کتاب‌فام

تاریخ عضویت:

آذر 1400

کتاب‌فام

@ketabfaam

2 دنبال شده

6 دنبال کننده

ketabfaam

یادداشت‌ها

نمایش همه
کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۲۳۸ صفحه در ۶ ساعت و ۳۰ دقیقه.
‌
یکی از چیزهایی که «جان لنچستر» در آن فوق‌العاده است، توضیح دادن‌های ساده‌اش است. او در تفکیک مفاهیم پیچیده به زبانی قابل دسترس و همراه با یادآوری‌های کوچک بسیار تواناست، مانند استاد دانشگاهی با کت چرم که در یک کافه سمینار برگزار می‌کند. و باز هم از قدرت این نویسنده‌ی بریتانیایی‌ست که این شیوایی و فصاحت کلامش را به راوی عینکی و مهربان کتابش، «کاوانا» هم منتقل می‌کند.
‌
داستان «دیوار» در انگلستان رخ می‌دهد و در آینده‌ای نه‌چندان دور، جایی که هوا، استعاره‌ای سنگین است و از زمانی که یک رویداد آب‌وهوایی آخرالزمانی که "دگرگونی"اش می‌خوانند اتفاق می‌افتد، زندگی همگان به‌کلی تغییر پیدا می‌کند. خراب‌آبادی که «لنچستر» در پنجمین رمان خود آفریده، حکایتی محیطی‌ست که توانسته در عین آزاردهندگی، سرگرم‌کننده نیز باشد. یک برون‌یابی حساب‌شده از همه‌ی آن‌چه که امروز موارد نگرانی هستند: از بالا آمدن سطح آب دریا بگیر تا سیاست‌های ضد پناه‌جویی که جنبه‌هایی پادآرمان‌شهری به این رمان می‌دهند.
‌
«لنچستر» در «دیوار»، انگستان را به قلعه‌ای تبدیل کرده که دیواری ۱۰هزار کیلومتری، "ما" را از "دیگران" جدا کرده و جامعه‌ی به‌اصطلاح نخبه‌اش که حکم سیاست‌مدارانش را دارند، تمام انرژی لازم را از مردم مایه می‌گذارند تا از آن دفاع کنند.
‌
شاید راوی کتاب ذهن شلوغی داشته باشد اما، جهانی که او درش می‌زیَد، جهانی وحشیانه است. "دیگران"ی که موفق به عبور از دیوار می‌شوند، یا به دریا سپرده می‌شوند یا کشته می‌شوند و اگر بتوانند ثابت کنند که می‌توانند به درد دولت بخورند، به‌عنوان "یاور" و اموال دولت به خدمت گرفته می‌شوند و به شهروندانی که تموّل مالی دارند، قرض داده می‌شوند که یادآور همان نظام برده‌داری معروف است.
‌
«دیوار» مفهومی هوشمندانه، روشن‌بینانه و انگار به‌موقع است. «لنچستر» با آن کنترل آهسته و پیوسته‌اش، ظلم دنیای عجیب‌و‌غریب‌اش را نمایان می‌کند و سپس خواننده‌اش را با مفاهیم فلسفی غرق می‌کند. البته که لحظاتی هیجان‌انگیز هم در کتاب رقم می‌خورند زمانی که آن "دیگران" مرموز به دیوار حمله می‌کنند؛ "دیگران"ی که در طول داستان هیچ‌گاه نخواهیمشان شناخت اما حتی این حسّ تعلیق هم از زشتی این مرز بتونی ۱۰هزار کیلومتری برای حفاظت از منابع طبیعی برای قشری خاص نمی‌کاهد.
‌
این رمان ماجرای یک پایگاه نظامی مخوف به نام "دیوار" را روایت می‌کند که برای محافظت کشور از ورود مهاجران غیرقانونی یا به توصیف نویسنده "دیگران" ساخته شده است.
      

