یادداشت کتابفام
1404/4/15
238 صفحه در ۷ ساعت و ۴۰ دقیقه. آنچه ما بهعنوان تنهایی میشناسیم، تنها درصدی از تنهاییست، تنهایی در جمع با تنهایی مطلق فاصلهی بسیاری دارد و به نظر من بریدن از زندگی اجتماعیای که شاید بشود گفت اسیرش شدهایم، شجاعت خیلی زیادی میطلبد؛ به قول «تسون»: مستقیم نگاه کردن در چشم زندگی و در جایی که در آن زندگی میکنیم؛ دوری جستن از تمام وابستگیهای تکنولوژیک، بریدن از همهی آنان که میشناسیمشان و این تازه اول ماجراست؛ اولین قدم از یک سلوک ۳۶۰ درجهای؛ از خود به خود. «سیلون تسون» انگار این سلوک را تا به آخر پیموده است. ۶ ماه تمام زندگی در زمستان سیبری در کنار دریاچهی افسانهای «بایکال»، جایی که اولین انسان کیلومترها با تو فاصله دارد. آدم وقتی در تنهایی مطلق قرار میگیرد، ناخودآگاه در جستوجوی یک ارگانیسم زنده برای چنگ انداختن و چسبیدن به آن برمیآید و در این حال، تنها خود را پیدا میکند، به خود رجوع میکند و این مهمترین گام این سلوک است چون پس از این خودشناسی در چنین مکانی، یقینن آدمی که قدم به بیرون خواهد گذاشت، متفاوت خواهد بود و رمز این پیروزی به قول «تسون» همین لحظهایست که در حال گذر است چون اگر در صدد برنامهریزی برای آینده برآیی، در چنین محیطی حتمن دیوانه خواهی شد. «سیلون تسون» در ۶ ماه خلوتگزینیاش هیچچیز را از قلم نینداخته است، هر روز همه چیز را نوشته است. هر روزش را با پیادهروی در برف، کوهپیمایی، سیاحت در جنگل و امورات محدود شده به ضروریات میگذراند و در این بین میاندیشد، چون دیگر ناچار به اندیشیدن است. از میان وسایلی که برای ۶ ماه اقامت خود در این کلبه به همراه آورده حدود ۶۰ جلد کتاب است که بهنظرم جالبترینشان چند جلد کتابیاند که دربارهی پرندگان، گیاهان و حشرات هستند با این توجیه که "وقتی به ضیافت جنگل دعوت میشویم، کمترین کاری که میتوانیم انجام دهیم این است که نام میزبانانمان را بدانیم. بیتفاوتی به این موضوع، توهین و بیاحترامیست". «تسون» که عمری را در راه بوده و در حرکت، میگوید انگار که دیگر نیاز داشتم به سکون برسم و در این کتاب به گوشهنشینی بدل میشود که خوشبختانه نوشتن میداند و با نگاه عمیق و زیباییشناسانهی خود، این گوشهنشینی را هرچه کاملتر و با قلم یک عارف به تمام معنا به تصویر میکشد و این، خواندن این کتاب را برای خوانندهاش نیز به یک مراقبه بدل میکند. در طول کتاب هیچ خط و کلامی را نیافتم که «تسون» زبان به بدگویی نسبت به سختی شرایط بگشاید و سختیهای شرایط و آبوهوایی را چنان به «زیبایی» بدل میکند که گاه فراموش میکردم که دربارهی زمستان منفی ۳۰ درجهی سیبری مینویسد و دلم میخواست همین فردا راه بیفتم و بروم به سیبری. «در جنگلهای سیبری» تنها یک عنوان نیست، بلکه یک راهکار عملیست، شرح یک مکاشفهی درونی شش ماهه است. در طول کتاب میتوان هرچه آرامتر شدن نگاه و قلم نویسنده را با گذشت زمان دید و اثر این محیط منزوی را بر وی مشاهده کرد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.