یادداشت زهرا حامدی یکتا

        من کتاب را شب‌ها می‌خواندم و دو شب اخیر با تپش قلب و هیجان زیاد خوابیدم! مدت‌ها بود اینطور درگیر  هیچ داستانی نشده بودم
      
262

27

(0/1000)

نظرات

جمله آخر درمورد من هم صادقه!

1

منمممم,با این تفاوت که من تپش قلب نداشتم، تپش دست داشتم(نامبرده خودش را در طول کتاب می زد)

2