1

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۱۷۱ صفحه‌ ۴ ساعت و ۱۵ دقیقه.
‌
درست است که شخصیت «ایوان دنیسوویچ» خیالی‌ست اما میلیون‌ها تن انسان بی‌گناه همچون او، از جمله شخص «سولژنیتسین»، در دوره‌ی وحشت استالین، سرمای فرساینده‌ی گولاگ و اردوگاه‌های کار مرگ‌بار را از سر گذراندند و بسیاری‌شان هم درشان دفن شدند. این شاه‌کار کوتاه «سولژنیتسین» در ۱۹۶۲، ارکان حکومت اتحاد جماهیر شوروی را با انتشارش لرزاند و همه‌ی حقایق درباره‌ی گولاگ و کمپ‌های مرگش که دولت با سانسور و ایجاد رُعب پنهان می‌کرد را بر روی کاغذ آورد و از آن پس، شوروی دیگر آن شوروی سابق نبود.این کتاب تبدیل به یک اثر مهم فرهنگی و تاریخی شد و نشان داد که چگونه می‌توان با ادبیات بر طرز تفکر، نوشتن و حتی سخن گفتن عموم درباره‌ی واقعیتی در پرده‌مانده تأثیر گذاشت.
‌
یک حکومت توتالیتر بیش از هر چیزی شرافت انسان‌ها را نشانه می‌گیرد و در این راه از ابزارهایی چون رنج فیزیکی، حذف فردیت و به قهقرا بردن دوستی‌ها بهره‌ی حداکثری می‌برد و این رمان کوتاه، مثالی عیان است که پایانی بر تحقیر شرافت انسانی نیست و با نمایش تنها یک روز از زندگی «ایوان دنیسویچ»، نشان می‌دهد که چگونه وی روزش را در مبارزه‌ی مستمر با استفاده از کوچک‌ترین امور می‌گذراند تا تیغ تیز اقدامات مقامات را در "غیر انسان" کردنش کُند کند، برای مثال آن‌گاه که قبل از صرف هر وعده "غذا"، کلاه از سر برمی‌دارد؛ عادتی که در انسان‌های متمدن سراغ داریم.
‌
این رمان کوتاه و اردوگاه بسته‌ش را می‌توان به مثابه جامعه‌ای در مقیاسی کوچک‌تر دید که برخلاف نام یک‌روزه‌اش، تکراری جان‌فرسا و هرروزه است برای مردمانش و می‌توان همچون دور تکراریِ وحشیانه‌اش برای «ایوان دنیسوویچ» برای ده سال، تبدیلش کرد به کتابی که گاه‌به‌گاه دوباره به سراغش برویم و دوباره و حتی دوباره بخوانیمش.
‌
«یک روز از زندگی ایوان دنیسوویچ» رمان ساده‌ای‌ست، خواندنش آسان است اما می‌تواند در زمره‌ی بهترین کتاب‌های یک کتاب‌خانه قرار بگیرد و وقتی می‌خوانیش و به زیر سطح داستانش نگاه می‌اندازی پی می‌بری که «سولژنیتسین» با استادی هرچه تمام‌تر چه آتشی در انبار کاه «استالین» روشن کرده است.
‌
«سولژنيتسين» تصويری از یک روز عادی در اردوگاه كار اجبارى ترسيم مى‌كند و آن را نمادى می‌سازد از حيات هرروزه‌ی تحت حاكميت خودکامگان، چه در اردوگاه و چه در جامعه.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۱۵۷ صفحه در ۴ ساعت.
‌
«چهره‌ها در شلوغی» رمانی سه‌سویه است که هیچ‌گاه به خواننده‌اش اجازه نمی‌دهد فراموش کند که با یک رمان طرف است و در سطوح مختلف به بازی‌اش می‌گیرد. و زیبایی کار «لوئیزِلی» در این است که در پایان، به شکلی غیرمنتظره، این سه خط داستانی را با وجود فضا و زمانی که بین‌شان وجود دارد همچون گراورهایی پوستی بر هم منطبق می‌کند. و نتیجه رمانی از کار درمی‌آید که توجه بسیار زیادی از خواننده‌اش طلب می‌کند و وی را وادار می‌کند تا بر تعامل بین شخصیت‌ها، جزئیات خُرد، انحلال پیش‌فرض‌های ذهنی و البته واقعیت، تمرکزی حداکثری داشته باشد.
‌
داستان عادی شروع می‌شود اما سپس به ترکیبی از لقمه‌های کوچک فلسفی، مطالعه‌ی هنرمندی جوان در مقام یک زن، کاوشی در تأثیرات دلتنگی بر ازدواج، و آزمایشی جسورانه که مرزهای ادبی داستان را گسترش می‌دهد تبدیل می‌شود تا جایی که با فانتزی، شعر، زنده‌گی‌نامه و سورئالیسم همپوشانی پیدا می‌کند.
‌
زیبایی نثر «لوئیزِلی» با صداقتی شگفت‌انگیز همراه است که این اجازه را به روایت می‌دهد تا بین عناصری مانند تفکرات متافیزیکی و مطالعه‌ی زبان، تا اموری کاملن فیزیکی مانند راه رفتن و بچه‌شیردادن در نوسان باشد و این غنای موضوعی و این مسئله که رمان مجموعه‌ای‌ست از قطعات کوتاه و فلش‌بک‌ها، روایت را با سرعتی سرسام‌آور به جلو می‌برد و در عین‌حال سرگرم‌کننده و چالش‌برانگیز نیز هست.
‌
در سه‌سوی «چهره‌ها در شلوغی»، مادری جوان در مکزیک قرار دارد که در حال نوشتن رمانی‌ست درباره‌ی زمانی که به‌عنوان مترجم در نیویورک مشغول به کار بود. روایت او شامل کار، عشق به ادبیات و شخصی‌ترین و جزئی‌ترین جزئیات زنده‌گی‌اش می‌شود.
در سویی دیگر، کمی جلوتر از لحاظ زمانی، در محله‌ی هارلم، مترجم جوانی به‌سختی در تلاش است تا رئیس خود را به انتشار آثار «گیلبرتو اووِن»، شاعر گم‌نام مکزیکی راضی کند.
و در سوی سوم، که به لحاظ زمانی به سال‌ها پیش برمی‌گردد، «گیلبرتو اووِن» شاعر، ایام دوستی خود را با «فدریکو گارسیا لورکا»، شاعر اسپانیایی و برخورد با شبح زن جوان جذابی که مدام از پنچره‌ها قطار در حال حرکت می‌بیندش، به یاد می‌آورد.
‌
«چهره‌ها در شلوغی»، داستان‌سرایی منحصربه‌فردی‌ست که به‌راحتی فواصل زمانی را طی می‌کند و «لوئیزلی» توانسته روایتی ظریف در این فضای بینابینی پیچیده خلق کند که بسیار خواندنی‌ست.
      

