Mobina

Mobina

@mobinasarhangi

77 دنبال شده

57 دنبال کننده

            غرق در داستان‌ها.
          
پیشنهاد کاربر برای شما

یادداشت‌ها

باشگاه‌ها

نمایش همه

محاکات

285 عضو

چشم اندازی از پل

دورۀ فعال

عَقلِ سُرخ

268 عضو

بار هستی

دورۀ فعال

باشگاه کارآگاهان

747 عضو

خورشید نیمه شب

دورۀ فعال

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

Mobina پسندید.

10

Mobina پسندید.
          پس اینجا جهنمه. هیچ وقت باور نمی‌کردم. یادتونه که چه حرف‌هایی درباره‌ی جهنم می‌زدن؟ جهنم پر از آتیش، شلاق‌های سیمی… گرزهای داغ… چقدر مضحکه! به وسایل شکنجه هم احتیاجی نیست. جهنم دیگرانن. جهنم شما هستین..

سه نفر پس از مرگشون وارد اتاقی میشند و در ادامه متوجه می‌شیم اینجا جهنمه. جهنم توصیف شده در این اتاق با باورهای ما فرق داره و خبری از روغن داغ و شکنجه و جلاد نیست.بلکه مسائل دیگه ای هست که جهنم رو تشکیل داده و اتفاقا خیلی بدترم هست چون شخصیت های داخل اتاق به جایی می‍رسند که آرزوی شکنجه جسمی می‌کنند تا این شکنجه فکری که درگیرش شدند. حرف اصلی سارتر در این نمایشنامه اینه که : جهنم دیگرانن... بله جهنم دیگرانن ولی به صورت مشروط .اگر مثل شخصیت گارسن تنها چیزی که آرومت بکنه تایید و نظر دیگران باشه.برداشت من از این نمایشنامه این بود آدمی باید خودش رو از شر نگاه و تایید دیگران تا حد توان نجات بده تا بتونه با آرامش زندگی کنه. اساس فکری گارسن تایید دیگران بود و زندگی‌اش یه جورایی وابسته به نظرات دیگران و این براش جهنم بود.واقعا هم زندگی تحت تاثیر نظرات آدمیان و خم شدن و کم آوردن زیر نگاه های قضاوت گر ملامت گر بی شباهت از دوزخ نیست. از آنجایی که تغییر نگاه دیگران کاری است بس هزینه بر و بعضا بی نتیجه، بهتره انسان روی خودش کار کنه تا در برابر سیل قضاوت ها و نظرات دیگران ساحل امنی براش خودش بسازه.

جهنم به تصویر کشیده شده در این نمایشنامه همانطور که بالا گفتم، با تصور عمومی تفاوت داره.انسان ها مجبور به دیدن همدیگه هستند.انسانها در نبود آینه، آینه همدیگر میشند و به توصیف و توضیح و قضاوت همدیگه می‌پردازند. خبری از خواب نیست و همیشه چراغی روشنه..اما یک ویژگی دیگه جهنم ساخته سارتر در این نمایشنامه داشت که عجیب دردناک بود.جایی که تاکید میکرد اینجا میشه گریه کرد، اما اشکی ریخته نمیشه. و امان از گریه بدون اشک که بدجوری دردناکه.... خدایا رحم کن بر کسی که سرمایه‌اش امید به تو  و سلاحش گریه است(فرازی از دعای کمیل)...
        

22

Mobina پسندید.
          «کارسون مکالرز» در کتاب «آواز کافۀ غم‌بار» از جملات بلند و تصاویر زنده استفاده می‌کند تا احساسات و حالات درونی شخصیت‌ها را به خواننده منتقل کند. توصیفات او از محیط، شخصیت‌ها و رویدادها بسیار دقیق و غنی است و به خواننده اجازه می‌دهد تا به عمق دنیای داستان نفوذ کند. او از تشبیهات و استعاره‌های قدرتمند استفاده می‌کند تا مفاهیم انتزاعی مانند تنهایی، عشق و نفرت را به تصویر بکشد. مکالرز به‌جای تمرکز بر حوادث بیرونی، بیشتر بر دنیای درونی شخصیت‌ها متمرکز است. او با دقت به بررسی انگیزه‌ها، ترس‌ها و آرزوهای آن‌ها می‌پردازد و خواننده را به درک عمیق‌تری از رفتارهایشان می‌رساند. شخصیت‌های داستان اغلب پیچیده و چندبعدی هستند و رفتارهایشان براساس احساسات و تجربیات گذشته شکل می‌گیرد. فضای کلی داستان پر از حس تنهایی و غم است. مکالرز با توصیف شهر کوچک و منزوی، فضایی ایجاد می‌کند که گویی شخصیت‌ها در دام سرنوشتی غم‌بار گرفتار شده‌اند. او از عناصر طبیعت و محیط برای تقویت حالات درونی شخصیت‌ها استفاده می‌کند. مثلاً، توصیف‌های او از خانه‌ها، خیابان‌ها و کافه، بازتابی از انزوای شخصیت‌هاست.
داستان توسط یک راوی دانای کل روایت می‌شود که از احساسات و افکار همه شخصیت‌ها آگاه است. این راوی گاه به‌طور مستقیم با خواننده صحبت می‌کند و دیدگاه‌های فلسفی خود را درباره عشق، تنهایی و انسان‌ها بیان می‌کند. راوی گاهی از زاویه دید سوم شخص محدود استفاده می‌کند و بر احساسات یکی از شخصیت‌ها تمرکز می‌کند.
در این داستان، پیرنگ (طرح داستانی) ساده است، اما عمق روان‌شناختی شخصیت‌ها و روابط بین آن‌ها داستان را پیش می‌برد. مکالرز بیشتر به بررسی تأثیر روابط بر شخصیت‌ها می‌پردازد تا به خود رویدادها.
درگیری‌های داستان بیشتر درونی هستند و براساس احساسات و تعارضات شخصیت‌ها شکل می‌گیرند.

موتیف‌ها و نمادها:

۱. کافه:
کافه به‌عنوان مکانی برای اجتماع و ارتباط، نمادی از امید و شادی موقت است. اما با فروپاشی روابط شخصیت‌ها، کافه نیز به مکانی غم‌بار تبدیل می‌شود.
 
۲. تنهایی:
تنهایی موتیف اصلی داستان است. همه شخصیت‌ها به‌نوعی با انزوا و عدم درک متقابل دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند.

۳. عشق و نفرت:
عشق و نفرت در این داستان دو روی یک سکه هستند. شخصیت‌ها گاه از عشق به نفرت و از نفرت به عشق حرکت می‌کنند، و این چرخه نشان‌دهنده پیچیدگی روابط انسانی است.

سبک و ساختار آواز کافه غم‌بار باعث شده است که این اثر به‌عنوان یکی از شاهکارهای ادبیات مدرن شناخته شود. مکالرز با نثری شاعرانه و روان‌کاوانه، دنیایی از احساسات پیچیده و روابط انسانی را به تصویر می‌کشد. ساختار غیرخطی و پایان باز داستان، خواننده را به تفکر درباره ماهیت عشق، تنهایی و سرنوشت وا می‌دارد. این اثر نه‌تنها یک داستان غم‌انگیز، بلکه یک بررسی عمیق از انسان‌ها و روابطشان است.
        

22