ بود. 
با تمام تلخی‌اش، پایانش را هم دوست داشتم و بچه نخل‌ها را امیدی می‌دانم که می‌خواست راهش را به داستان باز کند. 
زبان کتاب را هم دوست داشتم، جملات کوتاه و واضح بودند.
      

26

        اولین بار که نام این کتاب را از زبان استاد درس «تاریخ نفت» شنیدم. در اتاقشان نشسته بودم و صحبت می‌کردم و تنها استادی که برای دانشجو وقت می‌گذاشت به من پیشنهاد خواندن این کتاب را داد. اما نخواندمش تا 5 سال بعد یعنی امسال. بخشی از کتاب را خیلی اتفاقی خواندم و احساس کردم که باید تمامش را بخوانم. دوست داشتم بدانم امیلی و دوقلوها داستانشان به کجا ختم می‌شود، کلاریس چه می‌کند و آلیس چه حرف‌هایی درباره خواهرش می‌زند و به طور کل فراموش کردم این کتاب احتمالا ربطی به تاریخ نفت دارد. کتاب را خریدم و یک شب تا سحر خواندمش. جملات کوتاه، نوع روایت و شخصیت پردازی‌اش آنقدر جذبم کرد که نتوانستم کتاب را زمین بگذارم. بعد که تمام شد تازه متوجه شدم چرا استادم گفته بودند این کتاب را بخوانم. برای من که تاریخ خوانده این توجه به روایت‌های مغفول مانده از تاریخ یا به قول ما «سطور نانوشته» خیلی جذاب بود. این تفاوتی که بین دو نیمه آبادان و احتمالا تفاوتی که با بخش انگلیسی‌اش داشت چیزی است که یا باید آن محیط را درک کرده باشی یا باید غرق در تاریخ باشی تا ببینی‌اش. و در نهایت، کتاب جذاب و روان است و از خواندنش لذت می‌برید.
      

34

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.