2

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        72 صفحه در ۲ساعت.
‌
شکل و طریق بیماری روانی هرکسی همانند تراژدی عاشقانه‌شان با دیگری متفاوت است. شکاف چندانی بین یک فرد افسرده و یک فرد غیرافسرده وجود ندارد و کمی فراتر از یک نقطه‌ی خاص، یک فرد را دیگر نمی‌توان دارای عقل سلیم قلمداد کرد. «ویلیام استایرُن» جزو آن دسته از کسانی بود که تا تاریک‌ترین مرز ممکن در این بیماری خاموشی که خودش لفظ "افسردگی" را برایش ناکافی می‌دانست و معتقد بود باعث می‌شود که اطرافیان یک شخص افسرده شدت و جدیت این بیماری را به‌واسطه‌اش درک نکنند و نام "طوفان مغزی" را بیش‌تر برازنده‌اش می‌دانست، جلو رفت. «ظلمت آشکار»، شرح و توصیف کوتاه اما گویای همین دوره‌ی بیماری و راه درمان این نویسنده است؛ نقل تجربه‌ای دست‌اول که خواندنش را خصوصن در این زمانه‌ی پُرآشوب به همگان توصیه می‌کنم چرا که ممکن است در آن‌زمان که می‌پنداریم از هر نظر خوبیم و وقتی لفظ افسردگی به گوشمان می‌خورد یا وقتی‌که با چنین فردی برخورد پیدا می‌کنیم، می‌پنداریم چون درک درستی ازش نداریم، پس در امان هستیم، شاید دقیقن در همان زمان، مدتهاست که این عفریت را در ناخودآگاهمان حمل می‌کنیم.
‌
برای «ویلیام استایرُن» در ابتدای ۶۰سالگی پیش آمد. در همان زمان به‌یکباره دست از الکلی که خود آن را "همنشین" خود می‌نامید کشید و بعدتر این احتمال را پیش می‌کشد که شاید همین ترک ناگهانی الکل باعث افسردگی‌اش شد و شاید همین ۶۰ساله شدن و نزدیکی مرگ باعثش شده باشد، اما در نهایت به این نتیجه می‌رسد که مرگ مادرش در ۱۳سالگی درهای ناخودآگاهش را به این بیماری گشود و باعث شد که افسردگی همچون سایه‌ای به او بچسبد و وی زمانی متوجهش شد که یکی از به‌ترین راه‌های درمان برایش، بستری شدن در بیمارستان بود.
‌
«استایرُن» خود را متعلق به سنت درازمدت نویسنده‌گانی می‌داند که خلاقیتشان تا حدی ناشی از افسردگی‌ست و به زعم خودش، وقتی آثارش را مرور می‌کند می‌بیند که چگونه به‌شکلی ناخودآگاه شخصیت‌های کتاب‌هایش را در موقعیتی ناب از افسردگی قرار داده و آن‌ها را تا مرز خودکشی کشانده و حتی آن‌ها را از این مرز هم فراتر برده. هرچند که خود «استایرُن» در طول بیماری‌اش تا مرز خودکشی رفت، اما همانند قهرمانانش از این مرز عبور نکرد و به‌جاست که نقش همسرش را در این میان نشان دهم که خود معتقد بود اگر همه‌ی افسردگان چنین فرشته‌ای را درکنارشان می‌داشتند، از بسیاری داروهای بیش‌تر زیان‌رسان در امان می‌ماندند.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        151 صفحه در ۳ساعت و ۱۵دقیقه.
‌
“ما خواستیم راه زنده‌گی را در پیش بگیریم اما سر از خاکستان درآوردیم؛ ما به سمت سرزمین موعود راه افتادیم اما هرچه می‌بینیم صحراست؛ ما از عدالت سخن راندیم، و هرچه می‌دانیم وحشت است و نومیدی".
‌
وقتی در نیمه‌های دهه‌ی ۱۹۵۰ «هلاسکو» رمان «خاکستان» را برای انتشار به ناشران سپرد، از جانب آنان پاسخ منفی شنید و توجیح‌شان هم این بود که لهستانی که تو در کتابت آفریده‌ای، وجود ندارد.
‌
«خاکستان» اثری‌ست که پرتره‌ی سیستمی را به تصویر می‌کشد که بر اساس انکار و نادیده‌انگاری‌ای عمدی بنا شده است. تصویری از دیکتاتوری قدرتمند استالین در کشورهای کمونیسیتی ارائه می‌دهد با حضور فراگیر پلیس و سعی در کنترل افکار عمومی؛ پارانویایی ناگزیر و مشترک در همه‌ی دیکتاتورهای تاریخ. "خوشت میاد یانه؟" سؤالی‌ست که دم‌به‌دم از زبان پلیسی که مدام در جای‌جای داستان پیدایش می‌شود می‌شنویم. «خاکستان» تصویر تیره‌ای‌ست از جامعه‌ای که آزادی بیان درش به شدت هرچه تمام‌تر سرکوب می‌شود و فردیّت، چون سم انگاشته می‌شود تا جایی که در خانه‌ی خود باید به زمزمه سخن بگویی تا مبادا همسایه‌ات سخنت را بشنود و حتی از گفتگوی عادی تو برداشتی به غلط بکند و گزارشت را رد کند و گاهی هم مثل Bear باید از سکوت خانه‌ات هم بترسی مبادا که همسایه‌ات بپندارد که مشغول ریختن نقشه‌ای هستی.

آن لحظه‌ی ناب حقیقت در این کتاب ‌سراسر خُدعه به‌شیوه‌ای غریب نواخته می‌شود و دقیق‌تر شاید بشود گفت که چنین لحظه و نقطه‌ای اصلن به کار نمی‌آید و عواقبش برای شخصیت اصلی این رمان فراموش‌نشدنی «هلاسکو» و در واقع سراسر بشریت، به‌اندازه‌ی کافی سیاه است.
‌
در یک روز عادی، «فرانچیشک کوالسکی»، این شهروند وفادار به حزب و عضو حزب و پارتیزان پیر عملیات‌های مخفی، پس از یکی از جلسات حزب، در خیابان یکی از هم‌قطاران قدمی‌اش را می‌بیند و همراهش در میخانه‌ای تا صبح می‌نوشد و در راه خانه و مست به جرم اختلال در آرامش دستگیر می‌شود و سخنانی را به وی نسبت می‌دهند که خود به‌یاد نمی‌آورد که این‌همه منجر به اخراجش از حزب و طرد از جانب همشهریانش می‌شود و در پی این ماجرا برای برطرف کردن شک‌اش، به‌سراغ هم‌رزمان قدیمی‌اش می‌رود که درنهایت نه تنها شک‌اش برطرف نمی‌شود که پله‌پله ایمان‌اش استوارتر می‌شود اما در این راه ابتدا به طبقات جهنم وارد می‌شود، از درون تهی می‌شود و سپس به رستگاری می‌رسد.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۱۲۶ صفحه در ۳ ساعت.
‌
“آیا کسی هست که تباه نشده باشد؟"
‌
ژاپن را به نام "سرزمین آفتاب تابان" می‌شناسند اما نه ژاپنی که «دازای» در «شایو» یا همان خورشید در حال غروب ترسیم می‌کند. «شایو»، ژاپنِ پساجنگ جهانی دوم است که شکستی تمام‌عیار برایش بود و افول سنت‌ها، سبک زندگی و رژیمی قدیمی، با این حال، کماکان پیچیده شده‌ست در همان عناصر و طبیعت آشنا و مینیمال ژاپنی که با تمام تراژیک بودنش، فضایی رویایی و محرّک به این اثر فوق‌العاده‌ی «دازای» می‌دهد. «شایو» در حقیقت جواهری‌ست نمایان‌گر نگاه زیبایی‌شناختی «دازای».
‌
«شایو» کتابی‌ست که شاید در دست سبک باشد، اما بر قلب سنگینی می‌کند با آن لحن متروک و غمگین‌اش آنگاه که تمامش می‌کنی. «اوسامو دازای» قبل از نوشتن این رمان اعلام کرده بود که "می‌خواهم یک شاه‌کار بنویسم. می‌خواهم «باغ آلبالو»ی ژاپن را خلق کنم؛ تراژدی اشرافیت سقوط کرده را".
‌
پس از جنگ جهانی دوم، شکست سنگین ژاپن منجر به هرج‌ومرج اجتماعی شد. همه‌ی آن‌‌چه که مردمش ارزش می‌خواندند، از هم پاشید و ستون‌های معنوی‌ای که از آن‌ها حمایت می‌کرد، فروریخت. اصلاحات اراضی کشاورزی دولت باعث شد تا طبقه‌ی اشراف منبع درآمد اصلی خود را از دست بدهند و تا طبقه‌ی خرده‌دهقانان تنزل کنند و «شایو» با این پیشینه‌ی تاریخی نوشته شده است و در حقیقت نگاه گذرایی‌ست بر ژاپن پس از جنگ. و مرثیه‌ای که «دازای» برای افول اشراف قدیمی ژاپن سراییده، با به تصویر کشیدن وضعیت روحی و شرایط زندگی خانواده‌ای اشرافی که از عرش به فرش رسیده‌اند، به گوش چشم می‌رسد. «شایو» تمامن روایت‌های دختر این خانواده است که گویی مشغول خواندن دفتر یادداشتش هستی.
‌
خورشید در حال غروب، مارهای سیاه و آتش؛ این‌ها همه موتیف‌هایی هستند که در سرتاسر داستان و تا به آخر کشانده می‌شوند آن‌جا که «دازای» دست‌به‌گریبانی ژاپن برای مبارزه با ساختار اخلاقی قدیمی را به خورشید در حال غروب مانند می‌کند، مارهای سیاه را به مرگ نسبت می‌دهد و آتش، که نمایان‌گر سقوط اشرافیت ژاپنی‌ست.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۳۹۸صفحه‌ در ۱۰ ساعت و ۳۰ دقیقه.
‌
«بن مکینتایر» در این کتاب با روایتی نفس‌گیر و خواندنی و تمامن بر اساس اتفاقات و مستندات واقعی که توسط ام‌آی‌فایو از طبقه‌بندی خارج شده بودند، داستان «اِدی چپمن»، این خلاف‌کار چُست‌و‌چابک بریتانیایی که بعدها به جاسوسی دوجانبه برای این کشور تبدیل می‌شود را تشریح می‌کند.
‌
«چپمن»، این خلاف‌کار حرفه‌ای که عاقبتش به زندانی در جزیره‌ی جِرزی کشیده می‌شود، پس از حمله‌ی آلمان‌ها برای جان به‌در بردن، پیشنهاد جاسوسی از بریتانیا را به آلمانی‌ها می‌دهد که پس از کش‌وقوس‌های فراوان مورد قبول واقع می‌شود. آلمانی‌ها در نانتِ فرانسه «چپمن» را مورد تعلیم به‌ترین روش‌های خرابکاری قرار می‌دهند و پس از ۱۳ماه با چتر نجات از فراز آسمان بریتانیا به پایین پرتابش می‌کنند. اما «چپمن» بلافاصله خود به سرویس مخفی بریتانیا معرفی می‌کند و پیشنهاد همکاری به ام‌آی‌فایو می‌دهد و این‌طور می‌شود که «مأمور زیگزاگ» که برای دوستان، معشوقه‌هایش و پلیس به‌عنوان «ادی چپمن» شناخته می‌شود، تبدیل می‌شود به به‌ترین، غیرقابل‌پیش‌بینی‌ترین و عجیب‌و‌غریب‌ترین جاسوسی که بریتانیا و جنگ جهانی دوم به تاکنون به خودش دیده است. البته شاید یکی دیگر از دلایل این که «ادی چپمن» خوش‌تیپ با سبیل‌های «رونالد کولمن»ی، علاقه‌مند به کت‌وشلوارهای آن‌چنانی که همیشه هم سروگوشش می‌جنبید عاقبت شد «مأمور زیگزاگ»، اشتهای سیری‌ناپذیرش برای خطر و ماجراجویی بود.
‌
در دوران جنگ جهانی دوم هم بریتانیا و هم آلمان، هرکدام به اشتباه و از سر ناآگاهی فکر می‌کردند که دیگری دارای یک شبکه‌ی جاسوسی بسیار قدرتمند است که اصلن این‌طور نبود و هریک به‌دنبال دستیابی به عوامل و منابع طرف مقابل بودند. هرچند که با خواندن کتاب ثابت می‌شود که ام‌آی‌فایو با اختلاف از رقیبش «آپوِر» جلوتر بود آن‌زمان که بسیار پیش از آن‌که «چپمن» پایش به بریتانیا برسد با ردگیری رادیویی «آپوِر»، خبرداشتند که آلمان نازی پس از ناکامی پشت ناکامی از فرستادن جاسوس به بریتانیا قرار است یک نیروی خاص برایشان بفرستند و بعدها هم که کدهای «انیگما»ی آلمان‌ها را شکستند، نیروهای متفقین طوری در دریا توانستند زیردریایی‌های آلمانی را قلع‌وقمع کند که نتیجه‌ای جز وحشت برای آلمانی‌ها نداشت و بعدها با حضور «چپمن» و ارسال اطلاعات غلطی که مدام برایشان فرستادند، تیر آخر را بهشان زدند.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۲۵۶ صفحه‌ در ۵ ساعت.
‌
«پریسا رضا» این اولین رمانش را با دست‌مایه‌های تاریخی در آغاز قرن بیستم ایران و در بهشت گم‌شده‌ی قمصرِ کاشان باز می‌کند و خود، در مقام ریسنده‌ای قرقره می‌چرخاند و ماکویش را از کودتایی تا کودتایی دیگر دست‌به‌دست می‌کند، رج می‌زند و جلو می‌رود و در این بین، دهه‌ها تاریخ و فرهنگ جذاب ایرانی را برمی‌شمرد و از سقوط سلسله‌ی قاجار تا سقوط دولت دکتر مصدق را از چشم یک خانوداه‌ی دهقان به نمایش می‌گذارد.
‌
کتاب در اصل به زبان فرانسوی نوشته شده است و در مقام یک خواننده‌ی ایرانیِ فارسی‌زبان، حتی از نیمه‌اش هم که رد می‌شوی گاهی حس می‌کنی که در لابه‌لای داستان، به مرور آداب‌و‌رسوم ایرانی‌ها مشغولی اما، در نیمه‌ی سوم داستان است که «پریسا رضا» بالاخره دست از سر خواننده‌ی فرانسوی‌زبانش برمی‌دارد و با قوسی کج، لب می‌ترکاند و با درهم تنیدن تاروپود احوالات سیاسی مرتبط با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و سرنگونی دولت دکتر مصدق، نقش گل کارش را تمام می‌کند.
‌
«باغ‌های تسلّا»، با همه‌ی هیاهویی که به تصویر می‌کشد اما، نوعی حماسه‌ی آرام است که با شکوه خاصّ خودش سرعت می‌گیرد و «رضا» حتی بی‌رحمانه‌ترین اعمال کتابش را هم با وقاری خوددارانه بیان می‌کند و سبک و لحنی را برای روایتش برمی‌گزیند انگار که می‌خواهد افسانه‌ای را بازگو کند؛ لحنی که گاه جادویی، گاه آشنا و گاهی هم شوکه‌کننده‌ست. گاه جزئی‌ترین جزئیات را واکاوی می‌کند، گاهی از برخی می‌گذرد، در لحظات کوتاهی درنگ می‌کند و گاه هم از روی بازه‌های زمانی بزرگ‌تر می‌پرد.
و نباید هم غافل شد از نگاه هم‌دلانه‌ای که «رضا» در کتابش به زنان ایرانی دارد و انگار که به آن‌ها ادای دین می‌کند.
‌
«باغ‌های تسلّا» روایت زوج جوان دهقانی‌ست که دل به کویر می‌زنند و به دنبال دیدن دنیایی دیگر و ساختن آینده‌ای از جنس دیگر راهی تهران می‌شوند؛ زنده‌گی می‌کنند، می‌سازند و این شاید طراوت و سرزندگی «طلا» و وزن و آرامش «سردار» و به اشتراک، سادگی و بی‌پیرایه بودنشان باشد که آن جنبه‌ای را به این کتاب می‌دهد که "زیبا" می‌خوانندش که تا آخرین صفحه هم ادامه پیدا می‌کند.
‌
«باغ‌های تسلّا» در ۲۰۱۵ برنده‌ی جایزه‌ی رمان‌اول «سِنگور» شد و در ۲۰۱۷ جایزه‌ی «کِبک - فرانس‌ماری - کِلر - بِلِه» را کسب کرد و البته در دنیای نشر فرانسه، انتشار اولین کتاب یک نویسنده توسط انتشارات پرآوازه‌ی «گالیمار»، خود افتخار بزرگی‌ست.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۴۰۰ صفحه‌ در ۱۱ساعت و ۳۰ دقیقه.
‌
«گریزها» رمانی‌ست (اگر بشود رمان خواندش) شامل ۱۱۶ تکّه‌ی اگزیستانسیال که محور اصلی‌اش حرکت فیزیکی، بدن فانی و معنای چیزی‌ست که با نام خانه می‌شناسیمش. اثری‌ست آکنده از شهودها و ایده‌ها، مخمصه‌ای از صداها و داستان‌هایی که ظاهرن هیچ‌گونه ارتباط زمانی و مکانیی ندارند که در پیچ و خم سطح و ژرفا در گردش‌اند و اثبات واقعی بودنشان، همچون ابهامی باشکوه در طول کتاب باقی می‌ماند.
‌
«توکارچوک» هم رمان می‌نویسد و هم داستان کوتاه اما این کتاب را که می‌خوانی، حس می‌کنی که با یک رمان طرف نیستی، انگار که با یک مجموعه داستان‌های کوتاه هم طرف نیستی هرچند که برخی بخش‌هایش در ادامه توسعه و ادامه پیدا می‌کنند و گاهی در حین خواندن برخی بخش‌هایش ترجیح می‌دادم که ایکاش نویسنده مثلن همین یک بخش را به‌عنوان داستانی واحد برای کتاب انتخاب می‌کرد و پروبالش می‌داد. در کل، این کتاب شامل قطعاتی‌ست با ایده‌ی سفر در فضا و در طول زمان که با یک صدای متفکرانه و کنایه‌آمیز به یکدیگر پیوند خورده‌اند. حرکت از جایی به جای دیگر، از اندیشه‌ای به اندیشه‌ی دیگر، تمایل و جهت و در عین حال سبک این متن استدلالی خاص را معنا می‌بخشد. «توکارچوک» خودش این کتاب را با اشاره به ساختار پیچیده و غیرخطی آن به عنوان یک "رمان صورت فلکی" توصیف می‌کند. به عنوان خواننده‌ی کتاب، توصیفش کار سختی‌ست، انگار تخلیطی‌ست از تأملاتی بازتابانده شده در مقالات، داستان‌های تخیلی با تاریخ‌های تخیلی که طولشان از یک پاراگراف تا چندده صفحه متغیر است.
‌
در نهایت «گریزها» از آن دسته کتاب‌هایی‌ست که همراه با خواندن باید حسش کنی و شاید حتی از منظری عرفانی نگاهش کنی، خواندنش بسیار تجربی‌ست و ممکن است خروجی‌اش از خواننده‌ای به خواننده‌ی دیگر بسیار متفاوت باشد و همه‌ی این‌ها خواندن این کتاب را به ماجراجوییی جسورانه در دل داستان‌سرایی غیرخطی بدل می‌کند. مانند باز کردن کشوهایی‌ست که درشان گنجینه‌های متفاوت پیدا می‌کنی.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۲۵۵ صفحه‌ در ۶ ساعت.
‌
این سومین رمان «هرتا مولر»، به عیان رمانی‌ست با جزئیاتی به‌شدّت گرافیکی که نویسنده‌اش در آن می‌کوشد تا با خلق دنیایی از شعر، زشتی مادی و معنوی زنده‌گی در رومانی دوره‌ی کمونیستی را به تصویر بکشد. کتابی‌ست که خواندنش تجربه یگانه‌ایست؛ زبانش به کمال است، دارای اهمیت سیاسی‌ست، سایه‌ی سنگین زندگی شخصیت‌های کتاب را تمامن بر روی خود حس می‌کنی و دلیل دیگر این‌که نوشتنش ناشی از آسیب است که از خلال شعر به شعور خواننده‌اش می‌رسد.
‌
«مولر» سبک خاصی در نوشتن این کتاب داشته است. او با خلق جملات بریده‌بریده تنها از اعمال در حال وقوع و اجسام بی‌جان کتابش نام می‌برد بدون این‌که ارتباطی را بین کلمات جملاتش تجویز کند و در نهایت تصویری خلق می‌کند سرشار از شکاف‌های خاکستری که وظیفه‌ی خواننده است تا این شکاف‌ها را با رنگ‌های محدودی که در اختیار دارد پُر کند. «سرزمین گوجه‌ی سبز» با ظرافت تمام، در عین‌حال تلخ و زیبا، و طنزآمیز و دل‌خراش است. و وقتی با شرح زنده‌گی نویسنده‌اش مقایسه‌اش می‌کنی، ردّی اتوبیوگرافیک را هم درش می‌یابی مشابه با شرح مبارزات خود «مولر» با رژیم پارانوئید چائوشسکو قبل از مهاجرتش در سال ۱۹۸۷.
‌
نثر تند و درخشان «هرتا مولر» جامعه‌ای وحشت‌زده از دروغ‌گویی و تهمت سیاسی را بررسی می‌کند و با روایتی بی‌رحمانه، زندگی گروهی از دانش‌آموزان و معلمان مخالف نظام را به تصویر می‌کشد که صداقتشان مدام مورد حمله قرار می‌گیرد و گاهی اوقات هم خیانت قلمداد می‌شود. نشان‌دهنده حقیقت و سرکوب وحشیانه در دنیایی از بازجوها و خبرچین‌هاست؛ جایی که صحبت کردن می‌تواند به موضوع مرگ‌و‌زندگی تبدیل شود. دولت در همه‌جا نفوذ کرده است و کاملن کنترل رسانه‌ها را در دست دارد. و حقایق را برای مردم تفسیر می‌کند.
‌
کتاب «مولر» بی‌وقفه هولناک است، اما کیفیت نثرش آنقدر مسحورکننده است که نمی‌توانید یه کناریش بگذارید. کتاب با "خودکشی" آغاز می‌شود و با خودکشی"های مشکوک ادامه می‌یابد، ترس با سایه‌ی آهنینش بر شخصیت‌های کتاب مسلّط است و در حقیقت حلقه‌ی ارتباطی آن‌هاست و زندگی، چیزی جز کسالت، و خیانت، و حجمی از احساس شکست نیست. برخی صحنه‌های کتاب مانند کابوسی وحشیانه و سورئال‌اند که نمادگرایی نقشی مهم در روایت‌شان دارد. اگر طنزی هم در جریان است، طنزی‌ست سیاه.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۱۵۹ صفحه در ۳ ساعت.
‌
«چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟» در ابتدا ممکن است تغییر جهتی جزئی از آثار بزرگ «یوسا» در مورد گرداب‌های اجتماعی مرگبار آمریکای لاتین باشد. این اثر، کتابی کوچک است، روایتی‌ست به سبک کارآگاهی که هم پلیسی هست و هم نیست. این کتاب، معمایی سرگرم‌کننده و درخشان است و در عین حال جدّی و ماهرانه و بدون مزاحمت، برخی از مضامین بزرگ همهٔ رمان‌های «یوسا» را در بر می‌گیرد: گناه و بی‌گناهی، عدم امکان عدالت در جامعه‌ای که بر پایه نابرابری است و ماهیت تا ابد گریزان حقیقت.
‌
صحنهٔ جنایت در پرو و در دههٔ ۱۹۵۰ است. در نزدیکی یک پایگاه هوایی، جنازهٔ مُثله و نیمه‌متلاشی‌شدهٔ خلبان جوانی (پالومینو مولرو) پیدا می‌شود و از این‌جا پای دو پلیس محلی نه‌چندان پرزرق‌و‌برق به داستان کشیده می‌شود که حتی یک ماشین خدمت هم زیر پایشان نیست و برای تحقیقاتشان دست به دامن ماشین‌های حمل مرغ محلی‌ها می‌شوند.
‌
در طول داستان همه می‌دانند که دقیقن چه اتفاقی افتاده به‌جز این دو پلیس محلی و البته خوانندهٔ کتاب و این‌طور به‌نظرمی‌رسد که به‌جز محلی‌ها، کسی آنقدرها هم مشتاق حلّ این پرونده نیست اما تنها سرعت کند و بی‌معنای این دو پلیس، تنها پیش‌برنده‌ی کتاب است و در نهایت هم کتاب با سوالی که آغاز می‌شود، تمام می‌شود: چه کسی پالومینو مولرو را کشت؟
‌
جدای از لذت، دلایل خوبی وجود دارد که نویسندگان جدی به ژانرهای چون علمی‌تخیلی، هیجان‌انگیز، جاسوسی و پلیسی روی می‌آورند و آن این است که این ژانرها امنیت فرم‌های کلاسیک را به چالش می‌کشند و همچنین، نویسنده را وادار به روایت کردن داستان می‌کنند و خواننده را وادار می‌کنند تا صفحه را ورق بزنند تا بفهمد چه اتفاقی قرار است بیفتد و از چیزی که همین الان خوانده دور شود. این اتفاق در این کتاب هم با دیالوگ‌های زمخت و ساده‌اش رخ می‌دهد و خواننده را با سرعت به انتهای خود سُر می‌دهد و در انتها نیز پرسش‌هایی تحریک‌آمیز از خود به جای می‌گذارد.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۱۰۱۵ صفحه در ۲۲ ساعت و ۳۰ دقیقه.
‌
هر کسی که آثار «موراکامی» را خوانده باشد می‌داند که این داستان‌پرداز توانمند ژاپنی، مردی‌ست نسبتن منزوی که علایقش حول موسیقی، کتاب، آشپزی، گربه‌ها و... می‌گردد. «مردی که می‌خواست پرتره‌ی نیستی را بکشد»، رمانی دقیق و در عین حال بسیار جذاب است که لحن سورئالش، تکمیل‌کننده‌ی تمرکز شدید نویسنده بر امور روزمره‌ست و در عین حال حسّ شوخ‌طبعی «موراکامی»، به ایجاد تعادلی بین دنیای ماورایی و حقیقی‌ای که گاهی مرزش در داستان گم می‌شود کمک می‌کند و این کتاب را به رمانی پُرکشش و ارزشمند بدل می‌کند.
‌
خواندن آثار «موراکامی» مثل گاز زدن یک تکّه شکلات تلخ است، همان‌قدر رضایت‌بخش و آن‌گاه که «موراکامی» در اوج کارش قرار بگیرد که به‌نظر من در این رمان توانسته اوج هنر داستان‌پردازیش را به رخ بکشد، در مقام یک خواننده باید در انتظار تجربه‌ای غنی بود. «مردی که می‌خواست پرتره‌ی نیستی را بکشد»، یک رمان خارق‌العاده است. رمانی‌ست درباره‌ی تنهایی. صفحه از پس صفحه می‌گذرد و نقاش قصه‌ی ما بر روی سه‌پایه‌اش می‌نشیند و خیره به دنیا می‌نگرد و می‌اندیشد و در این بین هم شاید یک‌صفحه را صرف آماده‌سازی شام شبش کند و یک پاراگراف را خرج دم کردن قهوه و در دست گرفتن فنجانش و خیره به درختان آن‌سوی پنجره، نوشیدنش. انگار موراکامی» گاهی به عمد با سرعتی به کندی و سردی یخ داستان را جلو می‌برد تا خواننده، به‌راستی از زندگی این نقاش تک‌افتاده لذت ببرد اما، با این‌حال، این رمان، اثری درباره‌ی نفوذ به تنهایی هم هست آن‌گاه که شخصیت‌های دیگر داستان بنا به انگیزه‌هایشان قصد ورود به تنهایی‌اش می‌کنند. انگار که «موراکامی» می‌خواهد بگوید که شما در این دنیا به‌واقع نمی‌توانید تنها باشید خاصّه زمانی که یک هنرمند هم باشید که این خود، منجر به این فکر می‌شود که این کتاب، رمانی‌ست درباره‌ی هنر، معنای هنر، و آن‌چه که هنر را هنر می‌کند.
‌
«موراکامی» آن‌گونه می‌نویسد که انگار خطی از برای گام برداشتن می‌کشد، به مثابه یک جستجوی خلاقانه آن‌سان که برای خودش روشن است، برای خواننده‌اش هم روشن است. خطوطش گاهی زیگزاگ می‌شوند، گاهی با هم مماس می‌شوند و گاهی هم بر روی یکدیگر می‌افتند و آن‌قدر منظره‌هایش عوض می‌شوند که برای خواننده سخت می‌شود که چرخیدن را حس نکند و این شاید بزرگ‌ترین نقطه‌ی قوّت این اثر باشد: در طرح‌ریزی‌اش، در شیوه‌ی گام زدنش و در طریق عیان کردن داستانش.

شخصیت اصلی طبق معمول بی‌نام «موراکامی» در این رمان، نقّاشی‌ست که پس از جدایی از همسرش و مدتی سفرهای جاده‌ای لجوجانه در شرق ژاپن، به منزل کوهستانی پدر دوست دوران دانشگاهش نقل مکان می‌کند که اینک در گوشه‌ی آسایشگاهی نفس‌های آخر را می‌کشد که از قضای روزگار، نقّاش بسیار معروفی هم هست و در این بین، با پیدا شدن یکی از نقّاشی‌های دیده‌نشده‌ی این نقّاش پیر در اتاق زیرشیروانی، چرخه‌ای از اتفاقات شروع به رخ دادن می‌کنند که تجربه‌ی کتاب‌خوانی‌ای بی‌نظیر را رقم می‌زنند. شیوه‌ی پرداختن «موراکامی» به جزئیات در این اثر قطور برایم حیرت‌انگیز بود که هیچ چیز و به‌واقع هیچ‌چیز از نظرش پنهان نماند.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۹۴ صفحه در ۲ ساعت.
‌
«آئورا»، نمایشی تاریک و درخشان است که «فوئنتس»، به سرعت رو به اثبات شدن و تحقق‌یافتنی اجتناب‌ناپذیرش می‌برد. «آئورا» شاید کوچک و کوتاه به ‌نظر آید، اما دوسویه بودنش خواندنش را متفاوت و غلیظ می‌کند زیرا نه تنها به زبان دوم‌شخص نوشته شده و خواننده‌اش را وادار به قرار دادن خود در جایگاه شخصیت اصلی کتاب می‌کند، بلکه در زمان حال نیز نوشته شده است که خواندن متن کتاب را به رویکردی مخاطره‌آمیز بدل می‌کند زیراکه هر خواننده‌ای شاید قادر به دنبال کردنش نباشد. انتخاب غیرمتعارف پرسپکتیو داستان و تنش جاری درش، به اندازه‌ی کافی تکان‌دهنده هست که آن طلب فوریتی که «فوئنتس» در پی‌اش است، سخت بشود.
‌
«آئورا» رمانکی مفهومی‌ست و باید در آرامش و به آهستگی خواندش با این‌حال، حتی آن‌گاه که عناصر طرح‌ریزی شده در داستان شروع به ابراز وجود می‌کنند _که همان رمزگشایی وجودی آئورا باشد_، آن هاله‌ی رمز و راز تنیده شده در داستان، از پاگذاشتن در نور کم و کوتاه به‌سختی تابیده شده در فضاهای تاریکش سر باز می‌زند و انگار آن‌چه که غیرمنظقی‌ست، با به‌چالش کشیدن یکی از پایه‌ای بنیادی داستان پیروز جلوه می‌کند بدین معنی که وقایع قابل فهمیدن هستند، حقایق قابل تفسیر شدن هستند و معنی می‌تواند بالاتر از هر چیز دیگری باشد. حتی صفحه‌آخر و به‌واقع جملات آخر کتاب انگار می‌توانند شروع‌کننده‌ی داستانی جدید باشند و حتی بازگشتی دوباره به همین داستان «آئورا».
‌
از نشانه‌های «آلن پو»یی «آئورا» هم نباید غافل شد: فضاهای کلاستروفوبیک، تاریکی‌های محصورکننده، آن حسّ شوم و تباهی، اضطراب‌های ذهنی. وحشت به‌عنوان نیرویی خارجی آغاز می‌شود اما تبدیل به حالتی ذهنی می‌شود. رمز و راز مه‌گرفته، به مرزی نزدیک می‌شود که ماورألطبیعه تمام می‌شود و دیوانگی آغاز می‌شود.
‌
برخی داستان‌ها از همان ابتدای کار خواننده را به درون خود می‌کشند و در خود حل می‌کنند و برخی دیگر، همراه با خوانده شدن قوام می‌آیند و باید با کمی شکیبایی خواندشان، «آئورا» جزو دسته‌ی دوم است. باید به «فوئنتس» اعتماد کرد و تا آخرین صفحه، فانتزی قطره‌چکانی این رمان فوق‌العاده را چشید.
«آئورا» روایت تاریخ‌دان جوانی‌ست که پس از خواندن تبلیغ استخدام جذب جوانی فرانسه‌دان با حقوقی درخور و اقامتگاهی مطلوب، پای به درون خانه‌ی تاریک و گوتیک‌مانندی می‌گذارد که پیرزنی ۱۰۵ساله به همراه برادرزاده و مونس و مراقبش «آئورا»، در آن ساکن هستند برای مرتب‌سازی و در نهایت انتشار خاطرات و دست‌نوشته‌های به فرانسه نوشته شده‌ی شوهر مرحوم خانم کونسوئلو.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۳۶۸ صفحه در ۱۰ ساعت.
‌
«لبه‌ی تیغ» را آخرین رمان شاخص «موام» می‌دانند و شاید این امر قبل از آن‌که از دهان منتقدان بیرون بیاید، از ذهنش خودش گذشته بود و شاید خودش به‌تر از هر کس دیگری می‌دانست چه کرده که راوی کتابش را «آقای موام» نویسنده، یعنی خودش معرفی می‌کند و لذت حضور در این اثر درخشان را از خودش دریغ نکرده است.
«سامرست موام» در «لبه‌ی تیغ»، اضطراب وجودیی را که انسان‌ها در هنگام فرار از معنا و معنویت تجربه می‌کنند، به تصویر کشیده است، و جایگزینی را به‌جای شیوه‌ی زندگی تجویزشده‌ای به میان می‌آورد که حامی اخلاق و ادبیات نسل بیت است که همان جستجو و رسیدن به مقصد، در معنویت است و آن را در شخصیت اصلی جوان شیدا و عارف‌مسلک کتابش، در قلب داستانی رمانتیک که باعث می‌شود در ابتدا فکر کنید که مشغول خواندن داستانی عاشقانه هستید در دوران دو جنگ جهانی منعکس می‌کند، اما در عوض به‌سان سنگ‌ریزه‌ای که به نرمی در دل برکه‌ای فرو می‌افتد، این جوان، در سلوک ۳۶۰درجه‌ای‌اش منشأ موج‌هایی می‌شود که حتی خواننده هم به‌طور مستقیم با آن‌ها روبه‌رو نمی‌شود و تنها به‌شکل موج‌های بی‌صدا تنها خبرهایشان را در خلال کتاب می‌خواند.
«موام» همچنان که در داخل و خارج از زندگی شخصیت‌هایش سرگردان است، تنش بین آن‌چه ما می‌خواهیم باشیم و آن‌چه از ما انتظار می‌رود باشیم را به‌طرزی ماهرانه مورد بررسی قرار می‌دهد و در نهایت داستانی ارائه می‌دهد درباره‌ی ردّ انتظارات موجود و مواجهه با مخاطرات تقابل با آن‌ها. اما نکته‌ی قابل توجه این‌جاست که همچنان که افکار «موام» را می‌خوانید این حس به خواننده دست نمی‌دهد که نویسنده قصد موعظه کردن دارد.
‌
«لبه‌ی تیغ» روایت سرگذشت شخصیت‌هایی‌ست که حول محور مرکزی «لَری دارنل» گرد می‌آیند؛ خلبان جوان آمریکائی شوریده‌حالی که پس از جان به‌در بردن از جنگ جهانی اول، از انطباق با هنجارهای اجتماعی رایج در آمریکای پس از جنگ امتناع می‌ورزد و به‌جای یافتن شغلی و ازدواج، دور سفرهایی را آغاز می‌کند که نقطه‌ی عطف‌شان با رسیدنش به هندوستان و آشنایی با رهبری معنوی، ثبت می‌شود.
      

0

کتاب‌فام

کتاب‌فام

11 ساعت پیش

        ۸۷ صفحه، در ۲ ساعت و ۴۳ دقیقه.
‌
«گفت‌وگوها» از آن کتاب‌های قطع جیبی‌ست؛ کتاب‌هایی که وسوسه‌ات می‌کنند با خودت حملش کنی، دوباره بخوانی‌شان و حتی با دیگران قسمتش هم بکنی (البته این مورد آخر در مورد من تنها به‌شکل مجازی صدق می‌کند و نه فیزیکی). کتاب‌های آیرا غالبن به همین شکل‌اند.
‌
«گفت‌وگوها» شرح راوی بی‌نام زودتر از موقع بازنشسته‌شده‌ای‌ست که پس از بازنشسته شدن، ساعت خوابش تغییر کرده و شب‌ها برای کمک به حلول خواب، گفت‌وگوهای روزانه‌اش با دوستانش را در ذهنش بازآفرینی می‌کند و در این حال، اصلاحشان می‌کند، کم‌وکسری‌شان را برطرف می‌کند، برشان می‌افزاید و ازشان می‌کاهد و این کتاب، شرح بحث و گفت‌وگوی راوی و دوست عزیز همچنین بی‌نامش است درباره‌ی فیلم تلویزیونیی که هردو، آن هم به شکلی ناتمام دیده‌اند، انگار که مجموع دیده‌های هر دو، کلیّت فیلم را می‌سازد. اما کاری که «آیرا» در اصل انجام می‌دهد، ارتقاء تمرین خواندن، به شکلی کاملن خلاقانه است و برای این کار، "دوستی" امری ضروری‌ست زیرا تجربه‌ی هر فردی از یک متن شامل جزئیات قابل مشاهده و جزئیات به یاد ماندنی، برای هیچ‌کس به تنهایی حتی برای باهوش‌ترین افراد در دسترس نیست. در این‌جا هم که راوی ما ماترالیست تاریخی خوبی‌ست، مشاهداتش توسط به رخ کشیدن محدودیت‌های تمرکزش، اصلاح می‌شوند. پس اگر رمانی در مورد چگونه خواندن است، می‌تواند رمانی باشد درباره‌ی چگونه‌گی یک رابطه‌ی دوستانه و چگونه‌گی صحبت کردن با یک دوست.
‌
«آیرا» در این کتاب خط مبهمی بین داستان و واقعی می‌کشد و این امر تبدیل به موضوع اصلی این کتاب و موضوع مورد بحث این دو دوست شده است. ما همچنین با این امر مواجهیم که هم واقعیت و هم تخیل دائمن در حال تغییرند، نه لزومن همزمان، بسته به چشم‌انداز، زمان و این‌که چه کسی به آن نگاه می‌کند. در نهایت انگار «آیرا» نمی‌خواهد به هیچ نتیجه‌ای برسد، اما با پخش موضوعات ما را با کتاب کوچکی درباره‌ی یکی از موضوعات کلیدی ادبیات مدرن، یعنی تقسیم داستان-واقعیت روبه‌رو می‌کند و چیزهای زیادی برای فکر کردن برای خواننده‌اش بر جای می‌گذارد.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.